يکشنبه ۱۳ خرداد
|
|
سوگند به لحظه ای که خورشید دمید
|
|
|
|
|
روز شادی می رود، فصل عزا هم می رسد
نرم نرمک نوبت اشک شما هم می رسد
|
|
|
|
|
گوسفندی به خر شنیدم گفت : دزدِ خر مثل دزدِ من خر نیست
|
|
|
|
|
گرسنگانِ شعارِ انقلاب /طعنه می زنند /در گذارِ شتاب آلودِ لحظه های بی قراری وطن /سیرانِ شعورِ عُزلت گ
|
|
|
|
|
ضرب شصت گمان ها مرا در ناهماهنگ ترین حالت قرار می دهد.
|
|
|
|
|
روزی تو هم به گفتن آهی بسنده خواهی کرد
|
|
|
|
|
برف آمد وشد سپید رخسار کویر
|
|
|
|
|
یاد درختِ سیب بودم تا نلغزم
غافل که لب های تو لبریزِ انار است
|
|
|
|
|
اگر تنها تویی واحد الهی من تو را خواهم
|
|
|
|
|
پشت سرشان خسته به راه افتادبم
ازظاهرشان به اشتباه افتادیم
|
|
|
|
|
مناجات
الهی این گره در کار ما چیست؟
|
|
|
|
|
کوزه گر از گِل کند نقشی، پریشان روزگار
کآن صراحی دل ست و عشق صهبای خمار
سر خوش از نرگس مشکبار و جا
|
|
|
|
|
گنبد زرین تو را از شوق پروانه شدم
|
|
|
|
|
من شکستی دائمم، آمار میخواهم چه کار...
|
|
|
|
|
امشب سفر به ملکوت می کند مادر
|
|
|
|
|
بزن سرنا که سردار آمده نزدیک لشکر گاه
|
|
|
|
|
گاهی همیشه، عشقم بی تابه
گاهی نمیشه، حتی بخوابه.......
|
|
|
|
|
هرجا گره ای باز کنی عین صوابست
|
|
|
|
|
نمرودیان زمان از بهار می گویند
|
|
|
|
|
عاشقانه باز می گویم برایت یک غزل اشعار ناب...
|
|
|
|
|
دلجویی یک معتاد در حال بهبودی از عزیزانش بر گرفته از کتاب آتش به دشت نیلوفر
|
|
|
|
|
میدانِ بزرگِ شهر، دیدم پسری / از نسلِ بنی آدمِ گندم خورده
|
|
|
|
|
برفی شبیه نرمی برف زمستانی
|
|
|
|
|
نخستین شعر عروضی فارسی- انگلیسی
(سروده شده در سال 1377- محمدعلی رضاپور)
|
|
|
|
|
لحظه لحظه با تو بودن را تجسّم می کنم
شعـرِ پنهـانی ســرودن را تجسّـم می کنم
|
|
|
|
|
کات! کات! کات!
این حرکت از یک بازیگر حرفه ای بعید است
|
|
|
|
|
روزی دلش تنگ می شود
و دنبال من تمام زمین را
زیر و رو می کند
روزی در همان زمینی
|
|
|
|
|
اگر چه زندگی ام وقفِ مهربانی گشت ؛
ولی به سازِ کسی لحظه ای نرقصیدم...
|
|
|
|
|
تو آن برفی که گلباران دیدارت
عروسم کرد
|
|
|
|
|
شب که شد
بابا سرما سوار بر تندباد سرد ،
به زمین رسید با دلی پر درد !
شنیده بود ننه سرما
از ا
|
|
|
|
|
چند روزیست دلم هر نفسش گیر تو است..
|
|
|
|
|
تشنه ام......تشنه به دوباره آمدنت.......
|
|
|
|
|
من شاکر لطف و کرم حضرت حق م
یک عمر وجودش به وجودم که عجین شد
|
|
|
|
|
پاکی و لطافت تو مثل برف زمستون میمونه
دل از نگاه سرد تو گرچه که حیرون میمونه
|
|
|
|
|
درون جنگل خشکی که غرق پاییز است/هجوم اره برای هرس نیازی نیست
|
|
|
|
|
"زندگی ببخش"
مثل خورشید باش
بی دریغ ، بی چشم داشت
بتاب بر زمین چرخان،
و چون سبزه زارهای
|
|
|
|
|
آزادی من،
رسیدن
به توست
شادی تو
آزادی من !
|
|
|
|
|
در گذرگاه عبور نور
در میان آتش و خون
مرد بود و قهرمان می رفت
|
|
|
|
|
نيست ديگر زمان عهد بوق
آدمي باش و خويش مانا كن
|
|
|
|
|
عقل من مفتون رنگ چشم آن شهلا بماند
مهر من در تاب و پیچ زلف آن بیضا بماند
من به فتوای خودم عاشق به
|
|
|
|
|
تمام فکر ما فکر رسیدن بود
|
|
|
|
|
دیکتاتوری با چشمهای قهوه ای رنگت
|
|
|
|
|
اومدن شخصیت های قدیمی به عصر ما
💮💮💮
|
|
|
|
|
چه فیلمی ساخت
دنیا...
از
پایان بازِ ،
ماجرای من و تو...
که هر ره گذری
قضاوتمان کرد.
|
|
|
|
|
عشق سنگم می زند!
تا قیامت می شمارم ای زلیخا مرد باش...
شاینده زیبا
|
|
|
|
|
چقدردرپارادکس بودن
شوخ می شوی و صخره !
وگلبنان سیاووشان بر
جای جای ناهمواریهای جسارتت
می
|
|
|
|
|
به قلبِ ساحتِ منظومه عشق
رخِ مظلوم بر مظلوم ی عشق
ولی از عاشقی لبریز می شد
مِی از قلب سبو لبریز م
|
|
|
|
|
زنده ام وقتی که نقشی خوش زنم.
در کسالت خاکی همچون رُس شوم.
ناسزایان خالیند از عشق وُ خیر.
ا
|
|
|
|
|
در روزگار پر تلاطم و رعد _ اشعارم برايت باشفا باشد
|
|
|
|
|
روز میلادِ تو بود و شامِ تنهایی من...
|
|
|
|
|
هوای خانه غریب است با ترانهی تو
تو گفتهای که نبودهست خانه خانهی تو
اتاقهای نمور و دقایقی ب
|
|
|
|
|
هیچ جا ویرانه تر از قلب این دلدار نیست
|
|
|
|
|
ياودود
پرستو بال ميزد تا پرستش را کند معنا
من از اين شو فهميدم . سادگي رقصيست پر معنا
اگر ميشد
|
|
|
|
|
گفتم که ای دلدار من،ای مونس و همراز من
امشب تویی چون جان من، یارا تولایی شدم
|
|
|
|
|
سایه ی سبز علف...
***
ای سرا پا
همه درمعبد جان
نبض عشق
نغمه ای
از زمزمه ها ی سحری
|
|
|
|
|
از روز ازل خواسته ام تو را همیشه
در هر سحر و قنوت و هر آیه ی اذکار
.
هر وقت ِ دعا خواسته ام تو را
|
|
|
|
|
ز کدامین نمک و آذر و غم من نالم
|
|
|
|
|
"جمعه "را باید فقط صرف دوست داشتنِ
تو کرد
دوست داشتنت نه پاییز می شناسد
نه زمستان
نه بهار و نه
|
|
|
|
|
چشماتو رو چشمام میبندی
غربت از این نقطه شروع میشه
دستهات سهمم از وطن بود و
تقدیر داره زیر و رو
|
|
|
|
|
نوشته ام که بخوانی چه در سرم دارم
تویی که در همه خصلت سری به بانوها
جواد_کریمی
|
|
|
|
|
غریقی هستم و دادم بتو جانِ نحیفم را
که از دریای طوفانی رَسم بر رویِ ساحلها
|
|
|
|
|
آمدم تامجلس دنیا چراغانی شود
شادمانی،دلبری،مستی،فراوانی شود
|
|
|
|
|
حرفِ دلم با دل تو جور نیست
خوب ببین!!! عاشق و مسرور نیست
|
|
|
|
|
خالی بکن مرز مرا از بغض واز کینه
یعنی که بردار از سر پیشانی یم پینه
خاقان چینت را بگو در کشور
|
|
|
|
|
این غـرور لعنتــی بـاعـث شـده تنها شوی
تا کجـا دیگــر اسیــر خــانهء غمهــا شوی
|
|
|
|
|
در وجودم ریشه کرده ایی
آنچنان
|
|
|
مجموع ۱۲۴۴۷۲ پست فعال در ۱۵۵۶ صفحه |