يکشنبه ۱۳ خرداد
|
|
چه کنم در ره کویِ تو نشستن سخت است
|
|
|
|
|
او هزار تکه شده و با هر هزاره مرا مینگرد ، مرا میخواند...
|
|
|
|
|
خلاصه شد میان همین چند واژه جهان
مرام عاشقانه ندانی و من فضیلت صبر
دویدن از من و دور بودن از تو چه
|
|
|
|
|
تقدیم به استاد بزرگ علوم سیاسی ایران جناب دکتر احمد ساعی
شمس من و خدای من
|
|
|
|
|
دردم از درداست یاران
نیست خوبان را دوا
|
|
|
|
|
قسم به بی کسی، قفس
به رسم آخرین نفس
|
|
|
|
|
تا چند ز جهل خود خجالت بکشیم
وقت است که دست ز جهالت بکشیم
|
|
|
|
|
گر نسازم ز تو ای دل چه کنم
|
|
|
|
|
زندگی را سپری خواهم کرد
پشت اندوه هدر رفتن این ثانیه ها
|
|
|
|
|
مناظره طلا با آهن
در کتابی خوانده بودم این مَثل
آهنی را با طلایی شد جَدل
گفت آهن از سر عُجب و
|
|
|
|
|
من زمین دارم
تو اسلحه
و کودکانمان در انتظار شلیک
|
|
|
|
|
اندرونش غوغا ست ،
سر بسر افسرده است،
با همه این مشکل ها ،
در برویش بسته است !
|
|
|
|
|
من هرشب لالایی مرغان فردوس را می شنوم
و به امید خواب ملکوت می میرم.
|
|
|
|
|
تو همچون دیگران بی من سفر کن
|
|
|
|
|
مجنون!/دست و پا بزن!/چند لحظه بیشتر زنده بمان!/چند لحظه/بیشتر/غرق لیلی باش!
|
|
|
|
|
تمام ذهن من پر شد از این اشعار آلوده
|
|
|
|
|
ایل من هم کم ندارد از شهیدان خاطرات
دفترم زرین شده با نام مردان فرات
|
|
|
|
|
هزار ره رفتم و هنوز سر در گریبانم
|
|
|
|
|
بیراه مرو جانا برگرد به راه
|
|
|
|
|
زیر شعرم بنویسید بهار آمده است...
|
|
|
|
|
تو مرا برده ای از خاطر خود میدانم
من ولی سخت فرومانده ی آوار توام....
|
|
|
|
|
زیر و رو کرده نگاهت عاشقِ دلگیر را
تحتِ چشمان تو فهمیده دلم، تاثیر را
|
|
|
|
|
کرونا آمد و زاهدان همه کیش شدند
رخ ما زرد شد و عازم مشهد شدهایم
|
|
|
|
|
دیوانه شدن شاعری از هجر یار
|
|
|
|
|
در این عالم درد بسیار است امروز
دلها پر درد و گرفتار است امروز
|
|
|
|
|
بی ماسک دهان خودمان را بستیم
|
|
|
|
|
گه به سوی میکده گاهی به سویی میروم
زار و سرگردان به هر جایی و کویی می روم
|
|
|
|
|
قصه هایت را شبیه شعر ، انشاء می کنم
|
|
|
|
|
من امشب دوباره، به یادت نشستم ،تورویای دریا
تو هم مثل هرشب،بشین روبرومو،بده دل به دریا
مگه میشه ب
|
|
|
|
|
مســــتیم و ز مســـــتی همــــــه در حیـــرت ما انـد
زیبــــایی و زیبـــایی نــــدیـــــدم بــــه ت
|
|
|
|
|
کجاست
دشت بارانی چشمان مرا آب کجاست ؟!
خاطر دلشده ای را سخن خواب کجاست!
نکته ی صبر و قرار از
|
|
|
|
|
همان قدر که سوختم در تو
بسوزد جان تو بی من
|
|
|
|
|
نداریم غزلی چون حافظ
که هرچه بودزیبا
خواجه به دنیا آورد
از خدا ویار وعشق
بی مثالهاآورد
|
|
|
|
|
بمان در دل که بودن در ده خوشنام می ارزد
|
|
|
|
|
دراین شهر انگار همه کوچ کردند نفسها درحلق وگلو خفه کردند
|
|
|
|
|
اگرم کفتر آزادی
بیاید و بگوید سخنی
بی شک میپرسد از من سوخته دل
زندگی چیست؟...
|
|
|
|
|
نوکـرت گـم کرده خود را لابـلای زنـدگی ...
|
|
|
|
|
حجم بادکنکی بازوهای ما را
کودکان خریدند
و ما پشت چشم می گریستیم
هیچ کس به نانوایی نگفت
ر
|
|
|
|
|
تو هم مانند ابر آسمان تیره ی رشتی
|
|
|
|
|
آمد بهار , مژده بده عشق را به من
|
|
|
|
|
که در این خانه همه مستندوهشیارم نیست
|
|
|
|
|
شَبی با روحِ شیطانی ستمها بر خُدا کردم ....
|
|
|
|
|
سبزه ام خم شد و با شکوه ی بسیار گریست
سیر سرکه سمنو سکه ی تبدار گریست
|
|
|
|
|
مرور نــــا خودآگاهِ شـــکستـــن های نا حـق را
بیـــا ای دســت بی روح تــناسخ ،از ژِنم بردار
|
|
|
|
|
شعر شدم شور شدم پای لب گور شدم
|
|
|
|
|
ما پيچ و تاب ، دور جهان را نديده ايم
در طول عمر ، در چم يك ره رسيده ايم
حر
|
|
|
|
|
بویِ سیب آمد و ، یاس عطر فشانی میکرد
همه یِ مُلکِ خدا ، واردِ میخانه شده
عالَمی م
|
|
|
|
|
دیوونه ام مثل مردی که همه دنیاش شده یه چتر
|
|
|
|
|
امروز هم به انتظار گذشت ...
|
|
|
|
|
تو که باشی اسوده ترین کس منم
|
|
|
|
|
به هرجا بنگریم
درمیان طبیعت
همه هایکوست
|
|
|
|
|
بزن باروون که داره نم نم میزنه
خاطراته منووو وَرق میزنه
لحظه به لحظه، ثانیه به ثانیه
چَنگ به دله
|
|
|
|
|
دلت از پیش دلم رفت و من اینجا چه کنم؟
|
|
|
|
|
ای قاصدک
اسیر و رها
در باد
در باب شرحِ حالِ تو فصلی هست (۱)
فصلی شبیهِ مرگِ زمستان
سبز
هموار
|
|
|
|
|
زلف حیران و دل از اهل نظر خواهد برد
تو مگر راز ندانی که چه ها خواهی کرد
|
|
|
|
|
دهان را مهر کنیم از هر سخن چون
که بعد از سال صد می روی دندون
|
|
|
|
|
.
بانوی
زیبای
غزلهای
شاعرانه ای
دیوان
شعر
غزل
|
|
|
|
|
فریاد بزن صدایت در گلوگاه باد خفه خواهد شد..
|
|
|
|
|
چِطور مُمکن اَست طَبیبی را امکان
کُند بیماری را از دور تیمار
یک روح در دو جسم به این معناست
دَر د
|
|
|
مجموع ۱۲۴۴۸۵ پست فعال در ۱۵۵۷ صفحه |