سه شنبه ۱۶ ارديبهشت
|
آخرین اشعار ناب عنایت اله کرمی
|
قرار شد، تو رهِ آرزوی من باشی
نگارِ سادهٔ خوش خُلق و خوی من باشی
در این زمانۀ سرشار از ریاکاری
رفیق خوش سخنِ راستگوی من باشی
قرار بود، نگهدارِ مخزن رازم
امین مصلحت و آبروی من باشی
بنا نبود، که دل تا شکارِ چشمت شد
به جای بذلِ محبّت، عدوی من باشی
شبانه روز مرا سرزنش کنی بی جا
چو زهر مُهلکی اندر سبوی من باشی
درون چرخ دلم چوبِ غصّه بگذاری
مدام در همه جا عیب جوی من باشی
مگر به غیر صداقت چه دیده ای از من؟
چه می شد آینه ای روبروی من باشی؟
خدا کند که از این کوره راه، برگردی
ندیم درد دل و گفتگوی من باشی
دوباره ساکنِ گلزارِ عاشقی گردی
دوباره مثل عسل در گلوی من باشی
خدا کند نرسد باورم به آن مرزی
که عکس اسکلتِ آرزوی من باشی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
شورانگیز و زیبا بود