دوشنبه ۲۸ خرداد
|
|
چون یهودا که مسیح را به صلیب کشید تا او را نکشد من بعد از تو هر روز با زنده بودن به خودم
|
|
|
|
|
نیشکرها قهوه ی مرا شیرین نمی کنند! وقتی در فنجان چشم هایت شوکران ریخته ای...
|
|
|
|
|
در قلب تــار،اسـرار می میرد پیـش طبیب مـــرده دل، بیــمـار می میـــرد تعطیل کن رقص و نوا در جم
|
|
|
|
|
جیبم را معاینه کردم، تا عارضه بی پولیش کشف شود. مدتی هست که افسردگی مزمن دارد. بعد از تزریق
|
|
|
|
|
آنان که نشان ماه دارند همواره به سینه راه دارند در حادثه ها بسی شکستند مشکن دلشان گناه د
|
|
|
|
|
میدانم تاوان بغض های خفته ات تنهایی بود گوشه دفتر زندگی سفید نوشتم تنهایی انتهای دلدا
|
|
|
|
|
کنار دریا غروب زیبا صدای باران بازی کودکان اضطراب مادران آرامش پدران همراهی باد و
|
|
|
|
|
حال آسمان خراب در هم رفت سر و کلاه نبود قرص ماه. *** حرف پشت حرف ، دروغک
|
|
|
|
|
(1) در سردترین فاصله ها نزدیک رودی از احساسم من یخ رودخانه را می شکنم ام
|
|
|
|
|
نمازمن بجز سجده نباشد کلام من بجز رشته نبافد زمين هم جاي مانيست هيهات کلاف عشق هم پاره است
|
|
|
|
|
یک غزل قدیمی : میترسد از دندان شیر و چشم آهوها از کوچ ماهی ها و از کوچ پرستوها هر شب لب
|
|
|
|
|
سلامم را كسي پاسخ خواهد داد. مي دانم!
اول: بر خيز و بيا فاصله اي نيست گلم ب
|
|
|
|
|
شبی در عالم رویا شبی تنها تر از تنها نشستم رو به آئینه تمام بودن وتنهائ
|
|
|
|
|
با گندمی چشم گشودیم با سیبی به گناه رسیدیم . . . جهان با من آغاز یافت و با گناه
|
|
|
|
|
علفهای شهر من عطسه کردند توبه خانه ی من پریدی آن مردی را که دیروز عاشقم بود به دورحاشیه
|
|
|
|
|
آینه... من... چشم در چشم خودم تمام جوانیم را شانه میزنم...در آینه پیر روبه رو ..........
|
|
|
|
|
مرا به رگبارِ فهش هایِ ناموسیت می بندی گویی صحنه ی جنگ داخلیست و من معترضی
|
|
|
|
|
سیه چشمان گیتی پر ز راه است لبش از طعم بوسه بی نیاز اسـت به دستش روزگارت را نوشـــــــته به
|
|
|
|
|
برثانیه ها قفل میزنم زمان را در بند خواهم کشید و در انتظار خواهم نشست تا نسیم خبر از تو برا
|
|
|
|
|
اي مونــس شبهـــاي مـن ذكـــر تــو بـر لبهــاي من بشنـو منـــم بنــگر م
|
|
|
|
|
چشمانت را ببند حتی برای چند ثانیه می دانم که آتشفشانی می شود فروزان آن ه
|
|
|
|
|
این شعررا به خاطر دلتنگی های خودم به دلیل دوری از خانواده سروده ام :::::: خداوندا ز غربت من چ
|
|
|
|
|
چه گفتی سهراب؟ آب را گل کردند! وای سهراب... نبودی که ببینی چه با دل کردند
|
|
|
|
|
*به نام خدای مادرانه ها*
" سیب " می افتد
وقت رسیدن
" بر
|
|
|
|
|
" برش ها" سه برش از پرسپکتیوی از فصل_ گرم در قاب های روان . . . برش اول الت
|
|
|
|
|
هر شب
در شکفتن این همه شوق های هوسناک
در بستر خاک
صدای
|
|
|
|
|
مثل فریاد کشیدن در اب واژه ها مثل حباب وصدایی مبهم حرفهایم نشنیده است کسی
|
|
|
|
|
- دستانم سرد است و می لرزد چشمانم نمناک... اما دلم گرم ... وقتی
|
|
|
|
|
یک آسمان ترانه بغضی نشسته بر لب یادِ تو با نگاهت آتش زده به تن تب ای مستی شرابی ای دیدگان
|
|
|
|
|
برای حسین (باران) ومردمان استانش (ایلام) وقتی قلبم تند تند می زند یاد دوستانی می افتم
|
|
|
|
|
توجه توجه --- توجه توجه .................................... برادر ار
|
|
|
|
|
سلام دوستان شاعر خیلی از دوستان برا میلاد آقا یه شعر شاد تقدیم کردن منم با نگاه خودم تقدیم
|
|
|
|
|
برای لقمه نانی چه کردیم؟ جهان را کوبیده و از غم شکستیم! برای لقمه نانی جان بدادیم! حکیم بر
|
|
|
|
|
دستهای ناجی آن قدر گرم است که یخهای قطب را دارد آب می کند دارد می آید و من می دانم ما آن قد
|
|
|
|
|
کنار تو بودن
کنار تو بودن حس عجیبیی نمی دونم چرا ولی حس قشنگی * *
|
|
|
|
|
چه ساده باور می کردم بلوغ شقایق را بهار باران داشت و زمستان برف و تو همیشه تو بودی و من . م
|
|
|
|
|
امشب بیا با من و تنهایی ام برقص جان می دهم در غمِ دریایی ام برقص سرمایِ دی شورِ مرا کرده منجمد
|
|
|
|
|
به خدا شورِ سلامت آه و درد و ناله ، شب و اشک و ژاله زندگی همینِ ، نقشی روی شـــالِ *** ت
|
|
|
|
|
چتری گسترانیده ام رنگین بالای سرم به اندازهِ کلاهم !! تا خیس باران نشوم غافل از انکه
|
|
|
|
|
واژگون از سقف ِ زمین ؛ ستون ِ نگاهم ، تیک می زند نفسهای ِ شماره افتاده در – قاب ِ د
|
|
|
|
|
قاصدک ها پیر شدند در نشانی ِ تو باید به موهایشان حنا بزنم مبادا فکر کنی سالهاست منتظرم
|
|
|
|
|
بیا با لهجه ی عاشق بخونیم شعر فردا را بشوییم غصه ی راه و بگردیم دور ِدنیا را بیا در
|
|
|
|
|
درد و غم متفقین منفوری که رهایم نمی کنند و تو سرزمین پهناور زمستان زده..
|
|
|
|
|
بر لبم می دوزم قطره ی نور خدا سایه ها خاموشند گلشنی مدهوش است قلکی بر دوشم خالی از خ
|
|
|
|
|
درد و غم متفقین منفوری که رهایم نمی کنند و تو سرزمین پهناور زمستان زده..
|
|
|
|
|
خدایا ای دل مسکین تو امشب باز تنهائی
نگیرد کس سراغ تو
|
|
|
|
|
پرنده دل شکسته
رو شاخه ای نشسته
به فکر آب و دونه
در انت
|
|
|
|
|
یک جرعه، مستی از می ِسرمد بیاورید
بوی گلی زگلشن ِاحمد بیاورید
تا شعله
|
|
|
|
|
فرشته اینجا بالهایت را نمی چینند اینجا با یک برچسب نامت را عوض م
|
|
|
|
|
ایستاده ام تنها، در دشتی سبز و بزرگ زیر آسمانی آبی و پهناور با دستانی بسته مهر سکوت بر ل
|
|
|
|
|
تمام و کمال عذاب میدهی وقتی نصفه و نیمه جواب میدهی... . . . روی سنگ فرش
|
|
|
|
|
بغض پرنده مهاجریست که گاه لانه می سازد در دل عاشق با گریه بدرودش نکنیم! بغض سلام پنهانیس
|
|
|
|
|
شبی که ماه ز چشم تو نور می پاشید ز عرش گنبد حضرت سرور می پاشید
به ی
|
|
|
|
|
به نام او که روشنی بخش جان است
خنده هایت می گرید و
گری
|
|
|
|
|
نوشته قبلی ام قطعه ای ادبی بود که به اشتباه ارسال کرده بودم و با تذکر دوستان متوجه این قضیه شدم و حذ
|
|
|
|
|
آسمان سبز زمین سبز باغ سرشار ازمیوه ها رود زلال تر ازپیش خورشید طلوع کند درختی سیاه ن
|
|
|
|
|
بی هیچ تخیلی روز را به شب می رسانیم شب را به شب خسته از بی نانی فردا زار می زنیم بر چ
|
|
|
|
|
آمدم از شهر عرفان آمـــــــــــــدم عاشقم، با عهد و پیمان آمـــــــدم بود سلطان عارفین در شهر
|
|
|
|
|
دست در دست لحظه ها افسوس...قلب مشتاق و ضرب بارانی یک نشان و گذر به بیداری...نبض شعرش، پر از پ
|
|
|
|
|
چه پس زمینه ی زیبایی!
زیرکفشهایم،
وقتی چای می نوشیم.
س
|
|
|
|
|
جهان تاریک
و شب طولانی
و بغضی کنون ناگفته می گوید
که م
|
|
|
|
|
تو می آیی زبعد مرگ من افسوس ندارد تن دگر جانی برای عشق بازیها پشیمان گشتنت دیگر برای من چ
|
|
|
|
|
بدون تو چکاچک درد و قلم ظلمانیست بیا که این غزلم در خیال من زندانیست اگر دلت به یک نگاه دگ
|
|
|
|
|
بداهه های ارسالی به پست دوست عزیز و مهربانمان جناب آقای علیرضا جهانگیری نازنین (تقدیم به قدمها
|
|
|
|
|
سوگند خوردی توی اگاهی باز دیدارت توی پنهانی با تیزی چشمهایت پاره کردی این ریشه های تار زند
|
|
|
|
|
ساعت گیج زمان میزند گام در این خلوت دل تا پریشانی افکار مرا ببردتا لب ان پرتگه کوه
|
|
|
|
|
یک نفر با سر فرو رفته به گِل کفش هایش صدا می کردند کمک! شاعری شعر نوشت توصیف خرش گ
|
|
|
|
|
وقتی احتمال دیدار یک درصد باشد احتمال ای که ما را وعده ی دیدار بود دیدی آخر بخت
|
|
|
|
|
مهربان باش همین!!!
مهربان باش که چون در بدرخشی لابه لای همه ی سختی ها
|
|
|
|
|
1) چه ساده بود پیراهنم گمان می کرد از تو فاصله بگیرد قدیسه می شوم حالا هرروز
|
|
|
|
|
دیوی چند سر از قصه ها پرید دختران زیادی بیرون کشید پسران زیادی را کشت عجیب شده ایم چنار
|
|
|
|
|
درود دوستای گلم
اسم این شعر میشه حتی گذاشت (خ . ح)
بند 1
|
|
|
|
|
باز میکشم به دل چوب خط انتظار باز هم خراب ومست بیقرار بی قرار
تکیه میدهم به در باز
|
|
|
|
|
یک فنجان چای، شاخه ای گل سرخ و شیرینی نگاهت که باشد برای تمام عمر رو
|
|
|
|
|
آنسوی پنجره سایه های منقلب در حسرت نگاه تو بوی کهنگی گرفته اند ومن هرصبح خیره به راه
|
|
|
|
|
جهتِ استخدام به کارگزینی، مراجعه کردم. بعد از انجام اَعمالِ مربوطه مورد تعارض افکارعمومی
|
|
|
|
|
میلادِ بهار دلها، یوسف زهرا تبریک و تهنیت باد شهرزاد ِ هزار و یک شب، نسیم به دنبال ِ عط
|
|
|
|
|
یک سماور ، بوی نفت از او بلند ، گوشهی دنج اتاق، می نشستیم آن طرف، زیر نور آن چراغ
|
|
|
|
|
کودکی ام نه بزرگ شده نه پیر فقط بازی هایش فرق کرده در زندگی
|
|
|
|
|
وقتی که چشم قافله ها خاک می خورد پلک زلال حــــوصله ها خاک می خورد جایی که پــای زلزله ها
|
|
|
مجموع ۱۲۴۸۱۰ پست فعال در ۱۵۶۱ صفحه |