سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 7 ارديبهشت 1403
    18 شوال 1445
      Friday 26 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۷ ارديبهشت

        من و خزان!

        شعری از

        از دفتر شعرناب نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۴ فروردين ۱۳۹۰ ۲۰:۱۴ شماره ثبت ۲۲۲۶
          بازدید : ۱۰۵۵   |    نظرات : ۱۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر

         

         در آغازِ بهارم خام بودم،

        از این رو، هر زمان در دام بودم،!
         

        من از فریادِ زنجیرِ شکسته،

        شدم بیدار و دیدم،گه، گذشته،

         

        کشیدم داد و گفتم، کو بهارم؟

        کجاست آن بوسِتان و جویبارم؟

         

        خزان در آن حوالی گشت می زد،

        قَدَم بر رویَ برگ و رَشت می زد1

         

        به نزدم آمد و یک پوزِ خندی،

        بزد همراهِ یک بانگِ بلندی،

         

        که ای در بندِ نفسِ خویش بر خیز!

        ندارد سودِ، این خیزِ خزان ریز،

         

        منم دانم سحرگاهِ بهاری،

        بُوَد خواب اش عزیز و سنگواری،

         

        تو کز نوروزِ تا ایام زردی،

        بخفتی، فکرِ زردی را نکردی؟

         

        زمستان را، چگونه می گذاری؟

        نه هرگز طاقت آن را نداری،

         

        خزان می گفت و من هم می گریستم،

        و می گفتم، خزان جان گیرِ دستم!

         

        ولی بیهوده بود از برگ ریزان،

        مدد خواهی کنم با اشک و افغان،

         

        چرا چوُن جانِ زرداش تا به نیمه،

        رسیده بود و میزد رویِ سینه،

         

        نه دیگر آن هوا را بُد هوایی،

        نه بود از فصلِ گل ها جایِ پایی،

         

        نه بانگ بلبلی، نه بانگ سازی،

        نه دیگر بود جای عشق بازی!

         

        نه جای سرکشی و نه درنگ بود،

        تمامِ آن حوالی زرد رنگ بود،

        ...

        سخن از زندگی دیگر چرند است!

        فقط یک خواب دائم سودِمند است!

        ...

        1-رَشت=خاشاک

        .....................

        خرسند می شوم نقدم دهید

        دست و بالم خالی است

        کاشته ام و برداشت نزدیک

        و خرمنم در هاله ای از ابهام!

        ....................................

        من نیز در کودکی ژله خورده ام

        مادرم که روحش شاد!؟

        می گفت: لیس بزن روله بخور از این تله جوش!

        تله جوش=غذایی بود از آب و آرد؛ مانند لرزانک!

        پژواره
        .................................
        فرارسیدن سال نو به مدیران و اعضا محترم سایت وزین شعر ناب خجسته باد.
        درضمن کمرنگی ی حضورم به دلیل مسافرت های کوتاه و داشتن مهمانان نوروزی است انشاا.. بعد از تعطیلات تمام و کمال در خدمت دوستان عزیزم خواهم بود....
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر
        ۱ شاعر این شعر را خوانده اند

        Guest

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0