شنبه ۱۵ ارديبهشت
|
|
تو چه کردی که خدا هم....... دل بیمار مرا باز ندید
|
|
|
|
|
اگر قرار است
که باز
در به چَرخَد،
گیج ،
|
|
|
|
|
بگو اروند
بگو کارون
بگو از رزمنده هایت
که چگونه تو را جاودان ساختند
|
|
|
|
|
ناز بر من باز کردی ( زلال )
|
|
|
|
|
تمام لحظه هایش مانده بر یاد
|
|
|
|
|
دلم گرفته برای دلم !
میخکوب کرده رنجهایش به سینه ام
چونان گل سنگ
|
|
|
|
|
در آستانه ی مهر ، کودکان را دریابیم ، به مهر..
|
|
|
|
|
لای ورق فلسفه ام نــــــــــــــــــاز بخوابی
مانده
|
|
|
|
|
بازم به سرم میل همان مشعل گازست....
تا گاز دهم جاده ی بندر، عسلویه
|
|
|
|
|
من
از تبار
دیوار های کاه گلی ام!!!
|
|
|
|
|
صبحدم ،
که لانه ی سرخ خورشید
|
|
|
|
|
دیدم به چشمم سوخته أن بال و پرت را
دست نوازش بر سر وچشم ترت را
|
|
|
|
|
تابه کی درهجرت ای زیبانگارم،سوختن
|
|
|
|
|
** خانه ی درد **
.........
|
|
|
|
|
وقتی در خلا زندگی می کنیم...
|
|
|
|
|
درخواب وبیدارم بیا
..........
|
|
|
|
|
تلخی شب های وداع
سروده جاسم ثعلبی (حسّانی)
|
|
|
|
|
فـــــــــــــــــــــــــــرزانه مــــــــــــــــــــــقدسیــــــــــــــــــــــــان
|
|
|
|
|
در سینه غمی هست که در لفظ نیاید......
|
|
|
|
|
ز فراق شاه نجف ز ديده خون مي باريم بهر ديدن مزارش چو سيل مستانه روانيم
|
|
|
|
|
چگونه می شود آخر خلاص شد .....
|
|
|
|
|
از کوچه ها؛
پژواک .......
|
|
|
|
|
و پس از عشق چه می ماند از این صحنه بی رنگ کدر ؟
....
|
|
|
|
|
توروخدا بحرف من گوش کن***بگیرم و تنگ درآغوش کن
خسته دلم بیا امونم بده***چیزی نشد!فقط زمون
|
|
|
|
|
من از حس تنهایی بی عبور ....
|
|
|
|
|
دچار بودن گشته ام من ای اهـورا
به قصد مرگ می نویسم ای اهـورا
|
|
|
|
|
زن در نگاه من کمی مظلوم است بر رنگ و رویش بنگری معل
|
|
|
|
|
او در آغوش تو آرمیده است
خواب یا بیداری؟
از تو تعبیر خزان سپیده است
بر کویر بدنم میباری؟
|
|
|
|
|
باز غمی شیشه ی دل را شکست ....
|
|
|
|
|
گرچه
زمستان است
کوچه ی ما،
روزی دوبار
بهار می شود
وقتی که می آییی
وقتی که می رو
|
|
|
|
|
مرگ
چهره از نقاب برکشیده بود
|
|
|
|
|
خوش به حالم
( جناب سید ظاهر موسوی - افغانستان )
در خیــالـــم
|
|
|
|
|
در آستانه ي سال تحصيلي جديد،تقديم به همه ي معلمان عزيز و با محبت :
مهرماه،
ماه محبت و مهرباني
|
|
|
|
|
ای عشق شورانگیز من/من دل به رویا بسته ام/بی تاب و عاشق گشته ام/مجنون و شیدای توام...
|
|
|
|
|
وصل یار و دیدار یار کجاست
|
|
|
|
|
تو باورمیکنی کسی رابا نفسهای وجودش در سرمای بی کسی ها گرمای وجودت میشود وکلبه خزان زده دلت را با آهن
|
|
|
|
|
بیدل زقلبت چه خبر داشت
آن شب که گذشتیم ازآ ن
کوچه تاریک
درخلوت تنهائی آن شب
دید
|
|
|
|
|
برای سالگرد سال های : آتش ، خون ، شهادت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
|
|
|
|
|
وای چه احساس وقتی هستی
وای چه حالی پیدا کرده دستم وقتی رفتی
من تنها اما تو تنها نیست
|
|
|
|
|
ادبیات نخوانده ام
از قافیه و وزن هم ؛ هیچ نمی دانم
صحبت از چشمانت که می شود
|
|
|
|
|
بـهر عيـش و مستي گلزاري گزيديم
|
|
|
|
|
نگاهت چون عسل شیرین تنت گلبرگی از یاسه
تا روزی که تو رو دارم دلم دریای احساسه
|
|
|
|
|
فرازجوی شانه های سهند/ در تلخ روزمرگ بابک...
خاطرات خود راذبح می کند...
|
|
|
|
|
شاید درد نبودن ها
فراموش می شد..
|
|
|
|
|
در این دنیا
من هستم
اما
هر چه به دنبال تو گشتم نبودی
ت و بودی
م ن نبودم
|
|
|
|
|
شعری کوتاه درباره انسانیت
|
|
|
|
|
باز باران بارید!
دل من خیس شد از اشک تنم،
|
|
|
|
|
ای کسی که الان داری این متن رو می خونی ! شعر ما را هم بخون!
|
|
|
|
|
بیزارم از سکوت شب ، ترسم این است که دزدان را سازشی بوده باشد با پاسبان
|
|
|
|
|
نفس می کشم
هذیان هایی را
که هر روز....
|
|
|
|
|
خوابم نمیبرد
وقتی حتی
پلک نمیزنم به خورشید. . .!
|
|
|
|
|
من چگونه پر زنم وقتي كبوتر نيستم
آبي و سبزم ولي چشم صنوبر نيستم
اي خمار از زندگاني اي
|
|
|
|
|
پیچیده درشهر همی ناله ام // شعر و غزل های دل ساده ام //غم ایام چنین گشت دگر بر کاممان // آتش غمبارغم
|
|
|
|
|
ماجرای عاشق شدن و اندرز خانواده
|
|
|
|
|
میدانی... دنیا کوچک است و زمین گرد!!
|
|
|
|
|
چه گویم از فراقی که کشیدم؟؟؟؟؟
|
|
|
|
|
اینجا زنی
بر روی موجهای پریشانِ زندگی،
عمری شناور است.
|
|
|
|
|
دامن دمن ات درچام ِ چتر ِ دام
دامن گیر ...
|
|
|
|
|
این شعر زِ از آن تواست
ای امید آرزوها
|
|
|
|
|
هرچه می خواهی از عشق بگو
مثله یک طاووس زیبا ناز کن
|
|
|
|
|
دریا نیستم
تا موج هایم
چشم هایت را خیره کند
|
|
|
|
|
و زندگی
با پیش بند سفید
کنار من سیب زمینی رنده میکند
|
|
|
|
|
یک شبی هم مثل آن شبهای دور
رفتم از دلدادگی تا پیش هور
رفتم از خود تا تو را پیدا کنم
دی
|
|
|
|
|
- تو مرا باور کن
که من از اوج همین پستی تلخ
می روم، دورترین نور خدا را ببرم
در لب تیره ی شب
|
|
|
|
|
تو از تقدیر می ترسی
من از سوگ شقایق ها
کمک کن بی تو تاریکم
مثه شب مرگ عاشق ها...
(شایان
|
|
|
|
|
با آنکه ظریف و کوچکی ای بانو
همیشه و هر کجا تکی ای بانو
درظاهر اگر چه بی سیاست ، در عشق
پنج
|
|
|
|
|
جهان تازه امروز
مکان نقطه بازي نيست
|
|
|
|
|
«تو می روی ومیرود، خاطر های سبز من»....
بی رخ تو باغ دلم ،چو شوره زار میشود
|
|
|
مجموع ۱۲۳۸۴۴ پست فعال در ۱۵۴۹ صفحه |