چهارشنبه ۲۴ ارديبهشت
ویلتا شعری از الف علوی
از دفتر برباد نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۰ ۱۲:۰۸ شماره ثبت ۱۰۲۴۸۷
بازدید : ۱۸۱ | نظرات : ۵
|
|
خون ، می بارد
اشک ، میگرید
و زمین بر سر و سینه می زند ...
آسمان ، گرم شده
رود ، بی تاب ست
ماه از شرم رخش در پرده
باران از آن همه زخم نالان ست.
نه کسی میگوید
نه چیزی می شنوی
" یا ویلتا ؛ به وفا می آمدند ... "
کنون
دف بر بام خانه می کوبند
و سنگ
بر سران خونین میهمان ست...
عجز از صدای خاموش کوچه بر می خیزد
نیست اینجا " امساقی " تا نوحه کند
جای او
یک تنه " زهرا "
می بارد...
معجر خونین و خاکی
شتران سر به راهی ؛
جام شراب و
آیین خرافاتی ...
وای از مَشکی که نیست
آبی کـه نبود
و گهواره ای
که خالیست...
وای از تاول گرما
ظهر عاشورا
العطش بینوا...
.
.
.
واویلتا ...
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.