پنجشنبه ۲۷ ارديبهشت
|
|
بیقرارم نگو دردم ندانی
تو که هم درد و هم درمان مایی
|
|
|
|
|
دلم هوایی شده است برای بارگاه تو
|
|
|
|
|
دوست داشتی گلوله ی سربی باشی
شلیکت کنند
به جایی شاد
به خانه ی انسانی ثروتمند
دردهایت رافراموش کن
|
|
|
|
|
عشق یعنی دلبری
دلگیر چیز دیگریست
|
|
|
|
|
چشمهایت
افتاده دل دوباره،دردام چشمهایت
|
|
|
|
|
عشق بازی میکنم هر شب کنار عکس تو
عکس تو با من مدارا می کند برعکس تو
جوادصارمی
|
|
|
|
|
زیر سایه تو...
نظاره به باران هم زیباست...
|
|
|
|
|
از جای وارِ ایلمان جزء یک اثر مانده...
چند تا رکُ و تیر شکسته از کپر مانده...
|
|
|
|
|
کوره راهی خسته از فانوس میگردد بیا
چشم من با اشک نامانوس میگردد بیا
|
|
|
|
|
قلم بینِ نوازشهای دستت
میونِ دفترت با عشق رقصید
دلش میگفت: روو کن حرفِ دل رو...
ولی از دوریِ دستا
|
|
|
|
|
با رفتنت ذهن مرا بیمار و مغشوش کرده ای
این عاشق دیوانه را با غم هم آغوش کرده ای
دلتنگ و بی تاب تو
|
|
|
|
|
گلایه های ناتمام
چرا به قلب خسته ام دگر سری نمی زنی
به کور سوی غربتم چرا دری نمیزنی
من آن
|
|
|
|
|
چراغ روشنت حسن ، چراغ هر زمانه شد
به تاریکی فرو نرفت ، چراغ هر زمانه ش
|
|
|
|
|
ای که با سنگدلی بردی ز یاد عشق مرا
|
|
|
|
|
از تلخیم ام غم گینی
میدانم
از حرف هایم دل گیری
میدانم
|
|
|
|
|
بیابان زنده شد با آنکه آبی در میان آن نبود
|
|
|
|
|
ساقی امشب مستِ رویِ دلبرم
|
|
|
|
|
در شعر هایم همیشه انگشتان تو بود
|
|
|
|
|
شنیدم قاصدک مرده
در این بیداد جلادان
میان خانه و مکتب
که خون در جاده سرگردان
|
|
|
|
|
چند کوتاه نوشته ی من که ارزش خواندن دوستان را ندارد.
|
|
|
|
|
دوشیزه
هم دلبر زیبایی و هم در دل و جانی
دوشیزه ی زیبای زمینی و زمانی
آرامش جانی و دلارام جهانی
|
|
|
|
|
خواب دیدم کودکی نو پا شدم
|
|
|
|
|
نقشی آشنا
شاخه ای خشکیده بین بادها
هم رگ و هم ریشه شمشادها
گاه از سرما و گاهی از خزان
شکوه ها
|
|
|
|
|
بچه بودم با پدرم اومده بودم تو حرم
|
|
|
|
|
تویی حجم تمام عشق و احساس
تویی چون غنچه و عطر گل یاس
تو چون شب بو، تویی بوی سپیده
بوی گندم ک.....
|
|
|
|
|
جای تو بغل کرده تنم بام خطر را
از عشق به احساس جنون فاصله ای نیست
|
|
|
|
|
غم ما هنگفت است
هیچکس قادر نیست
غمی رویِ دوشِ ما بردارد
|
|
|
|
|
مرا ببخش ..اگر دیر عاشقت شده ام💔
|
|
|
|
|
این دل نگاه مهربان یار می خواست
|
|
|
|
|
عاشقان ای وای شاعر گشته اند
|
|
|
|
|
آمدی تا که غم خود به دلم بنشانی
حال مهموم دلم را تو فقط میدانی
من ندانسته به دام تو گرفتار شدم
تا
|
|
|
|
|
دلتنگی
شده شعری پیامبرت باشد
قصه اش سطر دفترت باشد
شده گریه کنی ولی هربار
عشق همزاد دیگرت ب
|
|
|
|
|
صبرِ من از کاسه اش لبریز شد ، آری رفیق
مثلِ سد در لحظهء سر ریز شد ، آری رفیق
|
|
|
|
|
هجرت نکوست نزد خردمندان، پهناور است پهنهء اين عالم...
|
|
|
|
|
چرا از عشق می گوییم ولی اینگونه تنهاییم!
|
|
|
|
|
درباره زندگینامه حضرت معصومه(س)
|
|
|
|
|
آلبالو روی شانههای خانه نشست
پنجره روبه امواج خروشان وا شد
خانه رنگ سادهای دریا را در آغوش گرفت
|
|
|
|
|
من از خودم بدون تو میترسم
|
|
|
|
|
ساقی امشب فتحِ بابی کرده ایی
|
|
|
|
|
شعر جنبش سرخ غزل نگار جعفری اشعار نگار جعفری
|
|
|
|
|
چو خورشیدی نما از پشتِ ابری
بتابی ، نور باران ،جلوه هایی
|
|
|
|
|
پا طبیبی چون تو کی دردی بماند لاعلاج
گرچه در کویت منم بیمار و جان باشد حراج
|
|
|
|
|
ای مثل چشم های بسته ی شب راهتان سیاه
|
|
|
|
|
آرزوهایِ بزرگت ، واسه یِ من خاطره ست .
|
|
|
|
|
کوتاه میکنم
آرزوهای بلندم را...
|
|
|
|
|
با تو فقط نرگس
میدونی دلم پیله س
میدونی دلم میخواد فقط تو رو
میدونی همونی
تا ابد عشق منی
میدونی
|
|
|
|
|
عشق یعنی تشنه دنبال سراب
عاشقی مرگ است با تصویر ناب
|
|
|
|
|
تا برویَد آدمی
یا آدمیت
درکویر
|
|
|
|
|
با تو کوک می شوم ای گلستانم
|
|
|
|
|
می آیی و شهر باز تب می گیرد
خورشید ز باغ توت لب می گیرد
با بوسه ی گرم آفتابت هر نخل
مرداد که شد ت
|
|
|
|
|
دو بیتی میلاد امام رضا ع ، شاعر رسول چهارمحالی(ساقی
|
|
|
|
|
دست ها آغشته بر خون جگر
ادعای مهربانی می کنند
|
|
|
|
|
امپراتوری من
اتاق کوچکی است
که در آن بال کبوتر زیباست
و پرستو شعر جهان میخواند
|
|
|
|
|
ساقی امشب صنمِ بتخانه ایی
|
|
|
|
|
به هرزه گرديَم، خدا اين فلك چه مي كوشد
لباس عافيتـي3 بـر كسـي نـمي پ
|
|
|
|
|
قصه سوختن درون عشق میدانی تو چیست؟
......
|
|
|
|
|
از کوچه های مژده گذر کردم و آخر هرچه گشتم سخن ز کوی تو بود
|
|
|
|
|
در ثانيه اي كه معكوس مي رفت
من بر لبه هاي شيشه سايه انداخته بودم
يك حركت باد بود كه به كاغذها خاتم
|
|
|
|
|
قصد آن داری دوباره جان به سر کنی تو ما را
|
|
|
|
|
در جان ودل وروح منی حضرت باران
|
|
|
|
|
ترمز و گاز و دنده/ هَس توو ماشینِ بنده
|
|
|
|
|
رفتم و با خـود نشستم گـریـہ ڪـردم گــریـہ هــا
شـاید این سو سوے شمع،اخر خـدا ڪرد نا گرفت
|
|
|
|
|
شاید پس از این هجر جگر سوز
وصلی برسد نیک تر از وصل
|
|
|
|
|
زندگی
گردشی ابدیست
در سکون تن خود
صورتکهای گریزان(زهم)
آدمکهای پشیمان (زغم)
غروبی حسرت انگیز,
|
|
|
|
|
به باغ انتظارت می نشینم
چه زیبا میشود خوابت ببینم
|
|
|
|
|
چون که درمانم کنی دردم فزون
سربلندم می کند این ازمون
|
|
|
|
|
هنوزم نیمه شبها پیرهنت رو
میونِ دستای سردم میگیرم !
هوا پُر میشه از بوی تنِ تو...
دلم میخواد از ا
|
|
|
مجموع ۱۲۴۱۴۱ پست فعال در ۱۵۵۲ صفحه |