دوشنبه ۱۷ ارديبهشت
|
|
همه بادبادک ها شهید شدند و همه رنگین کمان ها به شقایق رسیدند و سربازان دل در کف دستها
|
|
|
|
|
آن دور ها که ایستاده ای نگاهت بیشتر برایم چشمک می زند بیشتر از قبل دلمان تنگ تر می شود دلتن
|
|
|
|
|
دوستانم، نقد حق هر مخاطب آگاهی ست و اما آموختن، راهی بی نهایت...
زیر پای انتظار سبز شد
|
|
|
|
|
بسم الله ************** همیشه گفنه ام اگر خورشید شدم برایم ستاره باران کنید! حتی
|
|
|
|
|
سوال آخر یک هوا ، داری هوایم ،تا که اسبم هی کنم؟ لوکِ کف کرده دهانِ درد را من پی کنم سر به
|
|
|
|
|
- شب و روز به دنبال نگاهت حیرانم یار نزدیک تر ازدور پژواک حضور مصلحت را که فرو گذا
|
|
|
|
|
پدربزرگ را کشتند پدر هم همینطور من عقیم هستم،جنایت ریشه کن خواهد شد
|
|
|
|
|
سیلی باد را چشیدند برگها با شرم بعد از بوسه ی باران
|
|
|
|
|
بازازسروديوار برآمده خورشيد باز همان جمله تلخ ما هنوز بيداريم جامه ام را هر شب مادرم مي
|
|
|
|
|
همسرم ای خوب خوبم اول نامه سلام! عاشق مهر تو هستم به خدا...ختم کلام! تو برایم همه چیزی...دل و
|
|
|
|
|
نمي دانم چه مي خواهم!
چه از اين صفحه ميخواهم؟!
تمام دفت
|
|
|
|
|
این فوق العاده است آن فوق العاده تر
آتش گرفت دلم سوختَن
|
|
|
|
|
امروز قراره که بیام دوباره تر شه خاطره م شاید بیام و تا ابد دیگه به هیچ جایی نر
|
|
|
|
|
درود بانو نیکدل گرامی سروده درخت این بداهه را به احساسم تلقین کرد تقدیم مهربانی تان: ه
|
|
|
|
|
بمان؛نرو تو ز پيشم به سوت ني لبكي كه خوب هم بزنم قند بوسه ات كمكي كمي بنوش ســــــزاي گناه لب
|
|
|
|
|
فریب مزرعه از لباس گارسونی که ملخ به تن کرده است
|
|
|
|
|
دفترهایم را پنهان می کنم تا آدمها رازهای زنده بودنم را
|
|
|
|
|
ســــــایه _______
زندگی راهی است بی پایان و بس در نوردیدن در آن
|
|
|
|
|
روزی همه چیز عوض می شود حتی هجای کشیده ی ما که بینِ من بودن و تو ماندن سرگرد
|
|
|
|
|
ای ببرخفته برگرده ی سپیدکوه خرم آباد،خراب ازنفس غوکان بلندشو آریوبرزن اینجابرزخ
|
|
|
|
|
1- سرو از افلاک سربرافراشته به جار در این متروکه... قلم تراش نگاهم را تبر بزن...
|
|
|
|
|
دوست دارم وقت زادن شعرم نوزاد شعرم را به تو بسپارم تو مهربان ترین دایه ایی که می شناسم
|
|
|
|
|
خبر ندارد یار من از غم نگاه من میشکند قلب مرا با رفتنش نگار من می پیچد در تنهایی ام ع
|
|
|
|
|
ویرانه دل
عشق من مانند یک ویرانه است
|
|
|
|
|
ناگهان درب قفس باز شدو پر زدو رفت پشت پایی که یک لحظه به باور زدو رفت او که میسوخت همه دم در ا
|
|
|
|
|
من کــه درچشــم تو نــابـــم، چو شــراب باز نوشم که منم تازه تـــراز ،عِطـــر گلاب
|
|
|
|
|
دَری نیمه باز را گشود باد تا برهنگی میان شلختگی نمایان بر هر رهگذر لایه لایه می دزدیدند
|
|
|
|
|
دلم ستاره چین تو چرا به در نمیزنی؟ چرا دوباره ای غزل شبانه سر نمیزنی؟ مگر به دشت آرزو
|
|
|
|
|
سوخت تا عشقِ تو جانِ منِ عاشق پیشه سوختم در حرمِ عشقِ تو بی اندیشه تو که در پرده ی این خانه گر
|
|
|
|
|
در دلم شور عجیبی است کسی است درون منُ و می گوید : این شور ، شور خدایی است ... قدم میگذارم ،
|
|
|
|
|
امان از خاطرات... يادم امد!! آنجا كه دست هاي جوهريم را با كاغذ مچاله پاك ميكردم، آنجا كه و
|
|
|
|
|
شعری از:خالدبایزیدی(دلیر) «عاشقانه» می خواهم! مثل آب درپی توجاری شوم وجویبار.جویبار
|
|
|
|
|
نمی دانم چرا امروز حس عجیبی دارم خوشحالم کاش اینجا الان یک عروسک داشتم به شکل تو تا با ت
|
|
|
|
|
اگر توانی باشد فردا در میان انبار کاه دنبال تو خواهم گشت!!!!
|
|
|
|
|
صبح تاریکی نفسها می کشد در میان اسمان طرح خونین قفسها می کشد گل خورشید کجاست هم
|
|
|
|
|
وعده دیدار ما در شفق و آفتاب پای سپیدار نور پای شب و ماهتاب دست بشستیم از آن
|
|
|
|
|
دلتنگی دلم تنگ است برای کسی که میدانم کیست و نمی داند کیستم شش سال است دلتنگم
|
|
|
|
|
خواستم تا آیتی از عشق رابر گنبد مینا کنم امر شد خاموشی و ان دیده نابینا کنم چون نسیم مهر ب
|
|
|
|
|
بسم الله ************** از خود گذر می کنم تا ذهن آشفته ی امروز و عکس های چسبیده بر ر
|
|
|
|
|
گلي كه برويت شكفت، باز جوانه مي زند اين چندمَن خروار عشق، هم پيمانه مي زند در خانه ي آبدانت،
|
|
|
|
|
شعله یعنی حضور روشن تو سیب یعنی دوباره طعم لبت غنچه یعنی که باز خندیدی و من ا
|
|
|
|
|
"من با نگاهِ چشمت، دارم غزل فراوان" * گرم است سَردِ جانم، در آن نگاهِ تابان شب را که پخش می
|
|
|
|
|
به نام خدا
شاید کمی دیر است اما از تو نوشتن مثل قند است در گیر و دار دیگری نیست
|
|
|
|
|
دلمُ نمی شکنی بی نیازی خیلی شادی ، فکر نکن تو با منّی التماست بی اثر شد ، دلمُ نمی شکنـــی
|
|
|
|
|
بی تو در اندوه یک احساس سرد پشت فرجامی پر از فریاد و درد پشت یک تنها شدن در بطن عشق گم
|
|
|
|
|
درختان این حوالی همگی کهنسال و پیر حسرت کش و چشم انتظار جوی آبی زلال پای آنها جاریست
|
|
|
|
|
پیری ام در چهره ی آیینه را باور نکن نازنینا...حرف این بیگ
|
|
|
|
|
چون یهودا که مسیح را به صلیب کشید تا او را نکشد من بعد از تو هر روز با زنده بودن به خودم
|
|
|
|
|
نیشکرها قهوه ی مرا شیرین نمی کنند! وقتی در فنجان چشم هایت شوکران ریخته ای...
|
|
|
|
|
در قلب تــار،اسـرار می میرد پیـش طبیب مـــرده دل، بیــمـار می میـــرد تعطیل کن رقص و نوا در جم
|
|
|
|
|
جیبم را معاینه کردم، تا عارضه بی پولیش کشف شود. مدتی هست که افسردگی مزمن دارد. بعد از تزریق
|
|
|
|
|
آنان که نشان ماه دارند همواره به سینه راه دارند در حادثه ها بسی شکستند مشکن دلشان گناه د
|
|
|
|
|
میدانم تاوان بغض های خفته ات تنهایی بود گوشه دفتر زندگی سفید نوشتم تنهایی انتهای دلدا
|
|
|
|
|
کنار دریا غروب زیبا صدای باران بازی کودکان اضطراب مادران آرامش پدران همراهی باد و
|
|
|
|
|
حال آسمان خراب در هم رفت سر و کلاه نبود قرص ماه. *** حرف پشت حرف ، دروغک
|
|
|
|
|
(1) در سردترین فاصله ها نزدیک رودی از احساسم من یخ رودخانه را می شکنم ام
|
|
|
|
|
نمازمن بجز سجده نباشد کلام من بجز رشته نبافد زمين هم جاي مانيست هيهات کلاف عشق هم پاره است
|
|
|
|
|
یک غزل قدیمی : میترسد از دندان شیر و چشم آهوها از کوچ ماهی ها و از کوچ پرستوها هر شب لب
|
|
|
|
|
سلامم را كسي پاسخ خواهد داد. مي دانم!
اول: بر خيز و بيا فاصله اي نيست گلم ب
|
|
|
|
|
شبی در عالم رویا شبی تنها تر از تنها نشستم رو به آئینه تمام بودن وتنهائ
|
|
|
|
|
با گندمی چشم گشودیم با سیبی به گناه رسیدیم . . . جهان با من آغاز یافت و با گناه
|
|
|
|
|
علفهای شهر من عطسه کردند توبه خانه ی من پریدی آن مردی را که دیروز عاشقم بود به دورحاشیه
|
|
|
|
|
آینه... من... چشم در چشم خودم تمام جوانیم را شانه میزنم...در آینه پیر روبه رو ..........
|
|
|
|
|
مرا به رگبارِ فهش هایِ ناموسیت می بندی گویی صحنه ی جنگ داخلیست و من معترضی
|
|
|
|
|
سیه چشمان گیتی پر ز راه است لبش از طعم بوسه بی نیاز اسـت به دستش روزگارت را نوشـــــــته به
|
|
|
|
|
برثانیه ها قفل میزنم زمان را در بند خواهم کشید و در انتظار خواهم نشست تا نسیم خبر از تو برا
|
|
|
|
|
اي مونــس شبهـــاي مـن ذكـــر تــو بـر لبهــاي من بشنـو منـــم بنــگر م
|
|
|
|
|
چشمانت را ببند حتی برای چند ثانیه می دانم که آتشفشانی می شود فروزان آن ه
|
|
|
|
|
این شعررا به خاطر دلتنگی های خودم به دلیل دوری از خانواده سروده ام :::::: خداوندا ز غربت من چ
|
|
|
|
|
چه گفتی سهراب؟ آب را گل کردند! وای سهراب... نبودی که ببینی چه با دل کردند
|
|
|
|
|
*به نام خدای مادرانه ها*
" سیب " می افتد
وقت رسیدن
" بر
|
|
|
|
|
" برش ها" سه برش از پرسپکتیوی از فصل_ گرم در قاب های روان . . . برش اول الت
|
|
|
|
|
هر شب
در شکفتن این همه شوق های هوسناک
در بستر خاک
صدای
|
|
|
|
|
مثل فریاد کشیدن در اب واژه ها مثل حباب وصدایی مبهم حرفهایم نشنیده است کسی
|
|
|
|
|
- دستانم سرد است و می لرزد چشمانم نمناک... اما دلم گرم ... وقتی
|
|
|
|
|
یک آسمان ترانه بغضی نشسته بر لب یادِ تو با نگاهت آتش زده به تن تب ای مستی شرابی ای دیدگان
|
|
|
|
|
برای حسین (باران) ومردمان استانش (ایلام) وقتی قلبم تند تند می زند یاد دوستانی می افتم
|
|
|
|
|
توجه توجه --- توجه توجه .................................... برادر ار
|
|
|
|
|
سلام دوستان شاعر خیلی از دوستان برا میلاد آقا یه شعر شاد تقدیم کردن منم با نگاه خودم تقدیم
|
|
|
|
|
برای لقمه نانی چه کردیم؟ جهان را کوبیده و از غم شکستیم! برای لقمه نانی جان بدادیم! حکیم بر
|
|
|
مجموع ۱۲۳۸۹۸ پست فعال در ۱۵۴۹ صفحه |