چهارشنبه ۱۹ ارديبهشت
|
|
خاطرات میتوانند برای سالیان سال در ذهن باقی بمانند...
|
|
|
|
|
تو؛ منی!
مجموعه ای از سه شعر کوتاه
1. آغوش بگشایی...
2. اگر تو با من باشی...
3. تو، منی!
|
|
|
|
|
گاهی چه میشود
که جهان را به لحظه ای
سیاه و تار می بینم
|
|
|
|
|
گشتم اندر گیتی و دل وا نشد
جز خدا همصحبتی پیدا نشد
|
|
|
|
|
اوقات خوش آن بود که در قم سپری شد!
|
|
|
|
|
خدایا
تومرا صدا میکنی و
من نمی شنوم
صدایت را؟!
یا من تو را صدا می کنم و
باز نمی یابم جوابت را؟
|
|
|
|
|
بازم شبای بی کسی، باز یه دل شکسته
بازم یه کوه غصه که، توی دلم نشسته
|
|
|
|
|
پیوسته بر دل میتپی زیبای من نیکو سرشت
رختو تن پوشت حیا فرش قدم هایت بهشت
|
|
|
|
|
به مناسبت تولد عشقم در 5 آبان سال 97 سروده شد. اولین حروف هر مصرع کلمه آرزو را تشکیل می دهد که اسم ع
|
|
|
|
|
به جرم عاشقی یک شب گذشتی از من و جان را
|
|
|
|
|
بی تو تنهایم زنی بیخاطره بی مرد
باران پاییزی دلم را زیر و رو میکرد
زن را چه آرامش دهد جز شانه ی ی
|
|
|
|
|
هرگز هرگز نمی روی از یادم...
|
|
|
|
|
بیخود نیست که
جمعیت جهان رو به کاهش است
من دارم
لحظه به لحظه
برایت می میرم
|
|
|
|
|
بالای سرِ محتضری رفتم باز.....پرسیدمش از دلایل عمرِ دراز.....خندید که؛ عمرِ من دمی بیش نب
|
|
|
|
|
آرزو کردم و با عشق تو هم دوش شدم...
|
|
|
|
|
سری دارم که از تابوت کلاغی سر بر آورد
|
|
|
|
|
دردم اینه از خودم سقوط کردم...
|
|
|
|
|
با این حسرت بمیرم افتخاره
...
|
|
|
|
|
یک روز در انجمن شعرطنزی که در باره مجردها بود
خواندم که یکی از قافیه های آن شیر سماوربود
یکی ا
|
|
|
|
|
🍃🌹🍃🌹
در تمام لحظه ها مشتاق دیدارم تو را
سوختم در داغ عشقت ، بس خریدارم تو را
|
|
|
|
|
بال گشودن آغاز می کنم.
پرواز می کنم.
|
|
|
|
|
ميخوام مثل پرنده اى رها شم برم تو آسمونا پر بگيرم
بشم هم صحبت ماه و ستاره قسم خوردم كه تا
|
|
|
|
|
هر بهاري را خزاني در کمين هر خزاني را بهاري پر ثمين
|
|
|
|
|
من شبان زادهء کورم نه یل وادی طور... دار معذورم اگر راه خطا میپویم
|
|
|
|
|
من سال هاست
در میان نفس زدن هایم
تو را گم کرده ام و پنهان شده ام
در تاریکیِ کوچه هایِ مه گرفته
و
|
|
|
|
|
عاشقی کاروبارِ خوبی نیست چون که این کار، عار خواهد شد
|
|
|
|
|
دل به دل راه ندارد مگر از روزن دوست
|
|
|
|
|
خوش آن طريقه اي كه شد چو آن طريق يار ما
همان طريقه مي بُوَد ، هميشه انتظار
|
|
|
|
|
آری
ای گمگشتهی پر تب و تاب
در فراخنای بیشکیب
ترنم نگاه پرغصهات را
از زلال مالامال امید چشما
|
|
|
|
|
خورده گز با ولع از قعر پلوپز ملیجک
|
|
|
|
|
روزها احساس را در سینه پنهان میکنم
بزدلم لابد که عشقم به تو کتمان میکنم
|
|
|
|
|
دست و پای گرگ اندر دام بود
روبهک مشغول صرف شام بود
|
|
|
|
|
آغوش بگشا
هیچ جا خانهی خودم
نمیشود...
|
|
|
|
|
تــو ذهنمه خاطره های ساری
خستم از این سکانس انتحاری
|
|
|
|
|
من مال توام کاش که بر هم نزنی تو
|
|
|
|
|
ای خدا رنجی بده آنان که رنجم داده اند...
|
|
|
|
|
دلتنگتم این حس تنهایی منو برده
|
|
|
|
|
قصه ی عشق من و تو نقل سنگ و شیشه است
داستان گرگ و میشی در میان بیشه است
|
|
|
|
|
ناگفته غمیکهدر دلِ ماست
از رنگِ رخِ پریــــده پیداست
|
|
|
|
|
درد که بی درمان باشد ، در نهایت تبدیل میشود به یک بیخیالی
|
|
|
|
|
بمان!تو ابر بهاری ،صفای بارانی
ببین وخیم تر از این هوای تهرانم
|
|
|
|
|
سرود میلاد امام حسن عسکری ع
|
|
|
|
|
...
چند بار باید
قافیه تو را بچینم
من یک طرف قافیه
وتو آن طرف قافیه
بیا یک گل برای من بچین
ای
|
|
|
|
|
رفتی و آخر نشد تسکین من
آرزوی دیـدن روی گـلت
بودی اما پیش من هم کاش بود
گـرمى دستـان و قـدرى ا
|
|
|
|
|
قەلۍزمساڹ ۈهەم ۈەرزﻱ ۈەهـــــارە
بچم،بایە بچـم دﻱ،ۈەﻱدیارە
پڕئاۈە بیستۆێڹ،ۈەئەسرە شیریڹ
تۈام،ۈێ
|
|
|
|
|
لبخند بزن که قند آن را ثمر است از
|
|
|
|
|
دخترِ
پائیــــزم و معجزهٔ یلدا منم
در دیارِ عاشقــــے در انتظارت بدنم
گرچه من زادهٔ پائیز و خزا
|
|
|
|
|
یاودود
ندیده دیدنی هستی شبیه موج در هوا
|
|
|
|
|
ندانسته ام ؛ تا کنونِ عمر //حاکمِ سرنوشتِ من بوده است ؛ //مرد //یا ، محکومِ س ک سِ من //.....رنج می
|
|
|
|
|
من که از ترسِ دلم محبوسُ زندانی شدم
با نوای نی لبک ، مجنون چوپانی شدم
|
|
|
|
|
گوش کن
به صدایی
از هزاره های تو در تو
به قدمت تاریخ
از صبر مردمانی
به غایت صبور
بر رنج های نا
|
|
|
|
|
شکار مرغ دریائی شدم من
به آنی کن در این غوغ شدم من
|
|
|
|
|
نشستم پشت میزو کاغذای پاره اطرافم
کشیدم روی هر برگه خیالایی که میبافم
|
|
|
|
|
... اولی خاص نیست بلکه شامل تمام روشنفکرانی می شود که الگوی شایسته ای برای جوانان ما نیستند!
|
|
|
|
|
قلم از رقص شد و خامه کم آورد غزل،
کِلک آن رقصِ غزالی که غزلخوانم کرد..
|
|
|
|
|
در نظر بازی ما چیزی به جز اعجاز نیست
محشری در شعر من این هم زبانی میکند
|
|
|
|
|
بار الها من از این دهر دنی ، چون گذرم
دستاوردم از این دهر که ن
|
|
|
|
|
گفتم
پس اگر
بُرید زمانه مرا؟
گفتی که
قبلاً
بریده است مرا....
|
|
|
|
|
تو مرا آزُردی
و من از حجمه ی رفتار تو دلگیر شدم ....
|
|
|
|
|
رفتـی و ز رفتنت دلــم سخت گـرفت
|
|
|
|
|
چقدر درد دارد
حالا می فهمم که ترک کردن یعنی چه
|
|
|
|
|
چه بگویم چه بگویم از یار..
|
|
|
|
|
بعد از تو به مهر مهربان میخندم
|
|
|
|
|
چند وقتی است هوای دل من تنگ شده....
|
|
|
|
|
می زند آرام جان لبخندها
می تنَد بر بند جانم بندها
|
|
|
مجموع ۱۲۳۹۲۰ پست فعال در ۱۵۴۹ صفحه |