دوشنبه ۱۴ خرداد
|
|
از مال دنیا
چیزی نداشت...
|
|
|
|
|
عاشقان در طلب عشق منم طالب یار
شانه دردست گرفتم بزنم زلف نگار
|
|
|
|
|
به نام خالق کلام در زبان شاعران
ساقیا باری....... بیا صهبای دیرینم بخوان
دُردی قهوه ببین و....
|
|
|
|
|
پشتِ پَرچينِ باغِ نگاهت، دوست دارم شكوفا شدن را
مى شكا
|
|
|
|
|
دریا خودش خوب می داند!!!!!!!!!!
فرق دزدان حریص را
با صیادان نجیبی که ........
|
|
|
|
|
اندیشه و احساس تو ومن فقط این نیست
|
|
|
|
|
خسته و خام و خرابم به تمامی همه خواب
چه سجودی چه رکویی چه قیامی همه خواب
|
|
|
|
|
پاره سنگهای شعر دیروزم.........
|
|
|
|
|
دودِ عود سوز سینه
در دشت خشک کینه!
|
|
|
|
|
کسی چون من عاشق نشد
معجزه به معجزه از یار نشد
به رازهای خفته بر سینه کشته نشد
|
|
|
|
|
می دانی که دلم برایت تنگ شده
|
|
|
|
|
شب توفان وحشت زای نیزار
شکسته ازکمرقلب سپیدار
...مطیع سفره داران تاکی آخر
کمی هم حرمت نان را نگهد
|
|
|
|
|
رؤیاهایم
رنگ باخته اند
و کابوس
گلِ سَرسبد است
|
|
|
|
|
بیصداتر از همیشه من و دلواپسی و بغض
وای چه عشقبازی ای دارند شبا ماه و عکسش و حوض
|
|
|
|
|
می خواهم جایی یابم به معنی آباد
می خواهم کوچ کنم در باد
از میدان هایی که کبوتر هایش در آرزوی پ
|
|
|
|
|
آغوش خود باز کردی ای خاک چه گوهرها که در خود جای دادی ای خاک
|
|
|
|
|
گله از کس نتوان کرد که فریــــــاد شکست
حس شیرین به دل و سینــه ی ما بازنگشت
انکه خود مــــــ
|
|
|
|
|
هجرت صنم دل من را کباب کرد
آن خاطرات مرا میتوان کتاب کرد
|
|
|
|
|
اندوه وافسوسمان به گذشت ِ روزهای رفته بسته است
ازآن زمان که مردانگی به دسته چک وسفته بسته است
|
|
|
|
|
وَه کِه گوت عاشقی خو نی ، درو نی
دِرو نَگوت ، ولــــــــــی وِه حَرفِ اُو نی
*
|
|
|
|
|
صلصال سنگین تن !
یادگارم از روزگارانی چنان غبار آلود
کو به لوح تلخ تاریخ است! آه و دود
|
|
|
|
|
دلم
مچم را نمی گرفت
تازنگ خانه ای را بزنم و...
...فرار
تا تو بخندی
با آن چشم ها
|
|
|
|
|
بی گناهیم ولی، وارث جرم پدریم
ما ز ارث پدری در دو جهان دربدریم
بلبلانیم ولی، ساکن کُنج قفسیم
در
|
|
|
|
|
جوانان امروز
شهری پر از پنجره های باز میخواهند و
|
|
|
|
|
اندک اندک عمرآصف میکند روسوی شصت
طی شده با هرچه بوده می رسدباهرچه هست
درگــذر؛ پنجاه وهشت ودر پَیـ
|
|
|
|
|
...مثل بامبو ، ریشه در آب داری
|
|
|
|
|
از برزخ آزاد ، خدايا چه كنم من!
نقدم شده بر باد ،خدايا چه كنم من!
|
|
|
|
|
ماه ، ماه ست و دلم دیوانه اش
|
|
|
|
|
یاد قهر و آشتی هامان بخیر...
|
|
|
|
|
آن زن خطیر بود که می فرمود : در خاطرم خطور ندارد مرگ
جای�
|
|
|
|
|
مثـل فنجـــان قهـــوۀ قجـــری ؛ طعنــــه را ســــرکشی
|
|
|
|
|
......در گلویت گیر کردیم از قرار
قی بکن ما را همین گوشه کنار
می رویم از خاطراتت یک به یک
ای
|
|
|
|
|
این چه تمناست؟ که ما می کنیم
لطف، به هر بی سرو پا می کنیم !!
این چه گدازیست که در سینه هست؟
از تب
|
|
|
|
|
با اشک چشم و خون دل من هنر نکن...
|
|
|
|
|
غریبم غریبم
تنها و تنها
اسیرم در این دنیای خشم و نفرت
ندیدم مهر بلبل به گل
به فریادم به
|
|
|
|
|
مگر کدام پیامبر به پا خواسته
تالها برقع انداخته
|
|
|
|
|
گفته ای روی دو پلک تو کمان رسم شود
ترس هم در نظر راهزنان رسم شود
|
|
|
|
|
واژگـان...، عاشـقانِ پروازند
|
|
|
|
|
در شگفتم كه به هر شعر و غزل نامت هست
در شگفتم كه ز والائي ات اقراري نيست
|
|
|
|
|
این قُم که رتبتش همه از عرش بر تر است
در گوش روزگار چو یاقوت احمر است
|
|
|
|
|
شادیی کنید، هفته خوب ولادت است
|
|
|
|
|
مـــــــن. . .! یکی از اون آدمام که- سرد و داغــــون و بی روح و شکستم
از تمـــــــــــوم خاطراتم گل
|
|
|
|
|
جُرم و جسارتم جِرم دلم می شود
|
|
|
|
|
من قصد تو کردمو رمیدم قلبه خودمو پریده دیدم
آنجا که دلم تپیده دیدم خود را چو دلم پریده دیدم
|
|
|
|
|
چنین می گفت تهمینه کلاس مفت بس باشد
|
|
|
|
|
کشتی ام را در شب طوفانی دریا به ساحل می برم
|
|
|
|
|
افتخاراست این که مانندِ کُمَیْت
می سرایم گَه گُداری چند بیت
|
|
|
|
|
در شکار دل من دام یکی دانـه یکی است
پیش مشتاق تو هم عاقل و دیوانه یکی است
|
|
|
|
|
اي مناجات من آن صورت زيباي تو بود
اي كه محراب من آن لعل شكر ساي تو بود
|
|
|
|
|
رها می شود دل
مثل برگ گلی
از نگاه های پاییز
|
|
|
|
|
آبی آسمانی داشتیم
دریایِ صافی داشتیم
|
|
|
|
|
به نام خالق هستی * گهی عاقل گهی مستی
به نام خالق باقی * گهی تابع گهی یاقی
|
|
|
|
|
تورا بی پرده می خوانم که مستی نو شود از نو
جنون ،آوارگی، زیبا پرستی نو شود از نو
|
|
|
|
|
باتو حتی مرگ شیرین می شود در منطقم
|
|
|
|
|
يادش بخير،خونه ى بزرگ پدرى
حياط خونه، پر از جن و پرى
درخت ها،سر به فلك كشيده سرسرى
گنجشك ها و قنا
|
|
|
|
|
یک اتفاق بی صداشاید
درآسمان بی شهاب افتد
|
|
|
|
|
آی انسان، دایناسور گردیده ای
بس مصیبت در زمین اَفریده ای...!!
|
|
|
|
|
تو این غروب زرد را.............
|
|
|
|
|
بیهوده به سوهان زمان سوده شدیم؟!
|
|
|
|
|
که در بارش تنهاییم باز می شود...
|
|
|
|
|
مرا ببوس ای پری کو چولوی من
ای زیبا روی قصه هام
ای لطیف تر از نسیم خوش باد صبا
|
|
|
|
|
با یاد تو در سحر گلی بوییدم
|
|
|
|
|
مرا دیدی و دست تکان دادی
همسفرم شدی تا رسیدن به آبادی
|
|
|
مجموع ۱۲۴۵۰۷ پست فعال در ۱۵۵۷ صفحه |