دوشنبه ۲۸ خرداد
|
|
شب ِانزالِ آیه های یوسف! برطبیعت سکرآورگلهای وحشی تختم بادمی خورد به استراحت تو زیردرختان ن
|
|
|
|
|
در روزِ نخستِ آشنايي.. به خودم باليدم؛ كه عجب چشم سياهي! . . . بعد از
|
|
|
|
|
الا ای نازنین بابای میــــــــــــــــمند سخن هایت بود شیرین و چون قند گرفتم نکـــــــ
|
|
|
|
|
کابوس سقوط ، دیده هرشب هاروت ، هبوط دیده هرشب رویای قطار صبحدم را در ریل سکوت ، دیده ه
|
|
|
|
|
به نام او كه روشني بخش جان است گاه... نگاه قاب مي شود "بر ديوار چشم" خنده شكوفه مي
|
|
|
|
|
کاش زنده می ماند حسین تا ابد و دلیرانه باطل را افشا می کرد کاش حسین بود تا همیشه و فریاد
|
|
|
|
|
دل خوشی هایم سر سوزنی ست دست توقعم کوتاه ست به قد انگشتان دست هم نمی رسد خواهشی دارم چون بر
|
|
|
|
|
نيلوفر آبي
يك روز
در ته قلبِ سنگيِ تو نيز
مي رويد نيلو
|
|
|
|
|
درد یعنی شکستی در کمر از فشار فقر و نیز درماندگی درد یعنی زخم صورت، زخم دست کودکی در کم
|
|
|
|
|
آمدم تا كه بگویم غم دل واژه ها سنگینند و تو اینك با من می شكافی همه غم ها را و برایم هر روز
|
|
|
|
|
پشت هوسهای آینه دست نامحرم کدام نگاه به چشمهایت افتاد که صدای قطرات باران را روی بار
|
|
|
|
|
من امشب با دلم خوردم قسم های فراوانی ستم بر این دلم کردی ندیدی چشم بارانی؟ هزاران شکوه کردم من
|
|
|
|
|
آسمان دیوانه ام دارالجنون جای من است
همرهان اکنون غل و
|
|
|
|
|
نسیم دریا مسافری است! به نام " بوسه " پنجره که بگشایی بر کنج ِ لبت می نشینم.
|
|
|
|
|
"ساده می گویم عزیزم دل بریدن ساده نیست چشم های پرز
|
|
|
|
|
حادثه از من گذشت اشک در قلبم نشست پای به پای دل من ارزو هایم شکست کشتی زندگی ام آرام
|
|
|
|
|
می زنه بارون تو دلم که مثله یه نور برام روشن می شه توی چشمام مثله یه فانوس برام توی دله
|
|
|
|
|
این حوالی بی خوابی عادت عقربه هایی ست که پاورچین پاورچین رسولان به بار نشستن رویاهای عر
|
|
|
|
|
بس كن زمین!!! بیش ازآن که فکرکنی چرخیده اي! هرشب براي این آرزوی جا مانده بر دانه ها ي تسب
|
|
|
|
|
گر نگاهی به هذیان من بیاندازی خواهی دید .... سالهاست در خواب خود خاموشم می دانم چشمان
|
|
|
|
|
زن را نزن ای مردکِ منحـوس، نزن زن بوده تو را مرد چو نامـوس، نزن بر روی دد و دیو و بدان مشت بز
|
|
|
|
|
من هم گاهی گم می شود میان تنهایی شب میان خنده های تو که از جنس لطیف ماه ست من هم گاهی گم می
|
|
|
|
|
موریانه ها
جویدنِ روح را تمرین می کنند،
تا روانی ترین
|
|
|
|
|
خورشید با بلندترین انوار زمین را فریاد می کشد پنجره کر شد گلدان لب طاق
|
|
|
|
|
* * * دل ِمان كه ترك بر مي دارد ، بهانه ميكنيم باران را ... صبركن ! بيا دعايي هم
|
|
|
|
|
در ساحل ِنقره ای زیر سایه ی مهتاب ُ خروش ِامواج به گوش دریا فریاد زدم دردها و آه
|
|
|
|
|
حالي دلم گرفت از هرچه هست و نيست انگار كه دلم ديوانه ي كسي ست! هر روز آتشي تازه به دل نهان
|
|
|
|
|
ماه رقص نوری دارد باد از لب کارون بوسه می چیند کارون به عشق باد می رقصد چه نسیم خنکی می آ
|
|
|
|
|
تو این دنیای دیوونه کسی بی غم نمیمونه کسی نیست کسیرو صدا کنه تو زندگیه پر غمش یاد خدا کنه
|
|
|
|
|
خاطرات ترک خورده حزین آوازی را ماند ...... که در تن نارون خسته غنوده گاه بادی می وزد
|
|
|
|
|
بیزارم از بودن اما نبودن عادت، این ریاکار پلید پیله ای گرد تنهائیست حاصلش امًا، پ
|
|
|
|
|
داد آمد، داد از سوی امینی که نبود باز رفتیم از پی ِ راه یمینی که نبود در ورق انگشت بردیم
|
|
|
|
|
ساعتی بغض غریب ناگهان قطره ای اشک این چنین گفتو چکید این منم اخر ره اخرین قطره ی اشک
|
|
|
|
|
صفر دلتنگی غریبی ست هرشب همین ساعت بغض فروخورده ام را با رؤیاهای رنگ و رورفته ای قسمت می
|
|
|
|
|
قطره های خون می چکد از شعرهایم وقتی با نگاهت حجامتشان می کنی
**
|
|
|
|
|
*المنه لله که در میکده باز است
یک جام دگر زان می ِ جاوید
|
|
|
|
|
من، پرنده ای عاشق پرواز! اما، دیریست در دریای نا آرامِ چشمهای تو اسیرِ امواجِ خروشانم!
|
|
|
|
|
دوفنجان شعر دم نکشیده اوردم فقط دوتا یکی من یکی تو می چسبد مگر نه آی خدا"؟!
|
|
|
|
|
بسکه غریبی شده غمنامه ی حیرانی ام تشنه ترین زائر
|
|
|
|
|
یانکی دیلاق منفور جهان بین بازیش آغاز کرد بر فلسطین مقدس پا نهاد و فتنه هایش ساز کرد زِانع
|
|
|
|
|
نه شعری برای نوشتن دارم نه سایه ایی برای اجاره نه خیالی برای فروختن نه رویایی برای رنگ کردن
|
|
|
|
|
دهانم از تو لبریز می شود و بوسه هایت که پایان خواب من است کسی چه می داند رویا ها
|
|
|
|
|
بازآ به سر آغاز بیا به همان غروب زیبا به همان شب و دوباره دل و دین را به هوای گل
|
|
|
|
|
بزرگتر شده ام قدِ وجبهای مادربزرگ و پاهایم می دوند با کفشهای تق تقیِ تگرگ ام
|
|
|
|
|
جسم من تابوت روح خسته ام مرگ را با خنده می خوانم کنون دیدی آخر زخم کاری ات گرفت عاقبت بگذشت
|
|
|
|
|
شعری از:خالدبایزیدی(دلیر) «دعوت به افطار» به استقبال ماه مبارک رمضان من با«می»میکده افطار م
|
|
|
|
|
برگ برگِ این روزنامه های پر تاخیر از نگاهی که نه با کلامی از هم می پاشند ومن رو
|
|
|
|
|
پیش از خزان به خاک فشاندم بهار خویش مردان به دیگری نگذارند کار خویش چون شیشهٔ شکسته و تاک برید
|
|
|
|
|
سلام دوستان...بعد از مدت طولانی دوباره اومدم و مزاحمتون شدم..... دوتا طرح میذارم امیدوارم فراموشم
|
|
|
|
|
یادته یه روز بودیم کنار دریا ما دوتا دس تویِ دسِ هم،قدم می زدیم رویِ شن ها یادته خسته شدیم، نش
|
|
|
|
|
بسم الله *************** سیگار نمی کشم نه این که بد باشد یا نباشد سیگاری کنارم بدش را
|
|
|
|
|
هوا ابریست و چک چک میکند باران بروی چینی احساس دلتنگی کمی آنسوتر از افکار هوا را میش
|
|
|
|
|
داره میگه فردا ، بخون برا من بمون کنارم این یه حسه ، میگه بجنگ برا من بخون با صداقت بگو
|
|
|
|
|
من به دنیا به غزل هم به شما مشکوکم در نمازم به خداوندِ دعا مشکوکم بر سرِ سجده که می آیم و از خ
|
|
|
|
|
همیشه پشت نگاه تو آب شد، بانو کسی که زندگیش یک سراب شد ،بانو دچار درد غریبی که بود و آخر دید
|
|
|
|
|
شاید تقصیر من است شاید کمسویی چشمانم از انتظارت تقصیر من است شاید کم حواسی این روز هایم از فک
|
|
|
|
|
به مهرش من گرفتار و اسیرم غم هجران او بنموده پیرم نگو ای دل چرا می نالی اکنون؟
|
|
|
|
|
مرا همیشه کنارت نگه می داری من جوراب هایت را می شویم لباس هایت را اطو می کشم کنار
|
|
|
|
|
آنگاه که غرور خیمه زد بر "وجـــدان" ؛ تناظری آفرید، ناهمگون ! چنین شد که روزگار،
|
|
|
|
|
هم نظر می روی بی خبر؟ پس چه شد عهد ِ ماندن به صبر؟ گــــر بـُـریـــدی ب
|
|
|
|
|
قفس رسد آنروز که آزاد شوم از قفسم؟ همچنان بال زنم تا که به پایت برسم گذرم از همه دنیا وحتی
|
|
|
|
|
غزل نامه هایت را هزار و یکشب می خوانم شب مشتی خواب بر بستر پلک هایم می پاشد
|
|
|
|
|
سال نو یونسی که از شکمِ نهنگ بیرون می آید رسالت خود را آغاز می کند در
|
|
|
|
|
شعر تر چشمانت لب را چو تكان دارد اشكي بـه زبان نو از ديده روان دارد تصوير
|
|
|
|
|
پلک هایم تیر می کشند مردی از چشمانم سقوط می کند خواهش جوانه می زند و تکرار می شود من
|
|
|
|
|
(1) سلول انفرادی دردم از شکنجه نیست یادش مرا دیوانه کرده
|
|
|
|
|
در خیال نقاشم طرحی از آخرین وداع کشیدم از وقتی رفته زندگی در کوچه ما سرد میگذرد این ق
|
|
|
|
|
نیایش
تو یا رب قبول کن دعای مرا
که کس نشنود این صدای مر
|
|
|
|
|
جعبهِ فرمان دِلمان از پیچ و خم روزگار مُلتهب شد. ما که اهل چیزی نبودیم، این بازی اشکنکش
|
|
|
|
|
دگر مگو برای من که آسمان گرفته دمی که دست عشق بوی آشیان گرفته که مرز عاشقانه ها شده پر از بهار
|
|
|
|
|
مگه میشه که دلتنگت نباشم تاوقتی قاب عکست پیش رومه مگه میشه ببینم خنده هاتو نگم
|
|
|
|
|
مانده ام! در تنگ نای تبسم پر اشکم و خیال واهی فردایی بهتر شاید هم طلوع
|
|
|
|
|
نشتی روی تار زندگی دست و پایت خسته از تله های اسمونی عنکبوتی با یه دل سیر می نشیند روی د
|
|
|
|
|
چون در خودم تورا یافتم در تو خودم را گم کردم شب افروز8/4/92 هرچند ناله هایم را نمی شنوی
|
|
|
|
|
چه بازی_ عادلانه ای
من عاشقانه بازی می کنم
و دیگری تو ر
|
|
|
|
|
خیره بودم زپس پنجره ی باز اتاق خیره بر چرخه ی تکراری وبی رحم حیات خسته ا
|
|
|
|
|
تموم شهر رنگیمون پر خاکستر و دوده صدای ساز کولی ها پر نتهای آلوده سکوت و وحشت از سنگی که ش
|
|
|
|
|
جرم تو دلم صحنه ی دردت ، همیشه آواز می خونه تو فرشته ی جمالی ، تارِ مویت عاشقونـــــــه *
|
|
|
|
|
دیشب که با خیالت قهر بودم...حتی مگس هم در خیالم پر نمیزد امشب لحظه ای به تو اندیشیدم.
|
|
|
|
|
دست باران را خدا خواهد گرفت عشق هم درگیر رویای من است
|
|
|
مجموع ۱۲۴۸۱۰ پست فعال در ۱۵۶۱ صفحه |