ای خدا هنوز اون بالایی
آدما رو داری می پایی
جان من بگو هستی
توی سرنوشت می کنی دستی؟
تو که قادری به این عالم
می فرستی بازهم آدم؟
این همه فیلم را می بینی
سریال و بلند و یا می نی
آدم و عالمی بهم ریخته
زندگی تو زمین کمی سخته
نمی خوام بگم گرونی چیست
فرق کیسه با گونی چیست
نمی خوام بگم چی گرونه اما
پدرم در آمده، والله
باردیگر راش ها را ببین
اندکی نویز داره این زمین
چهره ها همگی مات است
فکر ها همه پات است
این یکی به او می غرّد
دیگری خشتکی می برّد
دخترک دلش عروسک می خواد
خانه ی بخت نرفته بچه می زاد
ای خدا ما دیگه لُنگ بسته ایم
شمشیری مانند جومونگ بسته ایم
دشمنان را بگو همین اکنون
وقت جنگ گشته و نبرد و خون
مرغ بریان را طلاق دادیم
ران گوسفند را به زاغ دادیم
روز و شب مثانه را نگهداریم
شاشدان خود را در فشار داریم
آن همه دلخوشی رفته از یادها
دولت تدبیر هم رفته بر بادها
بس که نالیدیم از محمود آخر
که زوال آمده دولت دگر
حق ما همین است بس
که شویم اسیر هر ناکس
چند سال است که هی می نالیم
دست ها را به هم می مالیم
مالشش برای ماست اما
مال را خورده زاده ی آقا
وعده ی این سال و سال بعد
برده از یادمان تمام عدد
چند پنج سال هی بگذشت
اصغری آمد و اکبر رفت
تا که شاید شود آباد
قلعه ی ما و این خراب آباد
روزی از روزها نفت شد ارزان
یک زمان هم طلا شده داغان
چندسالی خیار رفت بالا
گوجه بعد از آن نمود غوغا
گر که در شهر گرانی ای بینی
از پیاز است و هم سیب زمینی
حالیا نوبت دلار گشته
نانجیب که انگار قمار گشته
سکه ی با بهار یک قیمت
با امام که شد ذی قیمت
بخت ما بین که چیزمان ارزان
در عوض زنمان شده تابان
مهرش هرگز نمی رود در دل
لیک مهریه اش شده مشکل
نوعروس عوض رفتن در حجله
می کند شنا در دجله
رو به داماد که ای نکو اقبال
مهریه ام را بده همین فی الحال
جیک جیک مستانه را به یاد داری
بنویس سکه را به یاد داری؟!
حال بده یک از هزاران را
خانه و هم طلای ارزان را
نازنین آن جوان بی همتا
می زند به سر که ای بابا
راست گفتی که ای گولاخ
می شوی اسیر چند سوراخ
ای خدا ببین صدا آمد
پدری ناله اش برهوا آمد
صبح تا شب کند کنکاش
کمرش خم شده برای معاش
پسرش موتور هزار می خواد
دخترک ساز چند تار می خواد
مرد بیچاره بین که دلخسته
دست مردم سپرده چند سفته
هردم از بانک شود احضار
قسط را نداده ای، اخطار
دوستان زگرد او رفتند
چون مگس زکیش او رفتند
حکم جلبش شده صادر
محتسب به خانه اش حاضر
دست بسته راهی زندان
اهل منزل همه شدند حیران
دخترش در فغان که وای ددی
قسط این ماه را کجا می دی
پسرش الامان که بابا رفت
پول تو جیبی ام خدایا رفت
ای خدا بگو همین حالا
که خدایی می کنی از آن بالا
هیچ وقت مستأجر بودی؟
نه همیشه تو موجر بودی!
کاش یک بار بیای به این پایین
خود شوی سوار یک ماشین
داد و فریاد راننده را بینی
شکوه های گران شدن بنزینی
ناله دارد مسافرش اما
برده دست تسلیم را بالا
حق او همین بود جانم
که نگوید منم بی نانم
شرم دارد رود سوی خانه
جیب او خالی و حیرانه
ای خدا منم ببین قاطی
می کنم دمی تله پاتی
تو مبین که درد افزون است
این دل از روزگار پرخون است
ناله ام فقط به پیش توست
چون که اسرار من پیش توست
این غلط ها که باز کردم
شوخی را با تو ساز کردم
همه اش جفنگ شده یارب
لاف این الدنگ شده یارب
قربونت شوم خدای حق
کرونا چه بود برای خلق
توی این هیر و بیر چه ها کردی
ویروس این چنین رها کردی
آفرین ای خدای بی همتا
نیست هیچکس تو را همتا
با همین ذره ای ویروس
خوار کردی رئیس و هم مرئوس
قلدران، پست و درمانده
علم طب حقیر و وامانده..
مناجاتی بسیار زیبا و طولانی بود
مبین مشکلات جامعه ما