سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 9 فروردين 1403
    19 رمضان 1445
    • ضربت خوردن حضرت علي عليه السلام، 40 هـ ق
    Thursday 28 Mar 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      پنجشنبه ۹ فروردين

      دل به دریا بسپار

      شعری از

      اصغر ناظمی

      از دفتر سایه نوع شعر نیمائی

      ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۹ ۱۲:۱۲ شماره ثبت ۹۵۰۸۱
        بازدید : ۸۰۷   |    نظرات : ۵۴

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر اصغر ناظمی

       
      همه در برکه ی خویش
      باچراغی کم سو
      محوِ آوایی دور
      من دراین کوچه ی بی بن بست
      فکر نزدیکِ صدایی هستم
      که همواره مرا می خواند
      مثل بیدِ لبِ جوب ، سبزِسبزم امروز
      بند بند  تن من هوشیار است
      ونمی لغزد هیچ 
      پهنه ی خرطومی ،  پای پهنای پیل
      نیست دراین آبادی بجز از فهم سکوت باران
      صبح سرشاری ست
      پشت معراج شقایق ها
      عطش قطره  و هوشیاری برگ 
      چاوش چلچله در صبح وصال
      قوی آرام ، در آرامش وصل دریاست .
      دل من می گیرد
      مثل پاییز غروبی غمناک
      که زسرشاخه ی زخم دیده ی رَز
      می چکد قطره ی اشکی بر خاک
      پشت انگیزه ی عشق
      کرده اطراق جهانی ،  به سماجت مشغول
      نیست سعی ی که دوزخ بسپارد به بهشت
      نفسِ پنجره ها آغشته است
      در هیاهویی گنگ
      و هوایی مسموم 
      سایه افکنده ، بر شهر گل وشعروشعور
      ریه ها در شن تابستان گُم
      هجرت  از مویه سرریز گلایل مشهود
      بندیِ واژه و الفاظِ قدیم 
       سوژه پرداز بود ، درتب اندیشه ی کور
      نام را  گرکه رهانی از ابر
      ازافق  ، چشمه  و از تابستان
      مبل و ، از پنجره و عقریک رو دیوار
      خویش را گر برهانی  زسحر القاب
      صاف و  ، بی پرده ، ببینی هردم
      ساحت لمس خضوعِ  گل را
      زنبق از فرقت  خویش است چنین ناهموار
      قایقی باش در آتمسفر فهم دریا
      بوی نمناک سحر می آید
      همه جا از پستو
      دست عریانی کو ، 
      خواب را تاکه رهاند  از باغ ؟....
       
      ماهمه ، قاصدک این شطیم
      خویش را گرکه رهانی از باد
      دل به دریا بسپار.....باداباد
       
      برده از یاد چمن ،  فرصت سبز گل را
      وزیان قفل زبان همه ی کوکب هاست
      گوشها پر شده از سفسطه ی صُرفه ی باد
      صخره افکنده به پیش ، پشته ی دیجور سحاب
      دم به دم سِحرِ سکوت است نشان اعجاز
      قاصد صلح زمین باش به آوای سکوت
      کن در این دامنه هردم ،  به غایت پرواز
      عشق ..... بنگر 
      گشایشگر اسرار ماست
      ........
       
      ۱۳
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      يکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹ ۰۸:۰۰
      درود استاد عزیز
      بسیار زیبا و حکیمانه سود
      دستمریزاد خندانک
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      يکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹ ۱۸:۰۵
      سلام
      وعرض ادب
      برشمااستاد گرامی خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      طاهره حسین زاده (کوهواره)
      يکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹ ۱۵:۲۰
      سلام و درود

      چه نیمایی قشنگی باتصویرسازی زیبا


      و فلسفه ی تعادل حیات را
      بر پویاییِ گویا و رسا مهیا خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      يکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹ ۱۸:۰۶
      باسلام
      ودرودها
      برشمابانوی ارجمند خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      محمد رضا خوشرو (مریخ)
      يکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹ ۲۱:۱۸
      استاد ناظمی بزرگوار بسیار عالی بود خندانک


      گل تقدیم شما خندانک

      خندانک
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      يکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹ ۲۱:۵۷
      سلام
      برشما دوست گرامی خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      محمد حسین اخباری
      دوشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۹ ۱۹:۰۹
      باسلام بسیار بسیار زیباست
      با محتوایی عالی وفرمایش جناب نصر الهی بزرگوار بسیار بسیار به حق است که چونان نیمایی ریتم و ضرب آهنگ خاص خودرا دارد اما از قافیه در آن اثری نیست
      با آرزوی بهترینها برای شاعر ارجند و آثار ارزشمند شان
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      دوشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۹ ۱۹:۵۵
      سلام
      ودرودها
      برشما استاد گرامی خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      سلمان مولایی
      دوشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۹ ۰۰:۱۰
      سلام

      و

      فارغ از آن که شاعر ارجمند قالب شعر را سپید انتخاب کرده اند و از زاویه ای نیز می تواند سپید باشد اما همان گونه که واضح است این شعر دارای وزن نیمایی ست و حتی در بسیاری مراتب که نیمایی نویسان دچار اشکال می شوند این شعر به خوبی و زیبایی طی طریق کرده است اما هرگز اگر محتوا را کنار بنهیم و بخواهیم در خصوص فرم سخن بگوییم؛ از نگاه من بر این شعر اشکالاتی اساسی وارد است و بی گمان مهمترین آن ها بلاتکلیفی متن بین نیمایی و سپید است که بیشتر به نیمایی می زند و بر اساس آن چه که از استاد ناظمی عزیز خوانده ام تا به حال شعری نیمایی از ایشان نخوانده بودم تا آمدم ماجرا را به فال نیک بگیرم و آغازی برای دیگرگونی ، دیدم که قالب شعر سپید انتخاب شده است در حالی که اساساً زبان شعر و نوع استفاده از کلمات و آفریدن ترکیب ها و تصاویر با زبان شاعر در سپید های بی امان اش متفاوت است و به مراتب ضعیف تر و به وضوح تحت تاثیر نیمایی نویسانی از قبیل سپهری نازنین و مشیری بزرگ ، که اگر این شعر را یکی از اولین نمونه های تجربه ی شاعر در نیمایی بدانیم امیدوار کننده است ولی اگر آن را در کنار سپیدهای اش جای بدهیم چندین پله به عقب رفته است .
      اما باز هم با تاکید فراوان می گویم که این مطالب فارغ از محتوا ی شعر و عناصر زیبایی شناسی آن نوشته آمده است و اصل ماجرا روشنگری در خصوص مرز نیمایی و سپید بود و حرف آخر نیز عذر تقصیری ست فراوان در برابر استاد ناظمی که ناخلفی کردم و به جسارت نوشتم و این که این نقد گونه بسیار جای سخن و نقد دارد که امیدوارم دوستان و اساتید دریغ ننموده و آموختن ام را سبب شوند .
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      دوشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۹ ۱۲:۰۶
      سلام
      براستاد ارجمند وبزرگوارم
      جناب مولایی ، ممنون از راهنمایی های بیدریغ تان .... من در قالب های کلاسیک مثنوی و غزل و در شعرنو نیمایی وچهار پاره ، وسپید ، هرکدام طبع آزمایی های در طول دودهه اخیر داشته ام که در سایت شعر نو به نام ناظمی معزآبادی از تمام نمونه ها شعری هست ، اما شعر من ایراداتی دارد که اولین آن قطعیت معنایی ست که استاد بزرگوارمان دکترنسترن خزایی نقدی چند ماه قبل بر آن در شعر نو نگاشته اند که از ایشان سپاسگزارم . اما در شعر نو ونیمایی وسپید سهل انگاری از طرف خود من است که در نوشتن نوع شعر چندان ریزبین نبوده ام ، که بعداز این چشم ، سعی می کتم در انتخاب دقبق تر قالب شعر مدق تر باشم ....ممنون از شما استاد گرامی که همچنان با سعه ی صدر وبزرگواری راهنمایی مان می فرمایید خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      بهروز عسکرزاده
      بهروز عسکرزاده
      سه شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۹ ۰۰:۲۲
      سلام جناب مولایی عزیز
      از اینکه گاهی این یادداشتها، نه‌تنها با دو پا این‌ور آن‌ور می‌روند، که دو پا هم قرض می‌کنند و می‌گریزند، یادداشتی جز این، خطاب به شما در زیر این صفحۀ ارجمند، در "یک یادداشت برایِ دو عزیز" گنجانیده شد که از این آن را ردیابی کنید!
      خندانک
      ارسال پاسخ
      عیسی نصراللهی
      دوشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۹ ۰۰:۴۷
      عرض ادب


      از این دست اشعار زیاد دارم ( نیمایی نیستند چون قواعد نیمایی را ندارند، دست کم هرگز قافیه ای در آن تکرار نمیشود. سپید که اصلا نیستند چون ضربآهنگ بسیار قوی دارند که ابدا با سپید و مشتقاتش بیگانه است _ مشتقاتش: این جدیدها _. موج نو که حاشا و کلا)
      باید نام جدیدی برایش بگذارم
      سروده ای که با ریتم شروع میشود و با آن پایان می یابد و خصایص نیمایی و سپید و موج نو و مشتقاتشان را ندارد. تنها آهنگ است که میتازد تا انتها. شاید پرسیده شود ترانه هم فقط بر مدار آهنگ میچرخد.باید گفت که ترانه دارای واژگانِ محاوره ای و بنوعی کوچه بازاریست که ویژگیهای متمایز خودش را داراست با چیزی که مد نظر ما میباشد متفاوت است که در این خصوص همه ی عزیزان مستحضر هستند.

      *** نامِ آن را نغمه مینهم

      الان چند نفر میریزند سرم و میگویند قالب تأسیس کرده ای!!!
      ولی نامش را « نغمه » مینهم.
      با ضربآهنگی از جنسِ آهنگ ( نخست تا پایان).


      ___________________________

      و اما در خصوص این شعر و نقد آقای مولایی نسبت به شعر سهراب:

      امروز صبح یک احساس غریب به سراغم آمد. بدون اراده ای شروع به نوشتن کردم:

      چترها وارونه
      رنگ ها رو به غروب
      غزل از دستِ تو عاصی شده است


      به خودم که آمدم دیدم که ای دلِ غافل اینها که تکرارِ اشعارِ سهراب( متعلق به خودمَند ولی راه و روشِ سهراب)
      ادامه اش ندادم، دست از نوشتار کشیدم و با خودم گفتم
      یکبار سالیانِ پیش، بابایی به اسمِ سهراب این مفاهیم و احساسات و ادراکات و زیباییها را گفته است دیگر بعد از آن، به این وادی کشیدن یعنی درجا زدن یعنی تکرارِ مکررات.
      اگر آزمونی بوده، همان یکبار بس است
      اگر نبوغی بوده یا سلامه الاختراعی، همان کافیست
      اصلا به سبک و سلوکِ سهراب گرایی،یعنی از کیفِ رویِ دوشِ دخترِ چهارده ساله ای بگوییم که گُلی در مکتبِ شوسیانت و شینتو و بودا بوییده و دیگر جایِ مشابهتی برای سایرین باقی نگذاشته است.
      یک کیف
      یک گُل
      یک مکتب
      یک نگارخانه
      یک بودا
      یک: منوچهر و پروانه و باقیِ شهر.


      الباقی ( تکرارِ مکرراتِ تقلیدگونه ایست که نه بَرندیست، نه پیشرفتی، نه شاهکاری، و نه آینده ای چرا که تمامِ مدالهایِ این سبک را یکجا، سهراب از آنِ خودش نموده است)

      در خصوص سروده های سهراب، احمد شاملو آنها را نپسندیده و رسالت شعریِ سپهری را از اجتماعی که درگیرِ حوادث و اعتراض و حق کارگری و غیره بوده را پَرت دانسته و معتقد بوده که سهراب سپهری همپایِ دیگر شاعران در ورطه یِ شعر سیاسی و اجتماعی دخالت نکرده و شستنِ دست در آب و گلآلود نکردنِ آن نمیتواند عامه ی مردم را اقناع کنند و همین نظرات را نیز اخوان ثالث در مورد سهراب به بیان دیگری، واگویه نموده است( هرچند فروغ فرخزاد در چند جا نوآوری و زیبایی شعر سپهری را ستوده است) اینکه از سر حسادت بوده باشد یا واکاوی یا دغدغه و دلسوزی و غیره... نمیدانم
      لیکِن سهراب ِ بزرگ و سبکِ دوستداشتنی اش تنها و تنها برای خودش بود، مباهاتش را بر ذمه یِ خویش، اعتلا و اعتبار بخشید و رفت.( شاید ایرادِ اساسی که بنده میتوانم از سبکِ شعریِ سهراب سپهری بگیرم همین باشد که این گونه سرایشات جایِ تعدیل و نوآوری و پیشرفت و تغییر و تفسیری درخور برای آیندگان به جا نگذاشت و یک گُلِ با دستِ مارادونا بود که هرگز تکرار نشد و نخواهد شد).
      شعر آقای ناظمی به سمتِ سهراب پیچیده بود لیکِن از نوعِ نغمه.



      درپناهِ مهر_ عیسی نصراللهی
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      دوشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۹ ۰۹:۲۰
      سلام
      براستاد گرامی جناب نصرالهی بزرگوار
      درابتدا ممنون ازنقد موشکافانه ی شما برشعر حقیراما بعد .... من صرف نظر از قالب شعر می گویم ؛ پیام روشنایی بخش سهراب سپهری پیام مولاناست و پیام جهان گستر مولانا ، پیام بودا ....و آن رهایی آدمی از اسارت خویشتن است . مبارزه ی بدون خودشناسی هرکسی را جبراو ناخوداگاه به سوی قدرت هدایت می کند که با مبارزه ، سرزمین آرمانی و ایده آلی و مدینه ی فاضله را برای او هرگز نمی سازد که ما می توانیم نمونه ی برجسته آن را در مبارزات انسان متمدن امروز بعداز قرنها خون ریزی و مبارزه به روشنی ببینیم ....اماانسان باشناخت واقعی خود ورهایی از اسارت خویش ، بدون نیاز به مبارزات خشک بیرونی به تحول ودگرگونی در خویشتن می رسد که برای وی وسایر مردم جز کمال انسان و جامعه ی آرمانی و مدینه ی فاضله نیست ....ومی بینیم شعر "آب را گل نکنیم" سهراب که خوشبختانه از اقبال مردمی بالایی برخوردار است ، پیام صلح و برابری و یگانگی انسان را باخود دارد ، پس آنچه برای انسان درهرعصری مهم است ، رسیدن به خودآگاهی ورهایی مطلق از اسارت خویشتن است و"خدامحوری" بعداز خودشناسی ست که درهرکسی محقق می گردد وانسان خدامحور انسانی مبارزه طلب و جنگجو نیست..... در خاتمه بازهم کمال امتنان وتشکررا از شما دارم خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      دوشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۹ ۱۶:۰۷


      ادامه
      اگر ما به گذشته ی بشر تا به امروز نگاهی عمیق تر بیاندازیم ، می بینیم ، بودایی که راه واقعی و غایی وحقیقی بشر را به او نشان میدهد ، بودائیان با تجزیه شدن به شاخه های متفاوت ودر تناقض و تقابل باهم باانحراف پندار و فکر درخود ، از بودا ، تابویی برای خود می سازند ، یعنی بودایی بجای آنکه راه واقعی را در خود بیابدوازشرّ فضولات درونی خلاص شود ، از خود برای خود یک مترسک میسازد و آن را در خود تقویت می کند . که هنوز این انحراف و خطای پندار برای بشر در هرسرزمینی با هرایدئولوژی و مکتب و آیینی وجود دارد که در قیاس با گذشتکان انسان متمدن وبادانش امروز به بی هویتی دچار گردیده ، وغایتی نیز برای بشر جز بازگشت بخویشتن نیست . درشناخت مسیح (ع) نیز همین گزافه ومبالغه پیروان وی را ناخودآگاه به بی راهه سوق داده ودر تقابل باهم ودیگران قرار داده است و.....انسان زمانی می تواند درروی زمین بی تقابل و تهاجم و بابرابری و عدالت زندگی کند ، که به کمال (بازگشت بخویش)رسیده باشد . وجز این راه و هدف و مقصدی برای بشر وجود ندارد . یعنی انتخاب هرراه و روشی وی را به سوی سرابِ خود بیگانگی ، وزوال وتباهی و پوچی می کشاند.....خواه ناخواه ولاجرم آیندگان اگرچه هنوز دوربعداز تجربه ی ناکام اسلاف خود چشم شان به این حقیقت گشوده خواهد شد . وآن زمان است که بعداز هزاران سال انحراف ، کج روی ، تقابل و مبارزه ی بی اساس انسان به قله ی واقعی خویش چنگ خواهد انداخت....

      قطعه شعر ناتمام زیرراکه از سروده های اخیر خودم است درخاتمه می آورم

      سیاه چاله
      ___________


      هرچه از ذهن است ؛

      طغیان ها که می بینی .

      یک "سیاه چاله"

      و جِرم رسته در آن سخت هول افکن

      درمصاف حوله ی اسلاف

      یک دمل بی اختیار و جهد

      در میادین کوانتومی

      هرچه را می بلعد این قعرِ سیاهِ کور

      بافهمی ضعیف و کال

      مانعِ محضِ کمال ما

      درفضایی روشن وتاریک

      هست جهان بی آن جنات عدن

      سنگ این سنگواره را باخویشتن واکَن

      می توانی بنگری ، در خویشتن

      این مرغ ماهیخوار بربط زن
      .........
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      يکشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۹ ۱۲:۴۲
      باسلامی مجدد به استاد گرامی
      شما می گویید؛
      امروز صبح یک احساس غریب به سراغم آمد. بدون اراده ای شروع به نوشتن کردم:
      به مطلب مهم وکلیدی اشاره فرموده اید واین احساس برای کسانی که باخودآگاهی به کشف خویشتن رسیده اند ، احساسی غریب نیست ، بلکه بارقه ی بیکران نوری ست که بطور مداوم وحتی با اراده ی اینگونه افراد در آنها تجلی ودرخشش دارد . تابش مداوم خورشیدی که همان ، انسان را از شرِّ تمام تناقض و تضادها و دوگانه اندیشی ، دوئیت پنداری و...و... برای همیشه خلاص می کند و کسانی چون سهراب سپهری ، چون مولانا ی بلخی و.... به این درجه و مقام والای خودآگاهی رسیده اند و آن روشنایی مداوم را در خود بچنگ آورده اند ، که همین رویش نور در آنها سبب شعر گفتن شان می گردد . و آن را بطور مداوم در خود مشاهده می کنند و حیف می بینند که ازاین و یعه ی جاودان الوهی با دیگران حرفی نزنند ودرشعرشان آن را کمابیش بادیگران به اشتراک می گذارند ..... خندانک
      ارسال پاسخ
      طوبی آهنگران
      يکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹ ۰۸:۱۵
      دورود بر شماجناب ناظمی
      بسیا زیبا
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      يکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹ ۱۸:۰۷
      سلام
      وعرض ادب
      برشمابانوی بزرگوار خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      طوبی آهنگران
      يکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹ ۰۸:۱۵
      خندانک
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      دوشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۹ ۱۹:۵۴
      خندانک
      ارسال پاسخ
      طوبی آهنگران
      يکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹ ۰۸:۱۵
      خندانک
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      دوشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۹ ۱۹:۵۴
      خندانک
      ارسال پاسخ
      بهرام معینی (داریان)
      يکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹ ۱۰:۰۰
      درود فراوان وعرض ارادتی خالصانه جناب استاد ناظمی ادیب فرزانه
      بسیار زیبا واموزنده
      شکوه قلمتان ماندگار
      کامیاب وتندرست
      در پناه حق
      ایام بکام
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      يکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹ ۱۸:۰۸
      سلام
      وعرض ادب دوست خوبم
      جناب معینی باتشکراز شما خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      آرمان پرناک
      يکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹ ۱۱:۱۷
      نیست دراین آبادی بجز از فهم سکوت باران
      صبح سرشاری ست
      پشت معراج شقایق ها
      عطش قطره و هوشیاری برگ
      چاوش چلچله در صبح وصال

      درود بی پایان بر استاد ناظمی عزیز
      سپیدی بسیار زیبا و با احساس

      گل های سرخ تقدیمتان
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      يکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹ ۱۸:۰۹
      باسلام
      به شمایارنازنین
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      مجتبی شهنی
      يکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹ ۱۱:۳۰
      درود فراوان
      بر شما
      بسیار بسیار
      عاااااالی

      قلمتان توانا خندانک
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      يکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹ ۱۸:۱۰
      باسلام
      وعرض ادب
      دوست ارجمند خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      بهنود کیمیائی
      يکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹ ۱۲:۵۲
      درودها
      شاعر گرامی
      بسیار بسیار عالی بود
      لذت بردم
      سبز باشید سبز بمانید🍃
      قلمتان توانا✏
      👍👍👍👍
      زندگیتان پایدار
      🌷🌷🌷🌷
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      يکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹ ۱۸:۱۰
      سلام
      ودرودها
      برشما خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      سعید صادقی (بینا)
      يکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹ ۱۸:۵۳
      ماهمه ، قاصدک این شطیم
      خویش را گرکه رهانی از باد
      دل به دریا بسپار.....باداباد

      رهاباد

      درود بر جناب ناظمی عزیز خندانک خندانک خندانک
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      يکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹ ۱۹:۲۵
      سلام
      ودرودها
      برشمادوست گرامی خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      سعید صادقی (بینا)
      سعید صادقی (بینا)
      يکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹ ۲۲:۲۰
      ارادتمندیم خندانک
      محمد باقر انصاری دزفولی
      يکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹ ۲۰:۳۰
      سلام
      زیباسرودی بود
      قلمتون سبز
      پایدارواستوارباشید
      شاعر بزرگوار
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      يکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹ ۲۱:۰۱
      سلام
      دوست بزرگوارم جناب انصاری
      ممنون از حسن توجه شما خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      بهروز عسکرزاده
      سه شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۹ ۰۰:۱۶
      یک یادداشت برایِ دو عزیز:

      با سلام و احترام به صاحبِ این صفحۀ ارجمند، جناب آقای ناظمی که بسیار عزیزند.
      هر وقت که شعری از شما در جایی می‌بینم، حتماً می‌خوانم و بهره می‌برم و از اینکه معمولاً در زیر اشعارتان یادداشتی نمی‌نویسم، از بی‌مهری نیست.
      و با اجازۀ شما؛ و این اجازه گرفتن به این معناست که اگر شما این یادداشت را مناسب این صفحۀ ارجمند ندانستید، می‌توانید بدونِ هیچ تأمّلی حذفش کنید.

      و سلام بر جناب مولایی عزیز

      گمان می‌کنم که شاعر اصلاً نخواسته است وزن را نیمایی کند و بیشتر مفهوم را در نظر داشته است. این در راستایِ کمال‌جویی و عصاره‌شدگیِ روزافزونِ شاعر است. شاعر به دریافت‌هایی رسیده است که حیفش می‌آید دیگران را از آنها بی‌خبر بگذارد و فقط به همین خاطر است که گاه‌گاه پاره‌بویی از آن دریافت‌ها را شعروار به سویِ ما می‌راند گرنه آن دریافت‌ها بیشتر شخصی است و نمی‌توان به‌آسانی منتقل کرد زیرا مثلاً منِ شوره‌کاتی از گلستانی که او در آن نفس می‌کشد، چه بویی توانم شنید؟ هیچ. یا منِ خام از پخته‌ای چون سرایندۀ این شعر چه خبر می‌توانم داشت؟ تا "خامی" در من باشد، جز هیچ، هیچ.
      "درنیابد حالِ پخته هیچ خام
      پس سخن کوتاه باید وَالسَّلام" (مولوی).

      و امّا در راستایِ یادداشتِ شما:
      حق با شماست در اینکه این شعر بیشتر نیمایی است تا سپید. و باز حق با شماست که بویِ نگاه‌ها و اندیشه‌هایِ سهراب سپهری را می‌دهد.
      وزنِ بیشترِ مصراع‌هایِ این سروده نیمایی است؛ یعنی وزنِ چهل مصراع از چهل و هشت مصراع؛ و به عبارتی دیگر وزنِ چهل‌و دو مصراع از پنجاه مصراع.
      اگر شاعر می‌خواست که وزنِ همۀ مصراع‌ها را نیمایی بکند، برایش کاری نداشت چون در همۀ آن هشت مصراع، لغزشِ وزنی به‌اندازۀ یک هجاست؛ دو بار یک هجا بیشتر آمده و شش بار یک هجا کم. شما به‌خوبی می‌دانید که رفعِ این‌گونه لغزش‌هایِ جزئی هیچ زحمتی برایِ شاعر ندارد.
      در دو مصراع هم لازم است تفکیکی صورت گیرد؛ یعنی هر یک از این دو مصراع، به شکلِ دو مصراعِ مستقل آورده شود که در زیر، این موارد را جداجدا می‌نویسم:

      مصراع‌هایی که وزنِ آنها ـ از نظر وزنِ نیمایی ـ اندکی لغزش دارد:
      1ـ که همواره مرا می‌خواند || ؟U ـ ـ / UU ـ ـ / ـ ـ [؟علاتن / فعلاتن / فع‌لن] || یک هجایِ بلند یا کوتاه در آغاز رکنِ اول کم دارد.
      2ـ که ز سرشاخه‌ی زخم دیده ی رَز || UU ـ ـ / UU ـ [U] ـ / UU ـ [فعلاتن / فعلاتتن / فعلن] || یک هجای کوتاه در میانۀ رکنِ دوم اضافه است؛ میمِ "زخم".
      3ـ نیست سعی ی که دوزخ بسپارد به بهشت || ـ U ـ ـ /؟U ـ ـ / UU ـ ـ / UU ـ U [فاعلاتن / ؟علاتن / فعلاتن / فعلات (فعلن)] || یک هجایِ کوتاه در آغازِ رکنِ دوم کم دارد. با این توضیح که "سعی ی" را / سعیی / خوانده‌ام که ممکن است در تایپ حرفی نانوشته مانده باشد...
      4ـ خویش را گر برهانی ز سحر القاب || ـ U ـ ـ / UU ـ ـ / ؟U ـ ـ / ـ ـ U [فاعلاتن / فعلاتن / ؟علاتن / فع‌لات (فع‌لن)] || اینجا در آغازِ رکنِ سوم یک هجایِ کوتاه کم دارد با این توضیح که "سِح۫رِ" خوانده‌ام به جهتِ مفهوم... که اگر بجایِ "برهانی"، مثلاً برهانید آورده می‌شد، لغزش رفع می‌شد. شاید هم کلمه‌ای مثلِ / تو / جا افتاده باشد؟
      5ـ دل به دریا بسپار..... باداباد || ـ U ـ ـ / UU ـ U [= ـ ـ U]... / ـ ـ ـ [فاعلاتن / فعلات (= فع‌لات)... / فع‌لاتن (مفعولن)] || اینجا علی‌الاصول باید مصراع با "بسپار" تمام می‌شد. اما شاعر با آوردنِ چند نقطه (.....) شاید درنگی اراده کرده باشد که با "باداباد" ادامه داده است.
      6ـ صخره افکنده به پیش، پشته‌ی دیجور سحاب || ـ U ـ ـ / UU ـ U ـ / UU ـ ـ / UU ـ U [فاعلاتن / فعلاتتن / فعلاتن / فعلات (فعلن)] || یک هجای کوتاه در میانۀ رکن دوم اضافه آمده است؛ شینِ "پیش".
      7ـ کن در این دامنه هردم، به غایت پرواز || ـ U ـ ـ / UU ـ ـ / ؟U ـ ـ / ـ ـ U [فعلاتن / فعلاتن / ؟علاتن / فع‌لات (فع‌لن)] || یک هجایِ کوتاه در آغازِ رکن سوم کم آمده است. مثلاً اگر بجای "غایت"، / نهایت / می‌آمد، مشکلی از نظرِ وزن نیمایی نبود.
      8ـ گشایشگر اسرار ماست ||؟U ـ ـ / UU ـ ـ / ـ ـ U [؟علاتن / فعلاتن / فع‌لات (فع‌لن)] || یک هجایِ کوتاه یا بلند در آغازِ رکنِ اول کم دارد که مثلاً با آوردن / که / وزن با دیگر مصراع‌ها یکی می‌شود با در نظر گرفتنِ اختیارات.

      و دو مصراعی که نیاز به تفکیک دارد، چنانچه شاعر بخواهد وزن را نیمایی کند:
      1ـ مثل بیدِ لبِ جوب، سبزِ سبزم امروز:
      الف) مثل بید لب جوب || ـ U ـ ـ / UU ـ U [فاعلاتن / فعلات (فعلن)].
      ب) سبز سبزم امروز || ـ U ـ ـ / ـ ـ U [فاعلاتن / فع‌لات (فع‌لن)].
      2ـ پهنه‌ی خرطومی، پای پهنای پیل || ـ ^ـ ـ / ـ ـ [ـ ^ ـ ـ / ـ ـ^
      الف) پهنه‌ی خرطومی || ـ U ـ ـ / ـ ـ [فاعلاتن فع‌لن].
      ب) پای پهنای پیل || ـ U ـ ـ / ـ ـ U [فاعلاتن / فع‌لات (فع‌لن)].

      تکرار می‌کنم: چنانکه می‌بینید، شاعر اگر می‌خواست وزن را نیمایی کند، هیچ کاری برایش نداشت. به همین دلیل من بر این باورم که شاعر اصلاً چنین چیزی نخواسته است، نه آنکه نتوانسته باشد. و وقتی‌که نخواسته است حتی وزن را نیمایی کند، انتظار قافیه هم از شعر نباید داشت.
      با مهر خندانک
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      سه شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۹ ۱۱:۱۱
      باسلام
      وعرض احترام ودرودهای فراوان
      برشما سرور گرامی واستاد نازنین
      من بی مقدمه از نقد بی غرض دوستانی چون شما که باحسن نیت به سروده های خامِ حقیر می نگارید بسیار بهره برده واز آن مسرور وشادمانم . وبایقین می گویم که ایراداتی از نظر ساختار وفن شعر در دلنوشته ها وسیاه مشق های بنده وجود دارد و شرط جذب مخاطب برای آگاهی یافتن ....برطرف نمودن بی چندوچون عیوب ونواقص کلام است که از این بابت خاضعانه دست مبارکتان را ازدور می فشرم و بوسه بر نقد شما می نهم ...... خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      بهروز عسکرزاده
      بهروز عسکرزاده
      پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۹ ۲۳:۱۵
      سلامی دیگر گرامی
      شما بزرگی کوچک‌نواز و عزیزید.
      خندانک
      غلامحسین جمعی
      پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۹ ۱۶:۵۷
      درودو سپاس بر استاد بزرگوارم جناب ناظمی که در سایت شعر نو هم خدمتشان ارادت داشتم
      قصدم از نوشتن این نیست که بگویم اگر بخواهیم این سروده را نیمایی
      بدانیم دچار لغزشهای جزیی شده است ،
      ویا اگر بخواهیم سپیدش بخوانیم چندان رو سپید نیست .و یا فرم
      فدای مضمون شده است و یا در مسیر سهراب است یا خیر و اگر هست چرا تلوتلو می خورد و استاد بزرگوار را هم می شناسم و در سایت شعر نو هم خدمتشان ارادت داشتم و به توانایی هایشان اشراف دارم ( جهت اطلاع عزیز بزرگوارمان جناب عسکر زاده ) در ضمن کامنت جناب مولایی را نیز خواندم
      قصدم نیز تایید ویا رد کردن نظرات آن دوعزیز نیست . بلکه مقصودم این است
      در زمانه ای که بنجل ترین کالاها را در کادوپیچی زیبایی به خورد مشتریان
      می دهند سزاوار نیست که زینتی و قیمتی ترین ها را در بسته بندی نازیبایی
      عرضه کنیم.
      اگر قرار است کوچه ی ما به قول شاعر واستاد بزرگوارمان ( بی بن بست )
      باشد واین شعر گاهی نیمایی و گاهی سپید جلوه کند و رخ بگشاید سزاوارتر بود این تغییر وضعیت به نرمی و زیبایی انجام می شد . مثل مرکب خوانی در موسیقی که هم در لحن خواننده مشهود است و هم در تنظیم آهنگ که از دستگاهی به دستگاه دیگر میرود ویا گوشه ها تغییر می کنند و این تغییرات
      آزار دهنده نیست و به نرمی صورت گرفته است
      به خود شعر باز گردیم :
      همه در برکه ی خویش
      باچراغی کم سو
      محوِ آوایی دور
      در این سه فراز قانون نیمایی برقرار است
      (من دراین کوچه ی بی بن بست)
      در فراز بالا یک مرتبه نیمایی ما سپید می گردد البته با کمی تغییرات جزیی حتی قابلیت نیمایی را نیز دارند ( شاید شاعر خود را مقید به استفاده از واج آرایی ویا واچ آوایی حرف ( ب) کرده است ( بی بن بست) که در عین حال می تواند پارادوکسی را نیز درخود داشته باشد و خواسته موسیقی درونی سپید را افزایش دهد ، شاید اگر این واج آرایی در کل مصرع پخش شده بود نتیجه ی
      بهتری به دست می داد .


      فکر نزدیکِ صدایی هستم
      که همواره مرا می خواند
      مثل بیدِ لبِ جوب ، سبزِسبزم امروز
      بند بند تن من هوشیار است
      ونمی لغزد هیچ
      باز فرازهای بالا نیمایی است ولی در فراز زیر
      پهنه ی خرطومی ، پای پهنای پیل
      نه سپید کامل است و نه نیمایی
      می شد گفت ( پهنه خرطومی ، پای پهن پیلی)
      ویا در عبارت زیر
      نیست دراین آبادی بجز از فهم سکوت باران
      می شود ( دراین) را حذف کرد . تا در موسیقی شعر هم سکته ای
      وجود نداشته باشد
      پرداختن به دیگر موارد این شعر همین موارد را در بر دارد و توضیح
      واضحات خواهد بود که خود نقدی جداگانه را می طلبد .
      امیدوارم که باعث رنجش عزیز بزرگوارمان نشده باشم .
      با مهرو ارادت
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      بهروز عسکرزاده
      بهروز عسکرزاده
      پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۹ ۲۳:۱۱
      سلام بر جناب آقای جمعی بزرگوار
      امیدوارم همیشه تندرست باشید همراه با شاعرانگی‌های فراوان.
      پیشتر هم عرض کردم که شاعر شعرِ خود را "نیمایی" ندانسته است. پس از بنیاد، این شعر را با موازین و معاییرِ شعر آزادِ نیمایی سنجیدن، ستمی است که بر شعر و شاعر روا داشته‌ایم. بنابراین، من به سهمِ خود از شاعر پوزش می‌خواهم.

      غیر از همان مواردی که در یادداشتِ پیشینم عرض کردم، هیچ مصراعِ دیگر از این شعرِ بلند، لغزشِ وزنی ندارد.
      از همان هشت مصراع که برشمرده‌ام، در پنج مورد، یک هجا در میانه‌هایِ مصراع، و در یک مورد، یک هجا از آغازِ مصراع حذف شده است. در همین‌جا نکته‌ای را اضافه کنم که این هردو نوعِ حذف، اگرچه امروزه متداول نیست، قرن‌ها در شعرِ فارسی مجاز بود.
      جز آن‌ها، در دو مصراع از حدود پنجاه مصراع، یک هجا در میانه‌هایِ مصراع اضافه آمده است.

      و امّا دربارۀ یادداشت شما دو نکته عرض می‌کنم:
      1ـ این دو مورد که شما فرموده‌اید، از نظرِ وزن لغزش ندارد:
      الف) شما در یادداشتتان نوشته‌اید:
      "...
      (من در این کوچه‌ی بی بن بست)
      در فراز بالا یک‌مرتبه نیمایی ما سپید می‌گردد..." (نقل از یادداشت شما جناب جمعی).

      این مصراع نیمایی است و سپید نگردیده است:
      ـ U ـ ـ / UU ـ ـ / ـ U || فاعلاتن / فعلاتن / فاع (= فا = فع) || من (فا) دَ (عـِ) رین (ـلا) کو (تن) [فاعلاتن] / چِ‌یِ (فعـ) بی‌بُن (ـلاتن) [فعلاتن] / بَست [فاع = فع].

      ب) باز شما نوشته‌اید:
      "... و یا در عبارت زیر:
      نیست در این آبادی بجز از فهم سکوت باران
      می‌شود (در این) را حذف کرد. تا در موسیقی شعر هم سکته‌ای وجود نداشته باشد." (از یادداشت جناب جمعی).

      در این مصراع اگرچه وزن تغییراتی داشته، امّا این تغییرات در محدودۀ اختیارات بوده است و هیچ سکته‌ای در آن وجود ندارد. هم در شعر کلاسیک و هم در اشعارِ به شیوۀ نیمایی این تغییرات متداول و مجاز است:
      نیست در این آبادی بجز از فهمِ سکوتِ باران || ـ U ـ ـ / ـ ـ ـ / UU ـ ـ / UU ـ ـ / ـ ـ || فاعلاتن / مستفعل (یا: مفعولن، یا تن‌تن‌تن...)؛ در این رکن بجایِ دو هجایِ کوتاه، یک هجایِ بلند به‌درستی آمده است / فعلاتن / فعلاتن / فع‌لن (فع‌لان) || نیـ (فا) س۫ت۫ (عـ) دَر۫ (ـلا) این (تن) [فاعلاتن] / آ (مسـ) با (ـتفـ) دی (ـعل) [مستفعل = مفعولن...] / بِـ (فـ) جُـ (ـعـ) زَز۫ (ـلا) فهـ (تن) [فعلاتن] / مِ (فـ) سُـ (ـعـ) ـکو (ـلا) تِ (تن؛ کسرۀ کشیده) [فعلاتن] / با (فع) ران (لان = لن) [فع‌لن]؛
      با این‌همه، می‌شد گوشنوازترش کرد.
      علاوه بر این، اگر به فرمودۀ شما "در این" از این مصراع حذف شود، وزن یا موسیقیِ بهتری به‌دست نمی‌آید زیرا پس از حذفِ "در این"، از مصراع باقی می‌ماند این:
      نیست آبادی بجز از فهم سکوت باران
      الف) ـ U ـ ـ / ـ U ـ ـ / ـ UU ـ / ـ ـ ـ
      ب) ـ U ـ ـ / ـ UU ـ / ـ UU ـ / ـ ـ ـ
      و...
      گمان نمی‌کنم که این از نظرِ شما بهتر از آن باشد.
      خورشیدِ مهر و دانشتان همیشه سایه‌گستر.
      خندانک
      ارسال پاسخ
      قربانعلی فتحی  (تختی)
      پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۹ ۱۷:۰۸
      درود برشما استاد گرامی
      بسیار عالی واموزنده
      بسیار هم زیبا
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      جمعه ۱۷ بهمن ۱۳۹۹ ۱۸:۳۵
      درودها
      برشما دوست خوبم جناب فتحی بزرگوار خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      اصغر ناظمی
      جمعه ۱۷ بهمن ۱۳۹۹ ۱۸:۳۲
      سلام وعرض ادب
      بردواستاد بزرگوار م جناب جمعی عزیز و جناب عسکرزاده گرامی . باتشکر بی پایان از شما بزرگواران ، من از هیچگونه نقدی برروی شعرم ناراحت نمی شوم بلکه برعکس از نقد شما بزرگواران وهراستاد دیگری بهره مند نیز می گردم .
      اما درمورد ،
      پهنه ی خرطومی ، پای پهنای پیل
      من با آوردن پهنای پیل ، تمامیت وکل فیل رادر نظر داشته ام در حالی که خرطوم جزیی از تمامیت فیل است نه تمام فیل ، که بازگشایی هردو ، بحث عمیق و مفصلی ست . وعدم آگاهی از آن هرکسی را به بیراهه سوق میدهد ....
      اگر می گفتم ( پهنه خرطومی ، پای پهن پیلی) ، پهنه ی خرطوم و پای پهن فیل که هر دو جزیی از کل فیل هستند را می آوردم که مقصد وهدف غایی این نبود (البته بد نیست اشاره کنم ، خودمن هم این تشبیه را امروزی و نو نمی بینم بلکه آن را قدیمی وبرداشتی از شعر مولانا می نگرم ).
      جهان چرا قرنها در جنگی بی امان همه یکدیگر را قتل وعام می کنند وتاکی اینچنین خواهدبود ، تازمانی که فرقه ای پای فیل را فیل تصور کند وفرقه ای خرطومش را فیل تصور کند و....و.... این جدالها برقرار خواهد بود . اما هیچکدام از آنها تمامیت فیل نیستند . و فیل نیز تنها یک نماد است وحقیقت چیز دیگری ست که هرکس و هرگروه وهرجماعت فقط تفکر خودرا حقیقت مطلق تصور نموده و خلاف خود را باطل میشمرد وسبب تمام جنگها نیز همین است . وتنها راه نجات انسان ازاین فلاکت ، رهایی از نقطه ی کوری ست که در هرکسی اورا ناخودآگاه وبی اختیار به جدال بادیگری می کشاند و راه دیگری نیز برای بشر وجود ندارد . واین کوچه ی بی بن بستی ست که آدمیان در آن بدون واکاوی عمیق خویش وشناخت واقعی خود بارشدهای شگرف علمی ، طی طریق می کنند .......در من ضعف هایی از نظر صنعت وقوانین شعری وجود دارد که باید آن را در خود برطرف کنم ، ولی دریغ.......مرا چشمانم برای خواندن یک صفحه شعر نیز دیگر یاری وهمراهی نمی کنند .....
      غلامحسین جمعی
      غلامحسین جمعی
      دوشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۹ ۱۹:۵۴
      درودو سپاس بر استاد بزرگوار

      قصد چالش بیشتر و بحث های خسته کننده ندارم

      فقد منظورم سلیس و روانتر شدن شعر بود و استفاده از

      1 ـــ مجاز جزء به کل و مجاز کل به جزء
      پدر نان آور خانه است ( مجاز جزء به کل است که منظور از نان کل خرج منزل است)
      2 ــــــ مجاز ظرف به مضروف و یامجاز مظروف به ظرف
      حافظ پیاله نوش
      منظور از پیاله همان شراب است

      استاد باور کنید فدایی دارید
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

      ارسال پاسخ
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      سه شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۹ ۱۰:۴۸


      سلام
      بردوست صمیمی
      واستاد بزرگوارم
      ممنون از راهنمایی بی دریغ شما
      می دانید ، دغدغه ای که سالها در من وجود دارد و همان همچنان نگاهم را تیزتر به واقعیت این امر می کند ، دغل بازی وفریب واژه و کلمات است ، که هرچه واژه و کلمه و جمله ای پر آب رنگتر می شود ، درجه ی فریب آن بیشتر وبیشتر گردیده وخودِ کلمات تبدیل به یک دام می شوند واغلب را به ورطه ی سقوط و تباهی می کشانند . (و چیزی که ناخودآگاه درضمیرم شکل گرفته ومحیط بر تفکر هرروزم نیز هست ، این است ؛ که تا حد توان از واژه و کلمه و حرف و بیان دامی چون گذشتگان برای نسلهای بعدی نیافرینم و شاید این برایم غیر ممکن باشد ، چون ما در اسارت زبان و حرف و واژه و کلماتیم ورهایی از آنها برایمان ممکن نیست چون نیاز به ایجاد تکلم و رابطه داریم ) . زبان بطور کلی علیرغم تمام خدمتی که به بشریت کرده وپل ارتباط حسنه و غیر حسن وی بوده ، ابزار فریب وبه سیاهچال کشاندن وی نیز بوده است ، که تاریخ چند هزار ساله بشری گواه آن است ، چون هنوز بشر ( موجود ناخودآگاه در محاصره که در یک چرخه ی فریب گرفتار شده ) خودرا از حصارها رها ننموده است.....وتمام دلهره ودغدغه من نیز همین است....چرا هنوز اغلب باپیامهای رهایی بخش مولوی ارتباط صریح برقرار نمی کنیم و خودرا اززنجیره ی هلاکت بار اسارت قرنها نجات نمی دهیم وتنها در سیاهچال کلمات وی مدفون می شویم ؟.....وهزاران چرای بی پاسخ دیگر ....... خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      علی مزینانی عسکری
      جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۹ ۰۰:۲۸
      سلام و عرض ادب
      در محضر این جمع فرهیخته اظهار نظر کردن در باره شعر استاد ناظمی مشکل است و تنها به رسم ادب باید گفت دستمریزاد و از خواندن این شعر زیبای استاد لذت دوچندان بردم چه به زعم دوستان این اثر ماندگار نیمایی باشد یا همان طور که خود جناب ناظمی گزینه سپید را فعال کردند سپید و دیدیم که در ادامه پاسخ به نقد عزیزان دیگر اعلام کردند خود را در قید و بند این دو و یا قالب نمی داند که البته سخنی است درست و گاهی وقت ها آرزو می کنم کاش این قالب ها نبودند و شاعر در میان کلمات رها می شد و بهترین ها را به نظم در می آورد.
      درود استاد
      خندانک خندانک خندانک
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۹ ۱۷:۱۵
      سلام
      ودرودها
      برشماسرورگرامی خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      بهروز ابراهیمیان
      جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۹ ۰۴:۳۷
      درود فراوان
      بسیار
      زییا
      بود خندانک
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۹ ۱۷:۱۶
      سلام
      بردوست بزرگوارم
      جناب ابراهیمیان خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      بهنود کیمیائی
      جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۹ ۰۶:۳۸
      درود ها شاعر گرامی بسیار بسیار عالی بود
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۹ ۱۷:۱۶
      سلام
      ودرودها خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      سعید صادقی (بینا)
      جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۹ ۱۰:۰۵
      برایم خیلی جالبه که

      من هنگامی که با سروده های شاعران سپید سرا روبرو میشوم عمدتا نمیفهممشان عمدتا. ولی کارهای شما تقریبا برایم ملموسه
      انگار میتوانم با آنها کاملا ارتباط برقرار کنم.

      عجیبه دیگران هم در تو در تو های استعاری کنایه ها تلمیحات و تضمین و ... کارهایشان را ارائه میدهند اما برایم دشوار است فهمشان ولی کارهای شما نه!!!

      درود بر شما خندانک
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۹ ۱۷:۲۰
      سلام
      بردوست بزرگوارم
      جناب صادقی
      من سعی می کنم برای فهم بهتر کلامم چندان دشوار واژه آفرینی وتشبیه سازی
      های دوراز ذهن نکنم ، ولی بسیار خوشحالم که باز شما نظرتان را مرقوم فرمووید خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      سعید صادقی (بینا)
      سعید صادقی (بینا)
      شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۹ ۲۲:۵۸
      سلام و عرض ادب و احترام بزرگوار

      این قطعا یکی از دلایل مهم است
      ولی فکر میکنم چون غالبا اشعار شما گویای رهایی و عرفان
      و گاهی فلسفه ی عرفان است برایم کاملا زود هزم است

      درود بر شما خندانک
      حسن جعفری
      سه شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۹ ۱۳:۱۴
      درود بر شما
      بهره بردم از شعر زیبایتان استاد ناظمی عزیز
      خندانک
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0