گرم رویا میشوم می پرسد احوالم خدا

به شور چنگ میسازم‌، ولی ناساز می خوانی
من از تو خنده میخواهم، اگر مارا نگریانی
میان هرچه باید باشد و اکنون نمی بینم
تو تنها دلخوشی ، تنها پناهی و نمی مانی
من از اینجا چه می بینم ،به غیر از خنده های تو
و دستت را به دیگر دست، حالم را نمی دانی
زمن کوچیده آهنگ بنان و دلکش و مرجان
تو دیگر قصه ی شهزاده را هر شب نمی خوانی
عروسم گم‌ شده در کوچه ی ظلمانی این شهر
 بیا مهتاب روشن کن، بدم در جان من جانی
#میتراکیانی

قسم خوردم جهانش را پر از شعرو غزل سازم
اگر شیرین شود کوهی، چو فرهادش براندازم
به او گفتم،  که ره این نیست، زبانم را نمی فهمید
مرا سرباز و خودراهم ،پری قصه ها می دید
دلم خوش بود مغرور است و روی کس نمی گیرد
کج آمد بخت ما ، جز ما ،همه بر دیده می گیرد
تمام خاطراتم را ز قهرو آشتی پر کرد
ولی هرگز نشد روزی ، شوم از مهر او دلسرد
مرا تنها رها کرد و به مهر دیگری پرداخت
گره زان روز در کارش، خودش در زندگی انداخت
#میتراکیانی

قانون شکستندو متهم گشتند
قانون شکن محکوم میگردد
هرکس که پای از گلیم خویش بیرون زد 
باید که پایش را به قانون بست
آیا سزاواراست محکومی
زیرشکنجه ، جان دهد حکم است؟
قانون شکستن نیست؟بی اقرار حکمی صادر ناشده، کسی را کشت
قانون ما این است؟؟؟با تهدید ، ضرب و شتم ، اقرار میگیرید
شکنجه می کنید آن متهم ،تا دهد جان را
سزاوار است هرکس ، آئینی غیر شما دارد ، به دست تیغ بسپارید
کجا رفتست ،مردانگی ، قانون
کجای دین نوشته با شکنجه جان کس گیرید؟کدام آئین؟ کدامین دین؟
#میتراکیانی

گرم رویا میشوم میپرسد احوالم ، خدا!؟
وه چه شیرین است لبخندش، ببین حال مرا
دست در دستم نهاده کل دنیا از من است
میکنم شکر خدا ،انگار او هم چون من است
بوی مریم گوییا آرامش جانم شده
هیچ میداند نگاهش ، شرط درمانم شده
با طبیبی گفته ام از سینه ام رفته نفس
گفته مریم گر بیایدباز می گردد نفس
کاش این رویا برایم هیچ پایانی نداشت
عشق من در قلب مریم باز هم پا میگذاشت
می تپد قلبم ،نفس می گیرد از پروای او
جان من کی میشود دنیای من دنیای او
سرد شد دستم پس از رویای شیرینش  ولی
ای دریغا نیست حتی بین دستانم گلی
#میتراکیانی
مست می بینم ترا، چشمت خمارم میکند
عشوه داری و قرارت بیقرارم می کند
بوی تو همچون گلاب و صورتت مثل گل است
ابرویت می راند و چشمت سوارم میکند
کاش می دیدی که با عشق تو و کل وجود
بودنت سبز و نبودت شوره زارم میکند
آمدی دنیای بیرنگ مرا رنگین کنی
ساده هستم ، رنگهایت نو نوارم می کند
گشتی امیدم ، عزیزم ، گلرخم
خنده هایت عشق می آرد ، دچارم  میکند
#میتراکیانی

نخواستی از ته دلت ،ی بار به من نگا کنی

حتی تو تنهایی من ،ی بار منو صدا کنی

قلب تو قبله ی منه ،برای محراب دعا

ی بار تو حاضر نشدی، دعام کنی ،پیش خدا

ی عمره که منتظرم ،تا آخر بیراهه ها

موندم که از کجا میای ،میون این خاطره ها

تمام کشور وجود ،غارت چشمای تو بود

تکرار تنهایی من ،تفسیر حرفای تو بود

ی بغض تنگه تو گلوم ،ترسم از اونه بشکنه

سد بزرگ سیل اشک،خراب شه از جا بکنه

قسمت زندگی نشد ،که آشیونی بسازیم

فرصت فردارو شاید به پای امروز ببازیم

گذشته های سوت و کور،شدن رقیب زندگی

آخر ز پا در میارن ،شاهمونو به بندگی

بازم ی تقدیر دیگه ،تو دست دنیا اسیره

تنها شدنه که قسمته ،خدا رو از ما نگیره

#میتراکیانی