شنبه ۱۳ ارديبهشت
میشد که از هیچ چیز شد شعری از فریدونی
از دفتر Mona66 نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲ شهريور ۱۳۹۳ ۱۵:۵۱ شماره ثبت ۲۹۳۲۵
بازدید : ۵۵۶ | نظرات : ۲۶
|
|
میشد که از هیچ چیز شد
بردم اینبار حسی را که دور از تو دفن شد
نوشتنم نامه ای درباره ات
که بی تو نوشته میشد
سوزاندم ریشه ای را
که به هیچ ختم میشد
خواندم آن شعری را
که از ذهنی گرفته میشد
عبور کردم از خود
که منجر به حادثه میشد
میشد که از هیچ چیز شد
میشد که چون می در خانه
بود و سرمست و دیوانه شد
رفتن از یاد تو بی خطر نبود
تکه های تن من اری
وابسته به وجودت نبود
سنگینی این احساس
محصول افکار تو بود
میشد که از هیچ چیز شد
اگر گذشته ای در کار نبود
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.