چهارشنبه ۹ خرداد
خزان شعری از خرم سعیدی
از دفتر زمستان نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۳ شهريور ۱۳۹۳ ۱۸:۰۳ شماره ثبت ۲۹۳۶۹
بازدید : ۳۱۹ | نظرات : ۷
|
آخرین اشعار ناب خرم سعیدی
|
خزان
جای که گل شکفد در دامن
خون دل گریه کنان جاری بود
برگ را می گویم ،
تو که شادان بودی
پنجه ات رو به ستاره
نگران سوی سما
آسمان تا که دلش خون می شد
همچو طفلی که بیابد مادر
سر به دامان تو خوابش می برد
حال زخم تن تو عریان است
خون به رخساره نداری دیگر
همه جا صلح به پا
از چه ماتم زده خون می گریی
سرخیت سخت زمین گیر شده
بانگ وایی تو نیاری هرگز !
از غمت همسایه ،چه سیه پوش شده
دسته دسته به تسلی آید
سر خود برده به زیر
گاه هویی بکند شیون وار
پاسخش سرب و یا سنگ بود .
غم بیداد خزان گذران
همه جا برده از این گلشن جان
چاره از دست زمان رم کرده
همگان در پائیز
باز حسرت به لب و دود دمند
باش تا فصل نو آغاز شود
در بهاری دگری می خندی
خرم سعیدی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.