محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
پنجشنبه 27 ارديبهشت 1403
روز ارتباطات و روابط عمومي 9 ذو القعدة 1445
Thursday 16 May 2024
به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹
پنجشنبه ۲۷ ارديبهشت
شاید پس از این هجر جگر سوز
وصلی برسد نیک تر از وصل
زندگی
گردشی ابدیست
در سکون تن خود
صورتکهای گریزان(زهم)
آدمکهای پشیمان (زغم)
غروبی حسرت انگیز,
به باغ انتظارت می نشینم
چه زیبا میشود خوابت ببینم
چون که درمانم کنی دردم فزون
سربلندم می کند این ازمون
هنوزم نیمه شبها پیرهنت رو
میونِ دستای سردم میگیرم !
هوا پُر میشه از بوی تنِ تو...
دلم میخواد از ا
و این قلم
همین قلمِ سپید
چه خوب زبانِ قلبم را می فهمد
بی تو چه کنم شور دلم را هیجان را
...
ز انتظار تو دیشب فراز آبی بود
به دست منتظرانت نیاز آبی بود
«عاقبت»
عاقبت
از این خانه خاکی
تنی خواهیم زذ
به خاک
می شود حسرت آغوش تو یک شب !،
تنه بر شیشه ی عمرم نزند؟!...
می شود پنجره را باز کنی؟
هر شب در برهوت خیالم
یقه عشق را میگیرم...
می بوسمت یکروز، راس ساعتی دلچسب
می بوسمت حتما تو را با حالتی دلچسب؛
مردن در آغوش تو حتّی، آآآی م
دلم آشوب و حیرانم، ندانم
چرا یه لحظه هم یک جا نمانم
که از اول مرا این قصه غم بود
نصیبم از خوشی
دوباره از اهواز میگم
دوباره از یه شهریکه
گرمای چهل سانتیگراد
تو اون دلیل تبریکه
ای دوست بیا دلم هوایت کرده
مست و مستانه بگریم بر مینای دگر
من به میخانه ی عشقم تو برو جای دگر
تو آن ناوک مژگان بلند و لب
روياي من به ياد تو رنگين است
چشمان تو به ياد که غمگين است
ديشب مرا به جشن خاطره ها بردي
اين
تاکیبهمادهیدوعدهفردایبهتری
دروغ میگن بی دغدغه
دروغ نگی میگن فلانی احمقه
آسوده بخوابید که من خواب ندارم
از ضریح تو با نو پرواز را آموختم
کی میتونه قلب تورو واسه من تعبیر کنه
چی میتونه باعث بشه این سرنوشت تغییر کنه
......
با نوای باران
در این شب تار
می خوانم
غم نشسته بر
ترانه هامان
می دانم ...
ببخشید اگه زبونم میگیره،دستم میلرزه،میدونم مهم نیست برات حالا/خواهش میکنم از این بعد سرت رو بگیر بال
گاهی خسته می شوم ...خسته از نسیم یاد تو
میلاد کریمه اهل بیت حضرت معصومه سلام الله علیها
واژهایت بوی دستان تورا می دهد
من به یادِ تو نشستم ، تو به عشقِ دگری
ای که از حالِ دل عاشقِ خود ، بی خبری
با رقیبان سر جنگم ، تو فقط با من باش
من ندارم سر سوزن به خودم تردیدی
دلــتــنــگــمــ...
مــثــل دخــتــرکــے
در گــنــدم زار...
اول
دلم پاییز میخواهد
من خزان زده
میان این همه سرسبزی
وصله ناجور نقاشی ..
چشمانت
میوه ای ممنوعه است
آدم را فریب می دهد...
در راه و رسم زندگی، من را شکستی
دل بیچاره
روزگارم که روزگار نبود،دل بیچاره خوب می داند
زآمدن رفتنم بگو که چه سود،دست تا عاقبت تهی
حضرت رقیه (ع) , دمشق , سپید عاشورایی
Name :Autumn
poetry by :forugh farrokhzad
پاییز
از چهره طبیعت افسونکار
بر بسته ام دو چشم پر
ساقی امشب غمزه و ناز می کنی
ساقی امشب تلخ عتابی و گران
جسم پرکارست
روح اما خیر
مرد هستم
غرور اما خیر
سربه سجده میبرم صبح تا عشا
نعشگیست،ذکر و رکوع ام
عشقم به نيكي بشر ، بي شمار نيست
جز بر نكويي تو اَش ، آن انتظار نيست
عشقم
دراین روزها مصیبت خانه کرده
براحوال زمین غم رخنه کرده
من هرگز اهل جنگیدن نبودم
بچشم خود دیدم!سر
قصه ای گویم ز باران و تگرگ
از درختان وثمرها یا زبرگ
مستم تو را فقط عرق بد نمیخورم!
از خنجر تو زخمِ مجدّد نمیخورم
در لحظه میدریدی و ردخور نداشتی
رنـگِ چشمـانِ تـو آنقـدر تمـاشـایی هست
مـاورایش به نظر چشمهء زیبـایی هست
اندیشه ات پر گشته از لات وهُبَل ها
از لاف عشق وعاشقی امشب حذر کن
طرح دل دستخوش هندسه روی تو بود ...
چون روزگار بر احدی1 ، پایدار نیست
از نیک ، بهتری به جهان يادگار
برای من تنها یک چراغ کافی بود
تا چشم به این جهان گشودیم
پیراهن عاشـقانه ای دوخـت...
حواست هست دور از تو، چه آمد بر سرم یا نه؟
گویند دلداده کسی شو کز صحبت با او خسته نشوی
از خریدم مشوی منصرف ای شاه کریم
که کلنگی شدم و دم زده ام پیری را
با چه رویی به درت آیم و قولی بدهم
چشمان قشنگِ تومرا مست می کند
آنچه گُسارِ باده نکرده است می کند
بی اعتنا به طاقتِ از دست رفته ام
ب
تا صبح بیدارم، نفس تنگ و دلم تنگ
وطن يعني قادسيه و رستم .. . ..
سکوت و بی مهری دلم را به نزدیکی پردگاه نا معلومی کشاند
بوی بهشت داری و اسم شبم را از بَری
رندانه مستی میکنی از عاقلان عاقل تری
خورشید در دستان
در این دوران پر آشوب مکّار
بسکه رخسار تو را محو تمنّا شده ایم
در نگاهِ همگان واله و رسوا شده ایم
ای نسیم سحر از جانب کوی تو و
هم معشوقه هست و هم عاشق ، وقتی که تمام مشکلات بر او می تازند با صبوری و تعقل مشکلاتش را حل می کند از
یک وقت هایی بدون هیچ آتشی
طلوع کن
قندیل روح ام را
هیچ آفتابی
آب نمی کند...
بابِ جنّت ، باز ، با بابِ جهاد
ای مسافر پاک کردی تو نهاد
تو ماه ترین فروغ بی همتایی...
اگر چه دارد همیشه هر کس نیاز مبرم بسی به باران
مجموع ۱۲۴۱۴۸ پست فعال در ۱۵۵۲ صفحه
محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک