دوشنبه ۲۸ خرداد
|
|
عمـری کـه گـذار مـه عیّـار گزیدیــم جـز نقــش دل آرای رخ یار ندیدیـــم از جملـــۀ آیات گهـــرب
|
|
|
|
|
او رفته تا شعر بگیرد سراغ را آبی کند جمله درختانِ باغ را شاید کسی هست بگوید برایِ من این کف
|
|
|
|
|
کی می شود تمام؟ کی می رسد اجل؟ -مرگی هزار بار شیرین تر از عسل- قلبی که سالها جای تو بو
|
|
|
|
|
نسیم در موهایت ترانه ا ی زیبا و عطرش را می پراکند در لحظه ها نسیم نفس بودن توست که عش
|
|
|
|
|
آواری از کلمات در گیجگاهِ سر معلق میانِ گفتن و بغض سرگردان تا چشم می بندم خش خشِ م
|
|
|
|
|
باز مشرق سو به مغرب ميكند باز يك گل عشق در دل ميكند آسمان بر گل تبسم ميكند تا ابد خورشيد را
|
|
|
|
|
امید، با سوختِ زیستی سفیرِ کهکشانِ راه نوری شد تا دَستمان به جای بَند نباشد! رویای سادهِ
|
|
|
|
|
طبیبم گر تویی درمان نمی خواهم دلا
نگارم گر تویی جانان ن
|
|
|
|
|
دستم به آسمان نمیرسد کاش فرشته ای بیاید ابرهای تیره را کنار بزند حوالی من هوا
|
|
|
|
|
وقتی سکوتم را شکستی من شکستم در عالم دیوانگی دل بر تو بستم داغ فراق و حسرتم هر لحظه بودی آخ
|
|
|
|
|
زير باران كنار آبخوري قلبم انگار بال و پر مي زد توي قلبم به عشقتان تق تق
|
|
|
|
|
می شود
از بغض سلامت
سر رسیدِ
خداحافظی ات را فهمید
و هن
|
|
|
|
|
تمنا...
ای عزیز و مهربان من بیا
نازنین و دلستان من بیا
|
|
|
|
|
بایکزن و یک بچه و بابای دودآلود کوچیدم از شهر و خیابان های دود آلود با دختری خاکستری مردی عروس
|
|
|
|
|
*کجای جاده جاماندی که دل لبریز آشوبست
دو چشمم خشک بر جاده تنم درگیرو مصلو
|
|
|
|
|
یک دسته ریحان دارداما نان ندارد با رنده ی لب می خورد ، دندان ندارد. مثل غروب کوه ، غمگین و مجر
|
|
|
|
|
تا آمدم این بار غمخوار تو باشم گفتم که چه بهتر گرفتار تو باشم تو بر همه سرور و سالارتر
|
|
|
|
|
عجب سر گرمی تازه ای واژه ها را بازیچه کرده ای گاهی دوست دارم را .... گاهی هم دلم برایت
|
|
|
|
|
*من تو را آرزو میکنم * حتی در واپسین لحظات شب نیز به یاد تو سر به بالین می گذارم. ای دل آشفته
|
|
|
|
|
دستانش از نمک افتاد وقتی نانش آجر شد... معرفت کجاست!؟ ---------------
|
|
|
|
|
غــمِ دل دارم و دانم که غــم آباد ، تویی
مَبَر از یاد مـ
|
|
|
|
|
صبری که تا سحر به تمنا نشسته بود
از زخم آرزو بــه مــــ
|
|
|
|
|
سنگدلیم را ببخش اگر محبوسی لابه لای واژه های عاشقانه ام مراببخش گر مینشمانت سطر به سط
|
|
|
|
|
سالهاست من وتو درانتظارنشسته ایم تودرانتظار مادر و من درانتظار فرزند تودرپشت دیوار
|
|
|
|
|
نه که ما نخواسته باشیم... نه که بی وفایی کردیم
به چه جرمی و گناهی سرنوشت کرده جدام
|
|
|
|
|
1- ائتلاف ======= چشمها مات به انگشت ِ پیروزی رنگها در ائتلافی ننگین 2- ترفند
|
|
|
|
|
هست ما عشق بند شعرم پاره شد قلاب بیاور خیالاتم را
|
|
|
|
|
شب که میشه با علامت سؤال ، روی تخت می کنم من عشقبازی! صبح که میشه یک علامت سؤال ، صبحونه می
|
|
|
|
|
خانه ای داشته ام روزگاران غریب که در آن آگاهی می تراوید ز سنگ.. عشق را در بیابانِ جنو
|
|
|
|
|
تمام ِگریزها
"نه" گفتن ها
مرا ناگزیر از تو دور می کند...
|
|
|
|
|
دارم تقاس پس می دهم تقاس دست هایی که شناسنامه ام را در چهل سالگی به مدرسه می برد سر کل
|
|
|
|
|
قایق رها دیگه بسه اون حنات رنگی نداشت دوریت برام یه عادتی شـــــده تو برو بی خبرم از گفته ه
|
|
|
|
|
از بلندای بام دلت
می شود دست دراز کرد و
ستاره ها را چید ...
زیر سا
|
|
|
|
|
تقدیم به جناب سید حاج فکری عزیز برای شعر شرف: شاعرشدی ومرا سرودی نم نم از چشم تو آب زن
|
|
|
|
|
با احترام به یاد مردی که هم سنگ تمام ادبیات معاصر ایران ماندگار خواهد ماند احــــمـــ
|
|
|
|
|
قندیل های تن داده به لبهای ابرها شعرهای سرگشته، لای موهایت نوازنده ای پرآشوب بااین هم
|
|
|
|
|
زد زده شد نوازش کرد نوازش شد کشت کشته شد تجاوز کرد تجاوز شد دزدید دزدیده شد
|
|
|
|
|
روزگارت خوش دلت شاد و دمت گرم! مسیحای من ای امید روزان همه ابری. رفیق نا
|
|
|
|
|
یك نگاهی بر چشم از همان فاصله ی دور غنیمت با
|
|
|
|
|
قسمت نبود که باهم، اوج بگیریم تا آسمان تا کهکشان هزار ستاره قسمت نبود تن بسپاریم به رود
|
|
|
|
|
شعری از:خالدبایزیدی(دلیر) «آرزو» من زنی می خواهم که حتی اگرنابیناهم باشد درتاریکی چشمان
|
|
|
|
|
استاره در شب میشوی گاهی به سر تب میشوی تا میشتابم در برت یک بوسه برلب میشوی در
|
|
|
|
|
باد را زوزه كشان احساس ميكرد زمين چون تشنگان لب باز ميكرد چون آتش ميگرفت لبهاي خاموش همين
|
|
|
|
|
ابرها می تازند غرشی نیست هنوز نم باران نزند،تا برسی ونسیم خنک شالیزار ما
|
|
|
|
|
صیاد شکارم کن . دریا طوفانی است کوسه ها هر طرف سرگردان و من در صدفی تنها صیاد رهایم
|
|
|
|
|
تبر، دسته اش را گاز زد تا جنگل، نفسی تازه کند. به خیالِ خامِ زمین جشنِ آتش بازی، ا
|
|
|
|
|
یاری ام کن
بار الها"دل تنگی هایم را نمی توانم بر روی کاغذ بیاورم نمی توانم همه را جای
|
|
|
|
|
با اینکه دوری... هر لحظه هستی کنار من،در قلب من ای نازنینم با اینکه دوری... هر لحظه هستی با
|
|
|
|
|
چشم به راه ماند تا غروب باران نیامد به شبنم دل بست برگ
|
|
|
|
|
تو را من دوست مي دارم به شيريني يک کودک زماني که به چشمانش نشيند خنده اي کوچک تورا من دوس
|
|
|
|
|
عشقی که تو داری می باردم هر لحظه خُماری می رویدم هر مرحله،در سینه،اناری ترسم که درین باغ ده
|
|
|
|
|
قالی از دار پا به دنیا می گذارد
|
|
|
|
|
آبروی ماه را برده ایم تا ستارگان حجب و حیا را از رمالان شب فرا بگیرند و شهاب ها چرخش بر
|
|
|
|
|
ای کاش میشد ستاره باشم برا همیشه کنارت باشم با اون صدای نازت بخونی از ، امید تازه باید ب
|
|
|
|
|
حالم خوب نیست اینجا بدون تو بوی زمستان گرفته ام خانه ام سرد است و متروک در هوای دلم
|
|
|
|
|
کلاهت را سِفت نگیر - بادها - باتوغریبه نیستند بادکنکهای خیالت را به انگشت سباب
|
|
|
|
|
ني.. ني مزن دوست...مزن دوست! بر ديوانگي هايم...بنگر...مزن دوست! ني حديث قلب رنج ديدست بسي
|
|
|
|
|
«مرگ آواز»
باز غوغایی دیگر در باغ! تیر در گلو قناری در خون و آن سوتر شکا
|
|
|
|
|
در این شب ها تو تنهای که با ناله چه درد داری همش در دل چه خون داری برای حرف دل گفتن چه ا
|
|
|
|
|
به دل ميگم آروم بگير ميگه نميشه ميگم سراغشو نگير ميگه نميشه به دل ميگم دردت
|
|
|
|
|
" جنگ " من باز می گردم از نا آرمیده ها تا گلهای آفتاب گردان . . . - از نا ایستاده ها
|
|
|
|
|
از ما چو پرسی و بر ما چو بنگری احوال دل ببینی و دیوانه پروری
مائیم و خلوت و لاهوتی
|
|
|
|
|
برمیگردم بخانه باز هم در شهر خبری نیست خسته از این گشت عصرانه به بهانه جای خالی او م
|
|
|
|
|
ویادت دردلم باصدهزاران اختر زیبا وخورشیدی بسی نورانی وروشن وچون یک قطره شبنم بروی گل چه
|
|
|
|
|
بیا به طبیعت برویم به طبیعتی که به مانیاز دارد حتی بادهای سرگردان منتظرماهستند بارانها
|
|
|
|
|
آخرین لبخند را در کدام خاطره جا گذاشتی که لبهایت، اینچنین ماسیده در قاب اندوه !! چگو
|
|
|
|
|
سراب اردشیر شریفی ----------------------------------------------------------------------------
|
|
|
|
|
باز هم حال و هوای دل من غمگین شد کوله بار غم تنهایی من سنگین شد منفجر گشت ز تو بغض ترک خورد
|
|
|
|
|
تمنایِ بی انتهایِ خواهش هایِ هرز و بلوغِ تنگِ نَفَس ناخُن میکشد به باورِ خوب بودن سراس
|
|
|
|
|
گورگمنام پدر درسایه روشن ا شتغال کز می کند وبرادر کوچک بر دوچرخه بزرگ تکالیف نامناسب
|
|
|
|
|
کاش می شد باز کودک می شدیم فارغ از درد چکاوک می شدیم یک شبی هم مثل آن یاس کبود
|
|
|
|
|
1 رویا هایمان را به دار می زنند و رنگین کمان را وقتی مصلحت جامی است میان دست هایی بی
|
|
|
|
|
من تشنه ی محبت کوه غرور بودم آواز خوان غربت سنگ صبور بودم تا اینکه شعر آمد پیغامش آسما
|
|
|
|
|
دلم برده آن غربت چشمها
صفای دل و حرمت چشم ها
عز
|
|
|
|
|
. قطره قطره شعر می ریزد از نگاهت. . __________ . صدایی ندارد بارش برف سفید می آ
|
|
|
|
|
گناه ......... گناه کبوتر کمتر از کلاغ نیست هر دو خبر چینند اما این کجا و آن
|
|
|
|
|
"بازهم هذیانی"
آسمان قصّه ی هرروزخودش را می دید ماه لبخند قشنگ گل یخ
|
|
|
|
|
دلم با خيال ِ تو پَر مي زند به آفاق ِ انديشه سَر مي زند ويك درد -يك درد ِ ديرينه س
|
|
|
|
|
در شهر تمام مانتوها چسبان است تالار مد روسری و تنبان است امنیت
|
|
|
|
|
تو خدا را در من كوچ داده اي فرشتگان هرشب وردخونان بربام خانه ام مي آيند دستانم را به دامن ه
|
|
|
مجموع ۱۲۴۸۱۱ پست فعال در ۱۵۶۱ صفحه |