يکشنبه ۲۷ خرداد
|
|
شُو شَمَکیم سازِ علیسونه بی
اَر اَسِـــرِم ریخت نه هَلمونه بی
|
|
|
|
|
از عشق حذر کردن کار دل شیدا نیست
بر مست شراب غم بار غم دنیا نیست
بر دام گذر کردن رسم سر سوداییست
|
|
|
|
|
از جان نترسان مرده را،تا قعر دریا میروم...
|
|
|
|
|
ای نرگسی ترین گل از باغ خالقم
من سالهاست برتو وچشم تو
|
|
|
|
|
بالاي تپه ده "شور آباد"
شولاي ژنده بر تن خود چوپان
ني م
|
|
|
|
|
سکوت را با سه تار نجوا زخمی کن
که بیصبرانه تو را چشم در راهم...
|
|
|
|
|
گفتی که شاعر از چه این مردم گریزانند
|
|
|
|
|
آن نگاهی که به هر مسئله ای شک داری
|
|
|
|
|
...سبد سبد واژه های عاشقی را ،
|
|
|
|
|
دلم تنگ است برای آنکه آمد برای آنکه گفت میماندورفت...
|
|
|
|
|
قسم
به چشمان
ندیده و لب های
نچشیده ات!!
|
|
|
|
|
مسلمانی که ، حرف و ادعا نیست
|
|
|
|
|
فاصله ؛
تنهایی
و
طلوع،
هزار
گام ِبلند،
در نگاهِ
آیینه وآب
می شکست ،
فا صله.
|
|
|
|
|
به صف عشق مرا رتبه ی آخر دادند
ز نصیبم نسبی زشت سراسر دادند
|
|
|
|
|
به اصل خودم باز می گردم
یورتمه می روم
رم می کنم
|
|
|
|
|
گفت پيغمبر به سائل کز علي پرسش نمود
چيست شان وعزت انکس علي را دوست بود
پس بفرمودش نبي در باره ان ش
|
|
|
|
|
یقینا نورِ قران در دلش بود........
|
|
|
|
|
عهد کردم که نبوسم رخ زیبای دگر
به دلم دیدن یار است نه تمنای دگر
|
|
|
|
|
مادرم می گوید
شعر آب ونان ندارد...........
|
|
|
|
|
مرا در آبراه شقايق و سحر بخوان
كه آرزو بر آوري به جام انتظار من
|
|
|
|
|
از کوچه غزل نخواهم گذشت...
|
|
|
|
|
شاه مردان
شیر میدان شاه مردان
|
|
|
|
|
بر لبم هر نفسی گریان است
به خبر مرده باغبان است
به نظر بر قلب من زخم بی داد است
به خبر لب ب
|
|
|
|
|
به شوق دیدن تو شب هم ، سر ، آید
|
|
|
|
|
افکار من گه گاه چون جادو مجابم می کنند...
|
|
|
|
|
یک شایعه دل را مقیم اشک ها کرد...
|
|
|
|
|
بگذار جیر جیرکها هم زندگی کنند
اگر چه به قیمت
از دست رفتن سکوت دشت
البرز
|
|
|
|
|
دلا تا کی بر این عشق محالی
زمان رفت و تو دائم بر خیالی
|
|
|
|
|
از قلب کور قافله لشکر می آورند
لشکر برای گسترش شر می آوردند
|
|
|
|
|
چشم ها را می نوازد رنگ هایی دلفریب
|
|
|
|
|
عمریست به آهنگ طمع می رقصیم
|
|
|
|
|
شهر من مردِ ماتیک زده ای ست...
|
|
|
|
|
خواستم شـــــــــرح جفاهای تو را بنویسم
مو به مو آنچه به من رفته جفا بنویسم
|
|
|
|
|
این روزها تقویم عمر من در فصل سبزی برگ می ریزد
|
|
|
|
|
دارم حس میکنم بی تو میمیرم
نمی تونم بی تو بمونم
از درد دلتنگی تو دارم می میرم
به تنهایی دلم
|
|
|
|
|
آب خضرش را گرفتند از عطش فرياد كرد
اين دل سرگشته چون در بستر گرداب بود
|
|
|
|
|
به یاد چشم وآغوشت باده ای می نوشم امشب
پرکن آن ساغر بده ساغی غم شود فراموشم امشب
|
|
|
|
|
دوران فاصله ها ای نازنین سر آمد
گلبوته های شادی دوباره به بر آمد
|
|
|
|
|
سنی خضرادا گوردوم دیلم توتی
مگر ماوادا سنی تکرار گورسم
محبت رسمنی ا
|
|
|
|
|
خواستم ببینمت گهی نگاه من نگاه تو /خواستم ببوسمت لبان من لبان تو /خواستم بخوانمت صدای من صدای تو /خو
|
|
|
|
|
بی خیــالِ خــرافه های پوچ، هوچیان را به حال خود بگذار
|
|
|
|
|
ساقیا امشب به وصلش می به ساغر می زنم
|
|
|
|
|
مادرم ای که تموم زندگیمی
تو همه خاطره های بچگیمی
از تموم آدما دلم شکسته
تو یه مرهم واسه این شکستگ
|
|
|
|
|
شاید بگویند دیگران اندامِ تو عالیست
|
|
|
|
|
آغاز میکنم بنام خداوند کار خویش
غیر از خدا بکس ندهم اختیار خویش
|
|
|
|
|
درمسير خلوت روياي من
اين خيال ناكجا پيماي من
|
|
|
|
|
فتنه بر سینه ی شب هاجاری.....
|
|
|
|
|
شلیک کن دختر کرد
تو با ترس بیگانه ای
|
|
|
|
|
در نسیم غروب این روستا
استخوانهامان سفید شد
مانند شیشه ی صاف
این مردان مسن با دم پایی آهسته رفت و
|
|
|
|
|
میتونم یه باردیگه
حُرمِ دستاتو بگیرم
میتونم شرمِ نگات شم
روی زیباتوبگیرم
تویی تو بانوی شرقی
|
|
|
|
|
ای نگاهت روشنی. بخش شب تارم بیا
|
|
|
|
|
خاطراتم همه درخاطر خاکستریت سوخته است
چشم یک شهر دراتشکده ی رو سریت سوخته است
|
|
|
|
|
نمی روم به خویشتن خوی تو می کشد مرا
ساحل موج گیر تو سوی تو می کشد مرا
|
|
|
|
|
تو را ندیده به دیده،به چشمِ جان همه دیدم
|
|
|
|
|
بـوي نم پاييـز
مي انـداخت دست
لابه لاي عطـرِ پـونه يِ گيسوانت
|
|
|
|
|
من از قبیله پاییزم
با لشگریانی سرخ وزرد
در کوچه باغهای خاطره
با صدای قلب دو دلداده
قدم میزنم
|
|
|
|
|
دير زماني است كه غم جاي داده
كنار ساحل چشمها، اشك و غم ر
|
|
|
|
|
بگفتا که کمال دین در این ست
علی الحق، امیر المومنین است
|
|
|
|
|
فقط آن نعمت نیست ...تکه خشکیده نان..
|
|
|
|
|
آهای آوارها فرودآیید..........
|
|
|
|
|
صدف صدف/ فاجعه میبارد...
|
|
|
|
|
همچو برگی که با عبور خزان
با نسیمی به خاک می افتد
|
|
|
|
|
پائیز است
هواهای دو نفره
تو نیستی
|
|
|
|
|
مرد زیر هرم هوای چهل و شش درجه تو چطور بی وجدان
|
|
|
|
|
همه ی نبودنت را تاب آورده ام
|
|
|
مجموع ۱۲۴۷۶۴ پست فعال در ۱۵۶۰ صفحه |