جمعه ۲۳ شهريور
|
|
در این دنیای وانفسا تن آسانی نمی بینم
|
|
|
|
|
من پناهنده آغوش توام
باز کن دستانت
تا پراکنده نگردم ای عشق
به حِصارت بنشانم جان را
شود آرام به ج
|
|
|
|
|
هرلحظه در حضور خود
در خون دقیقه ها
زخم جراحت بر پیشانی دارد
|
|
|
|
|
چه شود..اجتماعی
چه شود اگر بگویی، جهتِ رهِ رهایی ؟
دل پربلای مارا بده مژده یِ خدایی
همه چشم د
|
|
|
|
|
میان این شبِ قیر،
مرعوب گشته حالم
|
|
|
|
|
عشقی که برای آن راه درازی در پیش گرفته شده است
|
|
|
|
|
من عاشق شیفته او نیستم من جنون وار اورا میپرستم همانگونه ک باید پرستشگر باشم هستم و این میان فقط اوس
|
|
|
|
|
چه استقبال تلخی کردی از مهمان خود پاییز
|
|
|
|
|
در مکتب ما ملاک و حجت ثقلین است
یک شرط قبول حج شیعیان حسین است
|
|
|
|
|
نمی بینم به دشت خار نشونِ روی یه گُل رو
|
|
|
|
|
شعر کودکانه امام حسن عسکری (ع)
|
|
|
|
|
هستی، نباید ازجدایی ها بگویم!
|
|
|
|
|
ای دل آغاز نکن درد دلت پیش کسی
|
|
|
|
|
دولتون اولسا اگر چوخ سنه قدرت گئتیرر
طالبِ علم اولاسان بس سنه شهرت گئتیرر
|
|
|
|
|
گرچه در کل جهان مثل تو مغرور نبود
خندهای بر لب آن توطم تیمور نبود
|
|
|
|
|
فرقی نمیکند اگر که تو باشی بجای من
|
|
|
|
|
تا هست ، می و مطرب و شیطان رجیم
باید که به آرزوی دنیا برسیم
زیرا صفت ذات الهی این است:
بخشنده و
|
|
|
|
|
جز رویاهایت...
به چیزی فکر نکن
|
|
|
|
|
صد بار حَذَر کردم و صد شد هِزارَم
چه بسیار دلت هر بارْ سروده مرا
با نَفَس از هوشْ تو هُشیار گرفتی
|
|
|
|
|
در نگاهش، یک سکوتِ ساده بود
مسـتِ باریدن، بـه جـامِ بـاده بود
بیقــرارِ نقرهپوشِ قــرصِ مـــاه
|
|
|
|
|
تو همانی که دلم خواست تورا
ازلین عشق دل انگیز دلم
جان به فرمایش چشمان تو جان
در ازل ریخت به دامان
|
|
|
|
|
لعنت برآنهایی که دین را به لجن میکِشند
|
|
|
|
|
شراب ناب شیرازی ، چنین زیبا و مغروری
چه حاجت بر می و باده که خود مستی انگوری
|
|
|
|
|
آمد از راه بهار عاطفه ها باریدند
|
|
|
|
|
اصلا بگو که راه من از راه تو جداست
چیزی عوض نمی شود این گفته نارواست
...
|
|
|
|
|
فکرِ بچّه ، مای بی بی، فکرِ پوشک می کنیم
|
|
|
|
|
دریغا که شایسته ات نیستم..
|
|
|
|
|
صبح است
پنجره را باز می کنم
اجاق را خاموش می کنم
صبحانه ی تنهایی من آماده است
روزنامه را باز می
|
|
|
|
|
مزه دارد
طعم ایمانم هنوز...
|
|
|
|
|
شیمی درمانی
با خاطراتت
هم اثر نداشت.
خداحافظ..
|
|
|
|
|
آخرین رؤیا حکایت دیگری داشت...
|
|
|
|
|
دیدم که جهان عرصه خوبی و بدیهاست
|
|
|
|
|
او هر چه به دل کاشته ام داد به بادش
مهر و بغل و عشق کسی یاد ندادش
|
|
|
|
|
آنان که ز دیده اشک خون می ریزند
|
|
|
|
|
✍️M.Madhoosh🌧️
🇹🇷Türkçe şiir🇹🇷
|
|
|
|
|
تا از نگهت سیر نگردم
از چشم چرانی و تماشا
از زل زدن دائم و بی وقفه محال است
خود را بکنم دور
دور
|
|
|
|
|
سرمنشأ خیری شد ،
شرّی که بپا کردم
|
|
|
|
|
من از میقات به سیرت باغ مشکوکم
|
|
|
|
|
توبره ی کنجِ رُباط و رقص مستانه چکار
|
|
|
|
|
چهل روز است من بی تو چو ابری زار می گریم
چهل شب از عروجت رفت و من بسیار می گریم
امیدم رفت و ن
|
|
|
|
|
✍️ترانه سرا: م.مدهوش(یامور)🕊️
🎧 دکلمه: بانو هستی احمدی🌟
|
|
|
|
|
ای دل به تو گفته بودم
دست از عشق بکن
که هست همش درد
|
|
|
|
|
جای دنجی ست آشپزخانه
میروم من که شام بگذارم
بغض خود را برای فردا با
اختیارات تام بگذارم
|
|
|
|
|
او " کــبـاب " مـیخــورد !!
مـن " کـبـاب " مـیشـدم ..
|
|
|
|
|
اشک شبها را نمی خواهد دلم
صبح تنها را نمی خواهد دلم
چون که هجرانت به زودی طی نشد
ماه یلدا را نم
|
|
|
|
|
در حسرتِ زندانیِ آوازِ اهریمنِ مرگ / در شعرْ موهایِ تو را دوباره شانه میزنم
|
|
|
|
|
توی کوچه و خیابونای قلبم
خونه ها پلاکاشون اسم تو دارن
|
|
|
|
|
ای کاش که بی فاصله پهلوی تو باشم
رامتو و در چنگ دوبازوی تو باشم
|
|
|
|
|
آدم که دلش رفت
محوه نگهی شد که سراسر پر پر بود
از مهر وعطوفت
حواه نه به سیب و نه به گندم
خامش
|
|
|
|
|
سرابها خود تشنه اند
توان ندارند بر کمک
|
|
|
|
|
باز باران بی ترانه
بی هوای عاشقانه
در سکوتی ظالمانه
در غمی نا باورانه
|
|
|
|
|
واسه یه بغل لطفا آغوش باش
|
|
|
|
|
شعر شدم پشت حقایق سر پیچِ غزل
|
|
|
|
|
من و سکوت
اتاق تاریک
خیره به سقف
دستم صفحه کلید
گوشی را نشانه می گیرد
آرام نوازش میکنم
شور وشو
|
|
|
|
|
وقتی زمین فضاحتی از تست هوش بود
|
|
|
|
|
نادره کوکب شده ای نازنین!
گشته مکدّر دل من، از همین
روی چرا تُرش نمودی صنم
حیفِ تو باشد که کُنی ا
|
|
|
مجموع ۱۲۶۶۲۳ پست فعال در ۱۵۸۳ صفحه |