يکشنبه ۱۳ خرداد
|
|
دیوانه ام، مصلوب دردی مانده در رویا وامانده ام در پوچی امروز و فرداها دیگر برای خستگی هایم قرا
|
|
|
|
|
صلح كودك من صلح مي خواهد مي رود مكتب می کند شادی مي نويسد صلح و آزادي مي سرايد
|
|
|
|
|
گفت بخند گفتم خودش را بلد نیستم گفت پس چه گفتم میتوانم رسمش کنم گفت شروع کن مداد سیاه
|
|
|
|
|
خاتون تو فکر هر شب دلداه ی من / به رسم عاشقی گلخونه بسته تو شالیزار موهای بلندش / شب ن
|
|
|
|
|
مانند گلی پیچ شدی تنم را محکم... تا به نیمکت دلم بنشینی حالا من تمام خودم را در تو می بی
|
|
|
|
|
رفتی وشکسته داغت دل بیقرارِ مارا رفتی وخزان نمودی همه نوبهارمارا زفراق روی ماه توجه روزک
|
|
|
|
|
دلم آواره ی تو عشق تو راز است هنوز دل دیوانه ببین بی تو بساز است هنوز تو که در خلوت دل شمع
|
|
|
|
|
یا رب
سینه ات دریای مریم
در دلت موج مسیح
تارو پودم را
|
|
|
|
|
1- دلم در این بیابان در این پهنه خاک چون کبوتری چون کفش دوزکی تنها چون یک برگ خشک
|
|
|
|
|
در من زنیست که تنش بوی شیرین و سبک عطر و بوسه اش طعم شکلات تلخ و موهایش گس قه
|
|
|
|
|
ز درد دوری دوستان دیوانه میشوم . . . چو مجنون برزبان همه افسانه میشوم . . . یارب تو صبری ده تاکنم تح
|
|
|
|
|
چشم انتظار چه نشسته اید،کوچه های بی وفا؟ آسوده باشیدوسکه برسکه گذارید،خفت شیرخدا از چه بــ
|
|
|
|
|
می چکد باران زیبای بلند نور . از تمام آسمان رنگی ی این ماه. زیر باران با صدای ناب . دستهای
|
|
|
|
|
هم آغوش تو شدم از حس تو گفتم از گرمای من گفتی عشق مرا دیدی و ناز کردی و خندیدی
|
|
|
|
|
يك زمان ما هم ميان باغ بلبلي بوديم و با گل رازهاي نا گفته مي گفتيم. زجام باده هستي دو دست
|
|
|
|
|
برای 3 قهرمان خفته در دل کوه ... در این هیاهو ی غریب تنفس زندگی وقت ماندن نبود . کوه آ
|
|
|
|
|
سرمه نگاهت آواز دلنشین شب مستی است نگاهی به دل ما کن که عالمی خمار مستی است نگاهم کن به ت
|
|
|
|
|
چه گرمای عجیبی این روز ها شهر را فرا گرفته وچه خفقان سردیست که در روان آدمیان جریان دارد گرمای
|
|
|
|
|
خانه ای ساخته اید
سایبانش همه ظلم
زیر پ
|
|
|
|
|
رنج های دیروز به سان باری بر دوش کوه مرا تا به امروز کشانده است تا استوار بایستم برای آفتابی ن
|
|
|
|
|
غزل مثنوي ما از حوالي ِ گل هايِ ِ پرپريم يك قطره ايم ولي گلاب ِ قمصريم هر سال زنده ا
|
|
|
|
|
ازکنار رویای عشق من چه آسان میگذشتی نسیم من و نگاه تو آرام خفته بود سکوتی به وسعت تمام خوابه
|
|
|
|
|
گاهگاهی فکر ِجسم خویش کن پا و دست وقلب ِ خود را ریش کن لحظه ای را در بیا از قالب
|
|
|
|
|
چقدر بی تو نشستن میان ِ تنهایی
|
|
|
|
|
دستم را به چشمانت مــــــــــــی دوزم مرا در آغوشت فریاد کن این گیســـــــــ
|
|
|
|
|
شعری از:خالدبایزیدی(دلیر) «طرح» به:احمدشاملو شب درگاهیست درسوگ ستاره ای به ماتم نش
|
|
|
|
|
دریا نیستم تا موج هایم چشم هایت را خیره کند باد نیستم تا موهایت ر
|
|
|
|
|
بر جان من شرر زد آنگه که طفل جانم ، در کوچه ی توسر زد هر لحظه شد به یادت ، پروانه وار پر
|
|
|
|
|
در دلم مُرده آن یقینِ بزرگ کافرم در چهار دینِ بزرگ خواهشِ جسم هایِ تنها بود آن همه
|
|
|
|
|
1 چه می شود اگر زندگی ام که چون در بسته ای می ماند ناگهان به صدا در آید و تو پشت آن باشی
|
|
|
|
|
دو کبوتر(قسمت اول)
من به نامش مینویسم عـــــــشق را تـا بــــخوانی شور عشق از ماجرا
|
|
|
|
|
دنیا خوبه که صبوری حرف آدمارو به دل نمیگیری سرتو بالا بگیر ازت گله ندارم درسته غصه
|
|
|
|
|
نت های گیلاس را زمزمه می کند این باد بهاری...
|
|
|
|
|
من به این همهمه ی اهل زمین میخندم گریه دارم ولی باز ببین میخندم همه جا نام مرادر پ
|
|
|
|
|
(بزرگ جاوید) به تو ای بزرگ جاوید به تو ای همیشه پیدا به تو ای حدیث بودن به تو مینویسم ا
|
|
|
|
|
اشــعار گم شده ام ______________ اشعار گم شده ام لا بلای ِ انگشتانت میلغزند
|
|
|
|
|
تو می روی و قلب من دوباره پیر می شود
از این زمان ،از این جهان دوباره سیر می شود
|
|
|
|
|
خانه ای کاه گلی ام . بهار و بارانم باش! مرمرها
|
|
|
|
|
سپردم غصه ی دل را به هستی به یادت لب زدم دیشب به مستی من و ساقی و جام و باده ی ناب
|
|
|
|
|
ضربه مغزی شدم ازاصابت صخره ای که اقیانوس حوض خانه ام را پای تخت تو کشاند بهترین ماهی های
|
|
|
|
|
تیر خلاصی را بزن تا ضمیر ناخودآگاهم از خواب غفلت های بی تو بودن اندکی بیدار
|
|
|
|
|
بداهه ای دل ریخته برای شاعر رنگین کمان استاد سپیدی ... داریوش خطیر ... آه .... کمی آرام مگر
|
|
|
|
|
(1)
هيزم نيستم اما ... سوختم در حسرت روزهاي نب
|
|
|
|
|
1-
پرسید:
نسیم از هوا
برگ اعتمادم را
باد نمی لرزاند
ز
|
|
|
|
|
مادست گل ودامن شمشاد گرفتیم می از کف آن یار پریزاد گرفتیم
مه بود وگل ونیم
|
|
|
|
|
زمان از من جدا مانده نه آغازی نه تکراری نه حتی شوقِ بیداری چنان کوبد به د
|
|
|
|
|
فصل، فصل نوشتن است بذر کلمات را می پاشم کاش آفت زبانها بگذارند احساس برو
|
|
|
|
|
من فال فروشم پدرم فالهایم را دود می کند من عروسک خانه سیاه پدرم هستم
|
|
|
|
|
من از صداقت صادق ترانه می خواهم برای دیدن دریا بهانه می خواهم بیا به وسعت مهتاب ستاره بر چ
|
|
|
|
|
سلام به همه شما نازنینان ، بعد از یک هفته غیبت و سپاس از پیامهای پر مهرتون این دوست دارم ها
|
|
|
|
|
باید توسلی به دوچشم شما کنم دل را میان حرمت نامت رها کنم تا اینکه مثل ابر ب
|
|
|
|
|
"تا تو هستـــــــی و غزل هست خدا هم با ماست
تا دو چشمـــــان تو با ماست صفــا هم اینجاست"
|
|
|
|
|
قسم به آیینه که پریشان تر از من لبریز از سکوتی ست ناگزیر و قسم به صدا که تشنه تر از
|
|
|
|
|
روزی که برق چشمهای ما به هم خورد انگار تقدیرم به نابودی رقم خورد سقراط دل ، این
|
|
|
|
|
رویای پیری در کودک درونم خردسال شد و چون نوزاد چند روزه آغاز زندگی را گریه کردم. بعد
|
|
|
|
|
من حتماٌ اشتباه می کنم شب تا صبح خوابیدم دمر تا شعرهایم را با خط خوابم بنویسم رویا را به صب
|
|
|
|
|
/ بیائید دعا کنیم تا حسین باران عزیزمان لباس آفیت بپوشد خدا بنده اش را دوست دارد این ترانه
|
|
|
|
|
ردِ پایم را باد برد تا کوچِ درخت من پیِ دیدنِ خود رفته بودم سرِحوض و به ماهی هایِ بی
|
|
|
|
|
این وقت های تابستانی طعم زندگی را با خیالت می چشم و برای زمستان دل با رویای تو شا
|
|
|
|
|
ای کاش امشب در نگاهت ماه هستـــم ای کاش در فقرِ گناهت راه هستـــــم شکرِ خدا فرزندِ پاکی مانــ
|
|
|
|
|
1. زخم هایی که از دوریت بر روی قلبم نشسته نمکی که با بی اعتناییت بر روی قلبم می پاشی ح
|
|
|
|
|
شعری از:خالدبایزیدی(دلیر) «طرح» به خاربودن محکوم ام کردند اماندانستند... که دست من مد
|
|
|
|
|
دلم گـرفته ز دوری ، بیـا بیـا ای خ
|
|
|
|
|
گل نرگس از این روز دوشنبه اول ماه/هلال نیمه ی شعبان که دیدم گرفتم ختم قرآن با تو مهدی/که ا
|
|
|
|
|
فقط کافی است لب تر کنی ! سر می کوبند بر صخره ها امواج آرام ترین اقیانوس !!! ... ف
|
|
|
|
|
ارث پدری ام را به تو می بخشم! ارث ازلی ام را به من ببخش! خطای کودکی ات را به تو می بخشم! گن
|
|
|
|
|
رها یعنی بال کبوتر یخ آرامیده در میان نثار کوه غرق در مه طعم باران اوج شمیم مریم زنده
|
|
|
|
|
شباهنگام ابردل بی قراری می کرد و من بانگاهی گریان غرق درآه واشک فالی زدم به یادنگاه
|
|
|
|
|
شبی افسون چشمت را به روی دفتر اوردم کشیدم حالت چشمت ترانه ها سر اوردم چه چشمان دل افروزی چه نا
|
|
|
|
|
عشق پاکی در دل ما نیست، آقاجان نیا از برایت در جهان جا نیست،آقاجان نیا هرکسی با نام تو میگوید
|
|
|
|
|
م که پووگووم گیانم سزانی وه زخم ده سد بالم رزانی له ناو چوویلت مه رگ خومیش دیم
|
|
|
|
|
عاشق شدن تاریخ مصرف ندارد من میتوانم دندانهای مصنوعیم را در لیوان بیندازم و هنوز هزار بار بی
|
|
|
|
|
هر شبم بارانی است لحظه با غم جاری است خنده هایم را مبین! پشتش غمی پنهانی است اثر از شادی نی
|
|
|
|
|
پر پرواز پرندهات توی دنیای قشنگی ات توی اسمون ستارهات پر نزدن به یاد اون روزات برای رسید
|
|
|
|
|
هرگز آرزو نداشتم یکشبی ز آسمان آبیت جدا شوم یا رها کنم ترا به غصه ها به درد ها به دی
|
|
|
|
|
چرا دوری
دلت نزدیک قلبم بود
صدای پای چشمانت به راه من
|
|
|
|
|
پا بر سر خاک می نهی از خواری گویی نرسیده ست تو را اخباری آنها که به خاک سرد اندر خفتند
|
|
|
|
|
این واژه ی نیامدن آنقدر مغزم را خورد عاقبت دو مار روی شانه هایش سبز شد کاش شهرزاد می
|
|
|
|
|
عصايم ديگر راست نمي ايستد هواي چرخش طواف دارد درون خوي
|
|
|
|
|
من تو را دیدم مثل گلها بودی من تو را دیدم مثل دریا بودی شکل شب زیبا شد وقتی تا
|
|
|
مجموع ۱۲۴۴۶۹ پست فعال در ۱۵۵۶ صفحه |