سه شنبه ۴ ارديبهشت
اشعار دفتر شعرِ رنگ احساس شاعر مهدي غلاميان
|
|
ماه خرداد رسید و همه جا جاری شد
روز میلاد من و عشق و هواداری شد
مهدی غلامیان
|
|
|
|
|
اگر تنها شدى روزى مرو دنبال تنهايى
كه تنهاىِ دگر آرَد تو را تا مرز رسوايى
|
|
|
|
|
من حلالت ميكنم، آرى برو راحت بخواب
آهِ قلب نازكم اما هلاكت مى كند ...!!!
مهدى_غلاميان
|
|
|
|
|
تو گفتی بی تو دنیایم سیاه است
گلستان خشک و باغ من تباه است
مهدی_غلامیان
|
|
|
|
|
با آمدن آن دگرى سوخته بودم
چشمان ترم را به سحر دوخته بودم
غم را به كنارى زدم و يادت تو را نيز
هر
|
|
|
|
|
منم نزديك تو مانند اسفند
كه با ماه بهارى هم اتاق است
مهدى_غلاميان
|
|
|
|
|
پس از من عاشقی کردن حرام است
نباشم عشق بی پروا کدام است
نمی بینی دگر جز من کسی را
حقیقت عمق حس ای
|
|
|
|
|
زن گل است، یعنی شبیه نرگس و آلاله ها
هم لطیف است او، شبیه برگ رز یا لاله ها
مهدی_غلامیان
|
|
|
|
|
بر سر بالين من آمد ولى جان رفته بود
از دل عاشق پرست من بهاران رفته بود
درد اين عاشق كشى را كى تحمل
|
|
|
|
|
مرا با چشم خود بر دار کردی
چه حسی در دلم بیدار کردی
برو، باشد که بر روزم بیوفتی
که بر قلبم جفا
|
|
|
|
|
رفتی و آخر نشد تسکین من
آرزوی دیـدن روی گـلت
بودی اما پیش من هم کاش بود
گـرمى دستـان و قـدرى ا
|
|
|
|
|
آمدى گويى كه شهبانوى قمصر آمده 😍
با قدومت غصه و اندوه و غم سر آمده💗
مهدى_غلاميان
|
|
|
|
|
یکسـال دگـر آمــد و من پیـــرترم...
مهدی_غلامیان
|
|
|
|
|
با تنــگی دل شعـــــر برایـت گفتــم
گفتم که فقط به یاد تو میافتـم
امـروز به اندازه ی اشعــــار خو
|
|
|
|
|
مبتلایت هستم و در دسته ی بیمارها
بهترین من تویی در جمله ی دلدارها
کار من دايم شده بر بام عشقت پر ز
|
|
|
|
|
چرا مغرور و دور از خنـده باشی
نمى خواهى خدا را بنده باشى؟
مهدى_غلامیان
|
|
|
|
|
ميزنى زنجير عشقت را شبى در پاى من
مى روى تنهاى تنها ميشوم رعناى من
مهدى_غلاميان
|
|
|
|
|
تا كه عشقى دگر آغاز شود
لب بيا بر لب هم بگذاريم
تا سر صحبت ما باز شود
از لبت بوسه بيا برداريم
|
|
|
|
|
بودنـت زیبــاسـت مثــل آفتـاب
مهدی_غلامیان
|
|
|
|
|
دل من غرق تمناى تو بود
تو گذشتى و مرا بشكستى
شده اصلا كه فكرت برسد
كه در اين دايره تو كى هستى
م
|
|
|
|
|
آن گونه های محشرت را دوست دارم
نوع تراش پیکرت را دوست دارم
جان و جهان من تویی آرامش ج
|
|
|
|
|
صدایم کن عزیز من، که یادت کرده ویرانم
برای صوت زیبایت، به غایت مست و حیرانم
صدایم کن که
|
|
|
|
|
مرد یعنی قلب پاک و صافِ صاف
مــرد یعنـی دور عشقش در طـواف
مــرد یعنــی مــأمن هــر خــانه ای
بی
|
|
|
|
|
از لعـل لبـان تو عسـل مى بارد
گل با طَرب و بغـل بغل مى بارد
مهدی_غلامیان
|
|
|
|
|
قهوه اى دم كرده ام تا فالِ خود را بنگرم
شـايد اين دفعـه ببينـم در نگاهت بهتـرم
مهدى_غلا
|
|
|
|
|
روياى نگار
هــر زمــان قلبــم براى ديدنـش پـَـر مى زند
يـا كه از تنــگى دلـم بر سيــم آخــر مى ز
|
|
|
|
|
دست در دستم كه دادى شعر باريدن گرفت
باغ هستى غنچه كرد و از لبت چيدن گرفت
مهدى_غلاميان
|
|
|
|
|
قد من كوتاه و تو بالا بلندى عشق من
مى شود گاهى براي بوسه خود را تا كنى
مهدى_غلاميان
|
|
|
|
|
بارهــــا گفتـــم كنـــار من بمــــان، احساسى ام
شعـر مـن از نم نمِ بغضـم بخـوان، احساسى ام
مهدى_
|
|
|
|
|
اگر از ناز نگاه دل او آب شدى
يا كه در پنجره ى خانه ى او قاب شدى
غم مخور او به
|
|
|
|
|
مى خورى روزى زمين يا زير پايت مى زنند
اين و آنى كه ز الفت دم برايت مى زنند
پس مثال گوهرى
|
|
|
|
|
ميـــدان وليعصــر و ســـرِ ضلـع جنوبى
دستــان پـر از مهــر تـو در كـافه چوبى
مهدى_غلاميان
|
|
|