شنبه ۱۲ خرداد
|
|
حالا که جهان پر از عناد است ، بیا
اسلام که رو به ارتداد است ، بیا
|
|
|
|
|
ای کاش بمن کمی زمان میدادی
یا رسم وفا بدل نشان میدادی
|
|
|
|
|
این صبح
تمام پنجره ها را
رو به آفتاب باز می کنم
|
|
|
|
|
من و تو یک نفریم/ تو پر از همهمه آزادی ...
|
|
|
|
|
خیال کردم تو همدردی ولی افسوس، تو هم دردی
|
|
|
|
|
بیاترد سکوتم را به اعلان خطر بشکن
|
|
|
|
|
(چکیده:)
...بخند، بخند
که سلامِ صورت است لبخند.
...و برقص، برقص
که شادمانی تن است رقصیدن؛
نیاز
|
|
|
|
|
بداهه ای بود که در حین خواندن مطالب دوستان نوشتم .....البته اینجا با کمی تغییر
|
|
|
|
|
گویند همه, بعد از مرگ همه چیز را خواهند فهمید
|
|
|
|
|
آدمی از آدمیت بوی غیرت می برد ..
|
|
|
|
|
طـریقِ مَعـرفتَت را، جُـزین نمی دانم.......
|
|
|
|
|
عهد بستم
ننویسم دگر از چشمانت...
|
|
|
|
|
ما آمده ایم اندرین کهنه رباط
|
|
|
|
|
آتش به آب می رسد جانم به تاب می رسد
|
|
|
|
|
در شب بی روزنی ها شام ما را نور باش
سجده ما را نگر از بهر شیطان است و بس
|
|
|
|
|
صدای پای عمرم میرسد در گوش
ولی آرام و پیوسته
|
|
|
|
|
بامن ان شب برفی از نیمه ی شب گذشتی
اندم که به پارک رسیدیم به روی صندلی نشستی
|
|
|
|
|
حال پنهان مرا گریه هویدا دارد
این چه رسميست که هر ادم تنها دارد؟
چشم طوفان زده ام دوخته بر ابر س
|
|
|
|
|
به دور از این شعرها که همگی بروند به جهنم
تو برام ایین دین مقدسی همچون مسیح ،
کز عشق افتاد به بندگ
|
|
|
|
|
بر می گردی
و عروس دره ی زنبق ها
به استقبال می آید
خاطره ها
می رویند
و تو
مهمان ابدی دره ی زنبق
|
|
|
|
|
او پیانو را عجب می شوپنید!
عشق را می فهمید!
|
|
|
|
|
تقدیم با احترام به بزرگواران شعر ناب
|
|
|
|
|
غزلی در نیمه شعبان
یک شب چو وضو از همه اشکم که گرفتم
با سوز دلی ، باز ، چو سجاده نمودم
|
|
|
|
|
تا که عکس رخ ماهت به دل چاه افتاد...
|
|
|
|
|
خورشیدان را دسته، دسته،
دستبسته،
به جرم شاعری،
عاشق
|
|
|
|
|
عشق را هم زنده زنده مومیایی می کنند ..
|
|
|
|
|
یادِ دورانی که طفل خردسال و کودکی شش ساله بودم
فصل تابستان که میشد شیطنت لبریز میشد از وجودم
|
|
|
|
|
فقط نگاه مى كنى با حسرت
شبيه آزادى شده
چشمان شعر من
|
|
|
|
|
...آری، تاریخ،
سیَهپوش شد زآن هنگام که انسانيت،
با دسیسۀ ت...ب...ح و مسند و سیم...،
به صلیب کشی
|
|
|
|
|
در نهمین روز ز خرداد بود
عشق من آن روز به بنیاد بود
|
|
|
|
|
من آن نِی ام که با نفس زار زنده است
|
|
|
|
|
اتفاقی هوا ابری نیست
در پشت کوه خورشید
به زنجیر شده
دل بیتاب نگاهت
رنگ به رنگین کمان
منع تص
|
|
|
|
|
خرم آن باغ که باغبانش تویی
وز زمینی که آسمانش تویی
|
|
|
|
|
از من آنان خواهند...
که سر اندر گوشی خود نبرم
|
|
|
|
|
مث اون میوه ی کالی که زود از شاخه افتادی
نمیدونی با این رفتن چه اندوهی به من دادی
نمیدنی چقد سخته
|
|
|
|
|
راهی جز باریدن می خواهم..
|
|
|
|
|
در عالم تنهایی خود گم بودم...!
|
|
|
|
|
دلیر و پرجسارت میبندد.تقدیر را دست...
|
|
|
|
|
مثل پاییزم و زردم اما...
عاشقم میوه ی دردم اما...
|
|
|
|
|
شبی قلم زدم ، بر زمین سبز
از تقابل سفید و قرمز ، رودروی هم
کیلومترها میدوند ، بدنبال یک توپ
همرا
|
|
|
|
|
پیرم ولی بشور جوانی بسر برم
مورم ولی بلطف سلیمان چه سرورم
|
|
|
|
|
یاد مژگان توباشد نیزه زاران دیدنیست
باخیال چشم مستت تاکزاران دیدنیست
|
|
|
|
|
دلی از عشق تهی باشد
توده ای گوشت تو خالی باشد
|
|
|
|
|
جاده های غریب کافی نیست؟
این همه رنج و تلخی و دوری؟!
|
|
|
|
|
کوچک زن بارداری به وقت درد
|
|
|
|
|
خواهم که امشب تا سحر گاهان بگریم
چون ابر گریان از غم دوران بگریم
|
|
|
|
|
همچو زندانی دراین غربت گرفتارم رفیق
|
|
|
|
|
تیرماهی هستی و تیر نگاهت سمی است ....
|
|
|
|
|
آن غنچه ی لطیف قند است یا دهان
مژگان چشم تو تیر است یا سنان
از هر نوای تو جان تازه می شود
در ب
|
|
|
|
|
دوست با آهوی کرمانی چه فرقی می کند ..؟
|
|
|
|
|
ز عشقِ یارِ جوزانی سرایِ دل گلستان شد
خزانِ عمرما پایان شکوفا چون بهاران شد
|
|
|
|
|
دیشب که تنت در بغل رقیب من بود
|
|
|
|
|
از شهد لبان ناب خود سیرم کن
یک عمر بیا مرا تو زنجیرم کن
|
|
|
|
|
عشق من و تو چون پروانه بود و شمع
من زآتش تو چون، پروانه سرخوشم
سوزم ز غم ولی گر من خدا شوم
من چون
|
|
|
|
|
گاهی نمی شود دلم از من جدا شود
|
|
|
|
|
همه عمرم براي زخمه اي ناكوك رقصيدم
همه شب را براي ناله گرگان بترسيدم
|
|
|
|
|
حالا که رفته ای
من به این می اندیشم
|
|
|
|
|
ساعت نیمی از شب گذشت
دیر چرخید چشمانم ساعت ۱:۵۰
پرده را کنار میزنم و برگی زرد از درخت میافتد
کوچه
|
|
|
|
|
از در میکده می خورده به مستانه رود
عاقلان را همگی پس زند بر در دیوانه رود
|
|
|
|
|
درپاسخ من همینکه "جان" داد آن روز
بنیاد دل مرا تکـــــــــان داد آن روز
از شوق جواب دلنش
|
|
|
|
|
برگردی می فهمی ، چه حالی ام
پاییز رفته ، مهر رفته ، آذرت رفته
علی رفیعی
|
|
|
|
|
گفته بودی بوسه ای شعری شبی ادینه ای
قول دادی،پی چرا امروز و فردا میکنی
|
|
|
مجموع ۱۲۴۴۶۹ پست فعال در ۱۵۵۶ صفحه |