جمعه ۲۵ خرداد
|
|
مـرغ سحـر بار دگـر ربنا بگو
رفـع خطر کند مگـر ربنا بگو
|
|
|
|
|
به خط و چاله لبخندت و این دل اسیر در التهاب
|
|
|
|
|
هر بار به من می نگری میلرزم .
ای یار ، من از نگاهِ تو میترسم.
|
|
|
|
|
باش تا دنیای ناآرام من زیبا شود
|
|
|
|
|
اوایل شب
وقتی اشک قبل از خواب گل
جاده را نمناک می سازد
و قتی ماه
آغوش بی حدش را، در برابر یتمی ج
|
|
|
|
|
مرا با قرص و دکتر نیست کاری
که ان لب های یار معجزه گر هست...♥️
✍نون.ت
|
|
|
|
|
علتة العلل في أشعارتُ منهمرة
|
|
|
|
|
میلادیه حضرت علی اکبر علیه السّلام
|
|
|
|
|
معشوقه ای با چشمان شرقی:
"حی علی العشق"
یک فاجعه رخ داد و زمان ریخت بهم
دلتنگ تو بودم که جها
|
|
|
|
|
کمی هم ،
نظر از روی زمین بردار
به آسمان بنگر
|
|
|
|
|
در اين زمانه دلم، غرق بُهتـس و تشويش1
كه دل بدست كمان ابرويَست وكافر كيش2
كنم چه
|
|
|
|
|
تضمین شعر حضرت حافظ
سالها دل طلب جام جم از ما می کرد
|
|
|
|
|
خدا کند عیان شود جمال شکل ماه تو
|
|
|
|
|
میراث من
این است
دروغ مگوی فرزند
و شاید فردا جبرانی نباشد
|
|
|
|
|
عاشق کُشی ضعیفی، واژه با کلاهی
عبرت دلیل بیرحم، گویا شود نهانم
روزهی بی قضایی، سجده بینمازی
خ
|
|
|
|
|
دل آه نیمه شبم را گواه می گیرد
که جان خسته ی من آن نگاه می گیرد
|
|
|
|
|
فردای آن روز که تو رفتی
من مانده ام و من
با کوچه ای پر از غم
|
|
|
|
|
بیا که دل گرفته
عاشقت از دست رفته
مهیا جان
بیا دوباره
عاشقت از دست رفته
بیا که دل گرفته
عاشقت
|
|
|
|
|
شاید این بار برای تو نخوانم غزلی
به سخن وا نکنم لب و نگویم مثلی
شاید از راه دگر، راه دگر رفتم و هی
|
|
|
|
|
بازم رسیده یه سال دیگه
درختا شکوفه زدن اینو بهار میگه
همیشه باشین شاداب و خندون
بتابه براتون خور
|
|
|
|
|
دختر گبر بر این تپه ی زیبا برپاست
در درون دل یک کوه کهن پابرجاست
استودانیست بجامانده ز دوران کهن
|
|
|
|
|
حال که قرن کهنه ای ساز عبور می زند ...
|
|
|
|
|
باید نشونم میدادی مسیرو لاعقل بیراه
من شدم بعد از رفتنت واقعا بیمار
موقع رفتن که چیزی نگفتی
موقع
|
|
|
|
|
خداوندا از چه ما را این چنین بازیچه میسازی ؟ ...
|
|
|
|
|
چند است؟
نادیده تاوان دلی دیوانه چند است
خاکستر بال و پر پروانه چند است
|
|
|
|
|
چه بوی خلق سوزی دارد این وادیِ عشق سوزی...
|
|
|
|
|
(خشکسالی)
بهار آمد چرا پس نیست شوری این حوالی را
صدای خنده ی دریا،وَ آن باد شمالی را
|
|
|
|
|
باید بهار بود و بهار را ستود و ماند
|
|
|
|
|
چه نوروز غم انگیزیست امسال
بهار بی شجریان نیست خوشحال
هنوز آوازهای دلنوازش
برایم می شود پروا
|
|
|
|
|
میروم آنجا
که ساعت واژه ای گنگ است
و روزی در جهانِ دیگری
کهکشانی دور از این خاک غریب
پیش از انس
|
|
|
|
|
در نادانی خود دانستم که ، که هستم
و در دانایی خویش دانستم
که هیچ نیستم
نیماآسمند
|
|
|
|
|
نوروز...............
نوید میدهد باید.....................
|
|
|
|
|
گندم خوب نبود
آرد سیاه شد
|
|
|
|
|
خانوم میم:
استاد بهم گفت :
از عشقت چه خبر ؛ هنوزم با همید ؟!
گفتم :
نه استاد تموم شد !
گفت :
|
|
|
|
|
من پیام سال هزار چهار صد هستم
بیا دست در دست دهیم
به خاطر زندگی و زنده ها
ساختن مهربانی. د
|
|
|
|
|
دلا از خواب غم برخیز دارد عید میآید
|
|
|
|
|
گاهی کلام را باید با گوش خواند ،،،
|
|
|
|
|
امده فصل بهار ای بلبل خندان بخوان...
|
|
|
|
|
معرکه ای بود ، درمیانِ دنیایی چو میدان
یک مرشد و بچه مرشد و عنتری بود و،
یک دایره ای ز مردمان ، کن
|
|
|
|
|
چون قطره اشک به انتحار افتادیم
هردم زنفس به احتضار افتادیم
|
|
|
|
|
اي نفس سركش مست،نقص جوان تويي تو
در راه علـم انسان ، دزد عيان تويـي تو
اي نفس
|
|
|
|
|
از جنگِ قدرتی که به پا هست، خسته ام
صلحی برای مردمِ ایرانم آرزوست!
|
|
|
|
|
لیا قت بده مرا ببین که منتظر دیدار توام بیا که عاشقم تنهاعاشق دیدار تو
|
|
|
|
|
ایهالناس شتابید که عرضی دارم
|
|
|
|
|
برایت شعر می نویسم
از گل های یاس رازقی
می نویسم از دل این صبحِ نرم
کرده با یادت طلوعی دیگر
|
|
|
|
|
یامُقلب قلب ماراشادکن
خانه هارا ای خداآبادکن
یامُدبربهترین تدبیرکن
کام ماراازمحبت سیرکن
یامحول ح
|
|
|
|
|
عشق نشانم بده دیوانه شوم
آواره آن چشم و نگاه تو شوم
فرهاد شوم کوه نگاهت بکنم
افسانه آینده از ع
|
|
|
|
|
سال نو مبارک.
آغاز قرنی که توش میمیریم..
|
|
|
|
|
ای دل طاقت بار، شه وار چیده سهر
زولمت نابود بؤد، وه پرشهٔ خوهر
هوهو بایهقش، وهی خاکه لاچود
وه
|
|
|
|
|
وقت باریدن باران شده دریای بزرگ
|
|
|
|
|
ای شقایق ...بالاخره سال ۱۳۹۹هم تمام شد
|
|
|
|
|
هفت سینی سفره ای را پهن هان
|
|
|
|
|
فصل بهار و ظهور منجی عالم بشریت
|
|
|
|
|
مطرب بستان کجاست نغمه بخواند به شور
شوق دو چندان کند ، شکر خدا زین حضور
نوبت شادی رسید فصل زمستا
|
|
|
|
|
نغز و شیرین است خنده های تو
می بَرَد ایمانِ من
نمکی ویلان است
در ماجرای اینهمه رفتارِ تو
می دَ
|
|
|
|
|
اي يار بيا ، پنـد مرا دَمـي بكن گوش
تا من به تو پندي بـدهم ، بدون سرپوش
|
|
|
|
|
شهرما صد مسجد ومیخانه ها در خانه ها
زیر چادر می مکند لب از لب پروانه ها
|
|
|
|
|
شستم صحن و سرای دل
چون نسیم یاد تو
از کرانه های رود
بر من وزید
|
|
|
|
|
وقتی که می آیید مهربان بیائید!
|
|
|
|
|
باز هم عید آمد و حاشایم امروز
باز در آه و ناله و سودایم امروز
دل پریشانِ بیدلِ صحرائی ام من
گنج م
|
|
|
|
|
آخرای این قرن است
سکوت صد ساله من
نخواهد شکست
...
|
|
|
|
|
در رزم با اهـل صلیب ما باز بمیدان آمدیم
مثل صـلاح الـدین ایوبی به جولان آمدیم
|
|
|
مجموع ۱۲۴۷۳۱ پست فعال در ۱۵۶۰ صفحه |