سه شنبه ۱ خرداد
|
|
من شاعر آن چشمم؟
بی واژه ، نمیدانم....
|
|
|
|
|
می کنم نقاشی شهر آرزویم را
|
|
|
|
|
بهار است و بهار است و بهار است
دل آزادگان از غم فگار است
|
|
|
|
|
شهر و چراغون کنید......................
...............................................
|
|
|
|
|
شعر حاوی ینج پنج خشتی است در قالب کلاسیک
امد که نماند و نیامد که بماند
|
|
|
|
|
سردی برخورد تو مانند زمستان کویر است
باشد سکوت کن
.حال جرس هم دیدنی نیست
|
|
|
|
|
هـــــم چو رودِ در مسیر باغ جاری می شوم
از میان سردی خـــــاموشی فراری می شوم
می روم مـــــرهم ن
|
|
|
|
|
ای عشق تب باده و مستم تو شدی
|
|
|
|
|
امروز تو برای مردم مینویسی....
|
|
|
|
|
تا چند زنم به روی هر زخمم چسب؟........
|
|
|
|
|
سکوتم منفجر شد، شد شب تاریک من خورشید
غمم را گریه کردم شعر من پربارتر بارید
هوای نم نم بارانی اند
|
|
|
|
|
کماکان هستی من، یاد تو، یک عمر تنهایی...
|
|
|
|
|
باز عيد آمد و دل ام خون شد
ظلم در لايه هاي پنهاني...
|
|
|
|
|
بی مایه، سوی کلّه پزی رفتم دوش............
|
|
|
|
|
هیچ مردی در جهان حوّا نگشت/
هیچ زن در زنــدگــــــــی آدم نشد!!
|
|
|
|
|
اي سلام و اي كلام و اي دوام //
صاحب كل جهان و كل نام
|
|
|
|
|
شب جمعه شده مولا، بگو جانا کجا هستی؟
منم غرق فراق و درد، بگو مولا کجا هستی؟
همیشه یاد تو ب
|
|
|
|
|
اشک در دیده ام شده بسیار
عشق را بین که آمده به کنار
|
|
|
|
|
کودکی خواب خوشی بود که تکرار نشد
|
|
|
|
|
عروسک کو چولو
بیا بشین رو پای من
موهاتو شونه کنم
|
|
|
|
|
چندکوتاه سروده از:خالدبایزیدی(دلیر)
1-
آرزوهایم را
می دیدم:
که نورس وناکام
بربالهای پروانه
سرگ
|
|
|
|
|
ای آنکه گرفته ای ز من آرامش
|
|
|
|
|
به نام خداوندِ دلدادگان
خداوندگار همه شاهدان
خداوند خوبان
|
|
|
|
|
بسکه آواز تو زیباست به خود می گویم
به گلوی تو خداوند صدا ریخته است
|
|
|
|
|
در درونم شاعری شعر خوانی میکند
|
|
|
|
|
باورت هست که اشک تو و آن برق نگاه
بی نیازم کند از نم
|
|
|
|
|
دوباره دلم بهانه می گیرد
سوی چه شده بی تاب؟
|
|
|
|
|
بامهرِدین وقرآن
------------جانم فدای ایران
|
|
|
|
|
سلام ای عشق
سلام ای حس بی تردید
سلام ای لحظه های تا ابد جاوید
|
|
|
|
|
نازنيني چو تـو را ، من چه بگويم ، كه خوش آيد -
چـه كسـي جـز تـو تواند ؟ در دولت به گشايد ؟
|
|
|
|
|
هرکه اندر طلب شهرت خویش است کنون
|
|
|
|
|
ای آمده از کشور سرسبز سوئیس................
|
|
|
|
|
بازآی که از عشق تو من کام بگیرم
چون خلسه ی سیگار من آرام بگیرم
|
|
|
|
|
پایان شاهنامه چرا مرگ رستم است
پیروزی شغالِ شغادِ ماتم است
پایان شاهنامه را باید عوض کنیم
اما چه
|
|
|
|
|
افسونگري زيبا ، با چشمون ماه
سِحر مي كرد دلم ، هر روز با نگاه
|
|
|
|
|
خشت خشت قالب می زند زندگی را ...
|
|
|
|
|
با كه گويم تا كه خود باور كند
در هواي او دلم پر مي زند
نام او را تا که شخصی می برد
جوجهء دل سو
|
|
|
|
|
و من جرجیس از میان همه برای تو ...
|
|
|
|
|
واقعـــا اگر کـــه نیـــست،سســت اعتقادتان
چیســـت این که دمـــبدم،می دهد به بادتان
|
|
|
|
|
پیر درد
دیگر برای از تو سرودن مجال نیست
باشد اگر مجال، جوی حس و حال نیست
شعری به رنگ ع
|
|
|
|
|
نامردی که دوست داشت مرد باشد
به هر قیمتی داراترباشد
|
|
|
|
|
چه ماجراهایی سرم آمد از دست آن چشم و از آن ابرو
|
|
|
|
|
تنها ساعت غافل از گذشت زمان...
|
|
|
|
|
بانــامِ پاکِ یـــــــــزدان
درســـــایه ســـارِقرآن
|
|
|
|
|
در سئوالي شد رفيق از سود خير//
پرس و جو از آشنا کرد و ز غير
|
|
|
|
|
سنگ ها به سینه روی ساحل دراز کشیده اند
|
|
|
|
|
شب بود" نگاهم به آسمان....
|
|
|
|
|
دو روحِ سرگردانِ سربه زانو فرو ...
|
|
|
|
|
من به چشمان تو از پلک تو نزدیک ترم !
|
|
|
|
|
خویشتن را باسرود ساده افشا کرده ای
صورت پوشیده را با آه رسوا کرده ای
|
|
|
|
|
شاه پَـرک های نحیف
ناامیدانه بدنبال ِ گُـلَند
|
|
|
|
|
دل من کمی شعر میخواهد
کنار میز تنهایی
استکانی چای و
لقمه ای نان و هوس
|
|
|
|
|
چونان این شعر در هم و برهم دوستت دارم
|
|
|
|
|
زن
انسان بود این زن ز چه رو هست
|
|
|
|
|
می روم و هیچکس مرا صدا نمی کند ...
|
|
|
|
|
دگمه های پیراهنت
کلیدی ست
قفل لبانت را...
|
|
|
|
|
امشب در خود چه احساس شیرینی می چشم
چه زیبا در نمازم خدای رامی بوسم
|
|
|
|
|
من ساحل آرم می جستم برلب دریایت
|
|
|
|
|
داستان قرآنی در باره خلقت آدم در بحر طویل
|
|
|
|
|
نمی شود خفت.
نمی شودسفت. نمی شود دلواپسی ها را به کسی گفت.نمی شود درمتن باران وبوران وخورشید باشی
|
|
|
|
|
یک سال دگر عمر تو چون باد خزان رفت
|
|
|
|
|
پايان
من به احساس خودم مشکوکم
از تمام آدما بیزارم. . .
|
|
|
|
|
من و تو مثل دو چشمان همیم
|
|
|
|
|
آن بان که با چرخ همی زد پهلو........
|
|
|
|
|
بانوان سرزمین من
خانه ای سبز و پر از ترانه میخواهند
به رنگ بهار
|
|
|
|
|
دلی که نه جای تو باشد خراب به
|
|
|
|
|
یار مهدی شو هم اکنون ای بشر
قبل از اینکه شر زند بر تو تشر
نعمتی از این نبوده بیشتر
گر که غیرش شد
|
|
|
|
|
سرمو بالا میگیرم
وقتی آهسته میخندی
آسمون بارون میباره
وقتی چشماتو میبندی
|
|
|
|
|
این جا پرنده شاعر و شیدای زندگی ست
با لهجه ای صریح که گویای زندگیست
بی وقفه رفت و آمد پروانه های ب
|
|
|
|
|
دستم اگر چه خالی است/
پشتم به عشق گرم است ...
|
|
|
|
|
عیارِعشق مجنونت ، مـحکْ لیـلا ! نـمی خواهد
که در این شعله رقصیدن فقط پروانه می خواهد
|
|
|
مجموع ۱۲۴۲۳۵ پست فعال در ۱۵۵۳ صفحه |