دوشنبه ۲۸ خرداد
|
|
شب تا مزار ِ صبح ، به قلبم صعود کن
در التهاب ِ سرخ ِ دل ِ من ، نمود کن
|
|
|
|
|
در جستجوی تو همه ی شهر را گشته ام
انگار آب شده ای
|
|
|
|
|
در بهاران کرد باید زندگی
مشق عشقی کرد از دلدادگی
زیر باران دست در دستان یار
رفت باید تا کرا
|
|
|
|
|
گفتی که غمش جان مرا سوخت، چه کردی
داغش سر و سامان مرا سوخت، چه کردی
|
|
|
|
|
کنارِ رودِ دل ماهیِ چشمانت به خواب افتاد
به رقص آمد درختِ صبر و ایمانم خراب افتاد
به قلابِ نگا
|
|
|
|
|
چه زیباست
که تو تنها نیاز من باشی
و چه عاشقانه است
که تو تنها آرزویم باشی
و چه رؤیایی اس
|
|
|
|
|
غزلی تقدیم به سپید سرایان ::
|
|
|
|
|
با سلام و احترام به مدیریت محترم و کلیه دوستان و عزیزان هنرمند سایت.
و قدردانی بخاطر فراهم آوردن این مکان
|
|
|
|
|
یاد تنهایی سهراب بخیر
یاد آن قبله ی سرخ....
|
|
|
|
|
سپیــده بعدِ کوچ شــبِ تـــــــار فلسفه دارد
محیـط تــازه،گرمی بـــــــــــــازار فلسفه دارد
|
|
|
|
|
بدر رخ او چو در محاق افتاده
ارکان دلم به اشتقاق افتاده
|
|
|
|
|
بر آرم از دلِ خود آه ســـردی
|
|
|
|
|
میشود آیا نظام زندگی را زد به هم
در نمکدان هایمان جای نمک هم قند کرد؟
|
|
|
|
|
شد دریای بزرگی از مروارید
وقتی از آسمان آمد و رقصید
|
|
|
|
|
شاعران شعر ناب
برای این شاعر عاشق
شفای عاجل طلب میکنند
|
|
|
|
|
در میان همه ی شبکه ها
تنها لبخندی که کنترل را از دستم خارج می کنی
|
|
|
|
|
زندگی مثل یک سوزن در تارو پودم فرو میرود
گاهی لبانم را ب خنده می دوزد
تا هنرش ب هدر
|
|
|
|
|
مدتی ایست
زبان گنجشگها را
نمی فهمم
|
|
|
|
|
پشت سرت نگاه کن بارون چشمامو ببین
بت نمیگم وایسا نروفقط تو اشکامو ببین
صدای گریه منو شمدونیها
|
|
|
|
|
خور شید زمستانم
لبْ غنچهٴ خـندانم ســلطان دل و جـانم
ص
|
|
|
|
|
کاش
کاش ذره ای بودم نهان در دست خدا
کاش کودکی بودم ، می آموختم الفبای عشق را در دبستان
|
|
|
|
|
بیا دستتو توی دستم بزار
نزار تا دوباره بشم بی قرار
|
|
|
|
|
من هرچه که باشی خریدار تو باشم
دلداده و سرگشته و بیمار تو باشم
|
|
|
|
|
باور کن خدا، من و تو را عاشـــــق آفرید
در ســـــــینه دل را بیـــــقرار دقایق آفرید
|
|
|
|
|
در چشمانت آتشي ديدم كه در دلم شعله افروخته است ..
|
|
|
|
|
لحظه ای طرفی نبستی با وفا ، ای بی وفا
بی دلی را کرده ای از خود جدا ای بی وفا
|
|
|
|
|
شعراز:خالدبایزیدی(دلیر)
طرح
جنگجویی که...!
ازمترسک بترسد
بی گمان جهان رانیز
فتح کند
|
|
|
|
|
بـه پرنـده هاے مهـاجر گفتـم:
کـه تـو بـا آخـرین غـروب زنـدگی ات
تنهـا سفـر کـردے !…
|
|
|
|
|
لب پنجره ام
پنجره ای رو به جهنم
|
|
|
|
|
بعد عمری که به دنبال قلم جار زدیم
عاقبت خانه نشینی گُم
|
|
|
|
|
آســان مبر از یــــاد مرا ســـاقی سرمست
از جام می ات نخوردم و بی تو شدم مست
|
|
|
|
|
دستهـاي تو
كه مي زودايند گردو غبار
و مي شويند با گلاب
سنگ مزارم را
چه مي فهمند
پوكيد
|
|
|
|
|
وقتي جهان خاليست يك انسان ندارد
|
|
|
|
|
چقدر زود دیر میشه این زندگی
تو اصلا نمیدونی سهمت چیه
تنت غرق زخمای بی مرحم
ولی حیف نمیدونی
|
|
|
|
|
همنشینی با توای همراز من
گوی بهشت از آن من
|
|
|
|
|
به حرمت باران...
به آنچه که میبارد...
به دفتر خیسم...
که ز
|
|
|
|
|
تقدیم به هر کسی که فکر میکنه رفتن اون انتهای زندگی و خوشبختی است. تقدیم به من تقدیم به تو تقدیم
|
|
|
|
|
برف که میبارد ،تنم میلرزد...
نه از این سوز استخوان سوز،
که از حسرت نداشتنت...
|
|
|
|
|
از دست من
نمی شود رها شوی
که تو ...
|
|
|
|
|
زبانحال حضرت رباب(سلاماللهعليها) خطاب به فرزندش حضرت عبدالله رضيع، مشهور به علي اصغر(سلاماللهعلي
|
|
|
|
|
I’ve been missin you.
You don give a shit.Do you?!
Hardly could I breathe.
Who is to blame?
|
|
|
|
|
خاطراتم در نگاه کوچه ها گم می شوند
دستهایم داستان بزم مردم می شوند
آ تشی افتاده در احساس آدم
|
|
|
|
|
ساکت بودم ، چون حادثه ها ساکتم کرد!
شدم یه دیوونه که فقط
|
|
|
|
|
حوصله ام را سر می برند
کلاغ های سرگردان نا آرام
|
|
|
|
|
خواننده عزیز،
در طی سقوط ناگهانی درصد تورم
نوشته هایم تا اطلاع ثانوی بودار می شود.
|
|
|
|
|
بعد سالها بازی
نفت را با گاز تعویض کرد!
|
|
|
|
|
دیوار اهنی می خزد و جیغ می کشد
در ایستگاه مترو
|
|
|
|
|
دوباره شرم و شکایت ، دوباره شوق و هیاهو
دوباره شور به پا کرده آن نگاه بلاجو
همیشه بین
|
|
|
|
|
ديشب به پيش مى فروش
آمد پياله ها به جوش
گفتم كه چيست اين خروش؟
گفتا كه میدانى خموش
|
|
|
|
|
آسمان
می بارد وارسته
کوه ها
می روند پیوسته
آدم ها
می
|
|
|
|
|
میان آب و نور و گردش فانوس در دریا
شیب تندموج را مانی ،بدوراز خشکی صحرا
|
|
|
|
|
بلخ
آمدم در زادگاه مولوی
درحصار شعر های مثنوی
رقص کردم درسمای این دیار
باده نوشم در فض
|
|
|
|
|
کم کن ز سیر هستی اخلاق و رسم گـُـرگی
|
|
|
|
|
هیچکس مثل تو صد نامه ی ننوشته نبرد
|
|
|
|
|
من زنی می بینم
سایه ام بود گمانم.....
|
|
|
|
|
فدا قيلدي هر نمنه سين* «ماندئلا»
|
|
|
|
|
و غمی ژرف درون دل من حل شده است...
|
|
|
|
|
لعنت به من كه ساده بريدم....لعنت به من كه دردتو نديدم
لعنت به من كه پاي تو نموندم....لعنت
|
|
|
|
|
زمستان آتش است
و درخت ققنوس
پ
|
|
|
|
|
دوباره تشنه ديدار تو بيا كه تب دارم
هزار هزار غزل نانگفته را به لب دارم
|
|
|
|
|
دیگر نمی خواهم تو را هرگز ببینم
|
|
|
|
|
دوست دارم که تو را سیر تماشا بکنم
با نگاه و لب و لبخند تو سودا بکنم
|
|
|
|
|
بگو، آیا زمستان میتواند؟
به این دستان سرد و پاک و اسپیدش
سیاهی تن دنیای چرکین را بشوید؟
|
|
|
|
|
میان پر صدا ترین سکوتِ هر ثانیه
که درجا میزند در خود...غروب...
|
|
|
مجموع ۱۲۴۸۱۰ پست فعال در ۱۵۶۱ صفحه |