آگاهی،رفاه،آرامش

در رفاه و آرامش گشته است غرق
فکری که دارد، ندارد به موضوعی تعلق
فکر گر در صرف گذر عمر زمینگیر شد
نعمت جاودانی از عقل بسیار دور شد
به این نتیجه رسیدن وقفه طولانی داشت
دور شدن از زندگی درد بی امانی داشت
فهمیدن هر موضوعی در زندگی درد بود
اما فهمیدن در بطن انسان پمپاژ میشد
عقلی در اختیار بود با ظرفیت پنهان
پس نباید دید که این ظرفیت رود از یادمان
پر کردن آن ظرفیت کار خدا گر باشد
انسان بودن برترین هنر خدا گر باشد
پس به حدر رفتن ارزش والایی که داری
حیف نیست از بین رفتن این زندگی
با فهمیدن آنچه لازم داری تو یه کاشفی
چو خواهی که دنیا بشکافی حقیقت یابی
چیزی که امروزه در کمتر انسانی بینی
یا که اصلا چنین چیزی نبینی
درد بزرگیست که با تفکری غلط گرفته شد
باید پس داد و چراغ عقل خود روشن کرد
گر خواهی که امیر کبیر باشی در زندگی
باید سفر ها کنی چو شاهنامه فردوسی 
که نشان از حماسه ای تاریخیست
که روی آوردن به آن تجربه، هنر بزرگیست
گر با درک و فهم گیری مطالب استاد
تو ایرانی هستی و افتخار هر هم نبرد