دوشنبه ۱۴ خرداد
|
|
تو عشقمی اما یه عشق پنهونی
عذاب شیرینم عزیز تر از جونی
|
|
|
|
|
باز هم در خاطرم گاهی هویدا می شود
|
|
|
|
|
بس در طلبت بر سرهر کوی دويدم
نوميد نشد در ره توچشم اميدم
دادم به دل خود نويدی پی مقصود
درخانه ی
|
|
|
|
|
خیلی وقته که دیگه
جایی تو این دنیا نیست
بچگی کردنِ ما
خلاصه تو رویا نیست
|
|
|
|
|
جرم او، دست پاکی یا دست در ماندهِ خوانِ تو بود؟!زین همه گشادهدستی!نانی نبود بر دستی...
|
|
|
|
|
از چه راهی می توانم به بدنم برگردم؟
|
|
|
|
|
قلبت تو بده وا کنم
درونشُ حکاکی کنم
|
|
|
|
|
دوچرخهات را پارک کردهای
زیر پاییزیترین درخت فصل
|
|
|
|
|
گفتمش عشق همچو بازی نیست ... گفت عشق بازی بود مرا آداب
|
|
|
|
|
خوشا آنانی که دیوانه هستند
|
|
|
|
|
من نه تنها ز گریه ها ،
بلکه حتی،
از بغضِ یتیم ، می ترسم
|
|
|
|
|
وصـفِ تـو، خامـه ی رازِ اَزَلـی مـي طلبد/
مدحِ تو، لَحنِ خداوندِ جَلی می طلبد
|
|
|
|
|
پیچیده؛
بوی گند کلاغها
در بینی شهر!
مه میگیرد
در تاریکی خالی از حضور،
تمامِ قطعههایِ ش
|
|
|
|
|
افتخار پیروزی را به تو می دهم
|
|
|
|
|
عاشقی خواهد دل شیری که جنگد با قضا
من از آنجایی که بس تردید کردم باختم
|
|
|
|
|
مقدس باد، مژده ای بادش
نفسی در راه ست
نوازش بهانه ای در گریه ابرها
بوسه های خیس باران
هوامبهوت،
|
|
|
|
|
بدان کوچه که شب گرد جنون ام
|
|
|
|
|
سر بی تن،.قد چون سرو..کوگم
|
|
|
|
|
" همیشه" ...
کوتاهترین زمان است
برای
|
|
|
|
|
منو چه به فالع و طالع، با تو کارم به خرافه ها افتاد
|
|
|
|
|
حل میکنم شیرینی ات را در وجودم
گممی شوی در من ، میان من نهانی
|
|
|
|
|
مینویسم قافیه/با مداد عاریه/
|
|
|
|
|
زیبایی را دیده ام در شهر
دلبری که می برد دل هارا
نگاه هایی سنگین اطرافش
|
|
|
|
|
همنشین ابلیس اینان هر زمان
|
|
|
|
|
وقتی که نیستی؛
دلم،،،
اسیر زمستان ست...
|
|
|
|
|
ازاین لحظه به بعد...
دلنوشته هایم را
روی سنگهامی نویسم
|
|
|
|
|
ای که چون حباب
روی ابی
در وسعت دیده ات
چون سرابی
|
|
|
|
|
پُر شده از باده ی شب کاسه ی ماه سپید
شربتِ دیوانگی بَر جانِ من می ریخت ماه...
|
|
|
|
|
درون خاطرم هرشب تورا من سیر می بینم
|
|
|
|
|
روز میلاد حصان* است خدا می داند
|
|
|
|
|
هوا خواهی
دوباره صلح وصفا برقرار خواهد شد
فلک به کار و زمین برمدار خواهد شد
◇◇◇
|
|
|
|
|
ای گل بسته به جان من آخرین سر باز از سپاه من
اصغر بابا می رود میدان. اصغر با با می رود
|
|
|
|
|
ساحل چشم و دلم ، بی تو چه بارانی شد
دل دریایی من ، بی تو چه طوفانی شد
|
|
|
|
|
بده ساقی آن می که یار آورد
همه سرکشان را به تاب آورد
همه روبهان را به کار آورد
|
|
|
|
|
از من تو برفتی و دل غمزدهام نه!
|
|
|
|
|
من همچو نسیم ،شوق بازی دارم
با قاصدک کوی تو رازی دارم
|
|
|
|
|
زیرِ خود را گر چه پندارد که باشد بَم کِنِسک
می کُنَد از هر که غیر از خود ببیند رَم کِنِسک
|
|
|
|
|
آنقدر خسته ام که توی جنازه ام ، خوابم می برد
|
|
|
|
|
خداوندا تو بـر من كردگاري
براي مُـردنـم آمـرزگاري1
قرار و عهد
|
|
|
|
|
همدم غم..585.وجدانی .اجتماعی
تو نوری در شب تیره، امیدی تو دل ما را
بیا احیا بکن این طفل در حال ا
|
|
|
|
|
هفت سال فراوانیات را ذخیره کردهام
|
|
|
|
|
مثنوی ام بازکه طوفانی است
|
|
|
|
|
نمیدانم به چه تشبیه کنم تورا
|
|
|
|
|
خیلی وقته که میدونم...تو دیگه دوسم نداری
|
|
|
|
|
درخاطره ی شهر
دو چیزبود ،
که میشد به آندو نازید
|
|
|
|
|
دیشب ز فيض يزدان ، بهـرم بشارت آمد
آن پیک با سعادت ، با صد اشارت
|
|
|
|
|
چرا ناطقان اند با هزاران غرور
|
|
|
|
|
کجایی ای رهایی تاریک!
من از تراکمِ تکرار
در چرخهی شومِ سرنوشت،
از تراکمِ نفسهای تبزده...
غ
|
|
|
|
|
بیا جانم
بیا ای درد و درمانم
....
|
|
|
|
|
سى هر آدم و عالم اى فلک چرخت روون کردى
|
|
|
|
|
شب زیر نور ماه تاب خواب..
|
|
|
|
|
ای که جز اندیشه نبیند ترا
ننگرمت دیده ببیند ترا
خلوت مارا او بهم می زنی
می بری از خویشتنم در ف
|
|
|
|
|
ناز چشمانت پری دائم صفا می آورد...
|
|
|
|
|
بيا... قافيه ها رو ساده كن
دارم غزل كم ميارم
|
|
|
|
|
قامت آیینه
همچو آهو بره ی نارس و کالی که نگو
زده بر چهره و قامت خط وخالی که نگو
در نگاه و
|
|
|
مجموع ۱۲۴۵۰۷ پست فعال در ۱۵۵۷ صفحه |