دوشنبه ۱۴ خرداد
|
|
باید تمام نداری هایم را به پایت بریزم
|
|
|
|
|
کاش می دانستی که چقدر مجنونم که چقدر فداییِ یکدمِ
|
|
|
|
|
برو ای عشق رهائی تو رها
برو تا اوج بلندای خدا
جام خود ر
|
|
|
|
|
وقتی سرم به سینه سنگت ...
|
|
|
|
|
نتوان با وزش باد خزان زرد نشد
|
|
|
|
|
سوال
باتو بودن واسه ی من .......همیشه یه جور سواله
باتو موندن ،از تو خوندن .......واسه من یه جور خ
|
|
|
|
|
آمدی ای مه لقا،اما به ساز ما چرا
آمدی تو،آمدی از عالم بالا،چرا؟
«آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا»
|
|
|
|
|
چشم تر
در دام تو افتادم و از تو خبری نیست
در منظره چشم تو ما را اثری نیست
|
|
|
|
|
تاکستان مستی روز
برای بودن اندیشہ ھای زادہ شدہ
گاھی حضور حاضری
آغوش تنہایم را
بردیدہ پر
|
|
|
|
|
نه جانم ، عشق ورزیدن گنه نیست
|
|
|
|
|
تو رو آهسته می بوسم ، با قلبم سخت درگیرم
|
|
|
|
|
من نی لبک به لب،پای چنار پیر...
|
|
|
|
|
حاج فکری وقت خود صرف تعالی می کند
شعر نابش بوستان عشق عالی می کند
|
|
|
|
|
نمی دانم چرا؟
باآنکه می بیند سحاب
افسردگی ؛
پژمردنِ گلهای باغم را
ول
|
|
|
|
|
بيا اي دست ِ استغنا مرا از من جدايم كن
|
|
|
|
|
ای ساربان ای ساربان هر طور می خواهی بران
|
|
|
|
|
دلا جان را رسان تا کوی جانان
که گر سوزی دهی ،تو بوی جانا
|
|
|
|
|
مـی کشم برسردرِ دل طـرح لبخنـد تو
طرحی ازخورشید چشمان خوشایند تورا
زندگی تصویری ازچشمان شوران
|
|
|
|
|
باز عشق تو آمد بر دهنم
نُقلِ نامت شکست در دهنم
یا رب یا رب گفتم و باز
عشق تو نشست بر دهنم
|
|
|
|
|
دل مده مایل مشو هرگز سوی یاری دگر
|
|
|
|
|
دیگه بی فایـدست میدونم
جوابت باز نست می دونم
باشه تنـ ـهام بذار طوری نیست
|
|
|
|
|
دشمنِ دانا بِه از نادانِ دوست !!!
|
|
|
|
|
انجام همین یک فقره خسته کننده ست
|
|
|
|
|
یک دم دل ما به ز سخن یاری کن
یا از در شوق وصل ما دوری کن
از بس که هوای وصل تو در من بود
هر لحظه ب
|
|
|
|
|
بیَه نومْجا سی چِلَه قَــــوَه وَرِمْ گُم بیَه
نَه سَرمَه مِه نَه کُولاو تاجِ سَرم گُم بیَه
|
|
|
|
|
این انتظار بوی ِ تعفن گرفته است
|
|
|
|
|
اینك فضای شعر و غزل ماتم است و غم
شعر من از برای تو ای همزبان ,گریست
|
|
|
|
|
کسمیشم آیاغیمی-
خیابانلاردان
خیابانلار کی، شوبهه سیز سنه چاتاجاقلار
|
|
|
|
|
خدایا!!باز كن این سرنوشت كهنه و پنهاني ام
ساز كن این سرنوشت گنگ در پاياني ام
|
|
|
|
|
وقتی خروس خورشید
از روشنی خبر داد
با موج های دریا
صیاد خنده سر داد
|
|
|
|
|
در طلب ، بی دل و بیمار شدم ، یار کجاست..
|
|
|
|
|
ای ارام دلم از پیش دل تو پر نکش
آرزوی من شدی از پیش چشمم پر نکش
|
|
|
|
|
همگان در پائیز
باز حسرت به لبند
باش تا فصل نو آغاز شود
در بهاری دگری می خندی
|
|
|
|
|
ترسم افسون نگاهش مشت دل را واکند
|
|
|
|
|
باز چشمی
که وضو ساخته از چشمه ی اشک
بی وضو
هیچ زمان
دست نگاهم به جمال تو نخورد
تو
|
|
|
|
|
چترم باز شد یا نه
مهم نیست
|
|
|
|
|
زنده ایم افسوس، ما در زندگانی مرده ایم
|
|
|
|
|
پس لرزه های عشقت آمد رسید به جانم
کز لرزشش هنوزم می لرزد استخوانم
|
|
|
|
|
عشوه ات را من خریدارم / چه میخواهی دگر ؟!
|
|
|
|
|
کلبه ای متروکه ام در کوچه باغ روستا
کور سویی هم ندارم از چراغ روستا
|
|
|
|
|
عشق هست...
شاید آن دورها در فراسوی نسیم
چشمه ای باشد تن
|
|
|
|
|
با این شتاب و تاب کجا می روی زمان؟
|
|
|
|
|
از اینجا
یک کوه پیداست
که شبیه توست؛ بیستون.
|
|
|
|
|
من ندانم که چرا بدر تمام است امشب
در وجود من یک حس مقام است امشب
|
|
|
|
|
شب
ای سیه جامه ناپایدار
آهسته مژگان بدار
بگذار....
|
|
|
|
|
خدایا می کشی یا خود بمیرم ؟؟
|
|
|
|
|
تصویب شد طرح باران در صحن چشمان دختر
وقتی شد آئین تهمت تزئین دامان دختر
طرحی که یک فوریت داشت اجرا
|
|
|
|
|
اي كه دل را خوش به ميزي ساختي
و اندرين ره چند روزي تاختي
|
|
|
|
|
ساده لوحم من اگر باور کنم * زندگی را در فراقت سَر کنم
تو برفتی از کنارم یار من * من شدم تنها و باید
|
|
|
|
|
با سجده ی گیسوی شلالت چه کنم
|
|
|
|
|
یک قطره اشک چشمانت طوفان به پا می کند...
|
|
|
|
|
بعضی آدم ها دلاشون یه هویی سنگ میشه ...
|
|
|
|
|
پریسکه (1)
تا آفتاب دو قدم فاصله داشت
مردی
که از خود پیاده می شد
-----------------------------
|
|
|
|
|
پیرو دلواپسی برخی از عزیزان دلواپس از پوشش نامناسب!!!!
|
|
|
|
|
خاطرات
خــــــاطرم از صحبت ، تندِ نگار آزرده است!
برگ گل ، از صحبـــت باد بهار آزرد ه است!
ساله
|
|
|
|
|
خواندم آن شعری را
که از ذهنی گرفته میشد
عبور کردم از خود
که منجر به حادثه میشد
میشد که از
|
|
|
|
|
عاشق اینم که دلم بگیره/باز این دلم بهونه ای بگیره
|
|
|
|
|
از قطره هاي درخشان شبنم وجودم
همچون فصل بهار پر از كرش
|
|
|
|
|
کوی معشوق عزیزاست خطر هم دارد
|
|
|
|
|
داشتم براي تو شعر ميگفتم،
دلم لرزيد،
خواستم مثل اين روزهايي كه هي ميخنديم/
بخندم يادم آمد سا
|
|
|
|
|
مردم چشمان من خون شده از دوریت
باده ی خون گریه در کاسه ی دنیا کنم
|
|
|
|
|
این دنیا چرا همش جنگه
همش رنج
همش اشک
کجاست از خود گذشتن
به مهر به جان هم نشستن
|
|
|
|
|
از غم هجر تو من
يك نفس مانده سخن
نبرد خواب ب چشم
اين دل خونين تن
|
|
|
|
|
در من این رستمی که پروردی رفت تا فتح خان دیو سپید
گفته بودی مراقبم هستی پهلوانت مباد تا ناکام
|
|
|
|
|
شعر زندگی من است
از دفتر( بگذار کمی شعر بپزم)
دم می کنم در قوری چای کلمه
|
|
|
مجموع ۱۲۴۵۰۷ پست فعال در ۱۵۵۷ صفحه |