يکشنبه ۱۳ خرداد
|
|
سفره ی دل همه جا باز نکن تا دهان گرم شد آغاز نکن
راز دل فاش نکن با هر
|
|
|
|
|
1. روز میلادش نزدیک است آن رؤیا که هر صبح به نوازش ذهنت می آید ....
2. پشت
|
|
|
|
|
در فصلی کپک زده ؛ گیج و خسته ... بر کرانه ساحل ِ دلمشغولی در حوالی ِ کلبه دلتنگی زیر ِ س
|
|
|
|
|
میرم از زندگیت بیرون ، تنم خسته و دلگیرم من و کشتی به تیغِ غم ، دلم زخمه و می میرم *** تو ا
|
|
|
|
|
چو زخمه ایست دست نوازشگرش، آن هنگام که بر تار تار گیسوانم هنرمندانه می نوازد تا به استخو
|
|
|
|
|
شاعران ... پریدن نمی خواهم، قدم می زنم بر غرور جهان در بارانی که
|
|
|
|
|
يك حادثه با تن تو ميان بازوان من مقصر ... چشمهاي تو حادثه ديده...
|
|
|
|
|
عشق بازی شده نایاب ،محبت هیچ است عاشقی رفته ز اذکار ، مودت هیچ است
دوستی عاقبت از
|
|
|
|
|
سالهاست منتظران لب دریای دلت منتظر موج تماشائیت اند اما!این چطور دریاییست ؟ که نه موجی دارد
|
|
|
|
|
کله سحر بوی تمشک سکوتِ نیمه شبِ کوچه را، کر می کند تا طعم ترش و شیرین خواب از شعرم
|
|
|
|
|
روز، گرفتارشب ومن...... در بند دل ، دلی که دلداریش ندادی تا دلگرم شود.....
|
|
|
|
|
كجايي حجره دار؟! كه منت مي نهي موري به اكرام دانه مي بخشي! كه شاعر هر گل عشقش
|
|
|
|
|
می دانی غریبه ! وقتی آمدی برایم تازه بودی کم کم شدی فکر و ذکرم ..... به باور خودم نمی گنجی
|
|
|
|
|
پرندهای میآورم تا درسکوت خانه آواز بخواند اگرچه هیچ گاه نخواهد گفت: «عشق تو م
|
|
|
|
|
اندران پیچ و خمِ وادیِ تاریکِ درون
و ملول از ستم و سختی
|
|
|
|
|
دوشعراز:خالدبایزیدی(دلیر) «باور» من براین باورنیستم که باغبان گل های باغ اش را به باد
|
|
|
|
|
آتش و شورم و در اوج جنون میسوزم سایگاه عطش و خود ز درون میسوزم
سرو من قد بکشد
|
|
|
|
|
جرقه ی کوتاه در دلم شد باز رهایم ساز ای خدای راز در خلوتگاه دلم اسیر گناهم رهایم ک
|
|
|
|
|
گـــريه هاي شب هجران مرا ديدي تو مجـلس شــــــادي پايان مرا ديدي تو خون دل بود كه از د
|
|
|
|
|
ثانیه های زودگذرعمر نهیب میزند مرا هرلحظه هرکجا خورشیددم غروب نهیب میزند مرا پاییزبه وقت خزان
|
|
|
|
|
جناب دلجوئی از شعر زیبات ممنونم من این ترانرم تقدیم دل پاک شما میکنم اون نگاه تو مثل دریای نو
|
|
|
|
|
می ریزی بر سرم خرابه های دیروز را و نفسم بند می آید
|
|
|
|
|
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف ... باسلام و سپاس از بزرگوارانی که به کرامت خو
|
|
|
|
|
واژه هایم بغض کرده اند
دیگر نای نوشتن ندارند
قلمم بر
|
|
|
|
|
یادم نرفته . گفته بودم سروری دریا . شعرم فدایت . عشق من . تاج سری دریا . مولای من ، سبزینه های
|
|
|
|
|
یک
دو
سه
چهار پایه را که بیاورند چوبه دارم کامل می ش
|
|
|
|
|
خلق وزن ترانه ها تنگ است واژه ها هم به گریه افتادند ارزشش از شمار بیرون است بغض
|
|
|
|
|
آینه ها را چند وقتی است که برچیده ام مرا به یادِ خود نبوده ام می اندازند به یاد آرزوهای در آغو
|
|
|
|
|
دلی دارم پر درد تو میدانی فریادش با سکوتیست تو میدانی خاموش شد شعله عاشقی در این دل
|
|
|
|
|
یک رویداد شیرین و کپی مدام تو اما خودِ خودِ رویدادی کپی برابر اصل خورده و شاید اورجینالِ
|
|
|
|
|
باز پر ِ اندیشه ام ، پر ِ راز فاصله ها خیلی کم ، راه دراز باز نفس کشیدن در هوای تکر
|
|
|
|
|
انگار از ثانیه ها آموخته ... روی صورتم چروکها هر لحظه آویخته تر ... لبه رو لبه از من عبو
|
|
|
|
|
شاعر شدم روز با شعرهای کودکیم شاد بودم با واژه های لبخند شب شد من و فانوس هوشیاریم
|
|
|
|
|
به نام او که روشنی بخش جان است عاقبت... سقوط می کند اعتبار نشسته بر قله های هوس مهر
|
|
|
|
|
درهمین دایره می چرخیم دورمی زنیم تمام محیطی را که هرروزمارا می چرخاند . اما جهان
|
|
|
|
|
آينـه بــر زميـن نشست و قلب صاف و سـاده اش كمي شكست نـگـاه منـعكس ازيــن جـهـــــان _
|
|
|
|
|
طاقت بیار" طاقت بیار زنده بمون" پیشم بمون رو یادته زندگی می" عشقمی" وجودمی
|
|
|
|
|
پر بودم از تنهایی وقتی رسید از آرام بخش هایش منتقل کرد / به من اما
|
|
|
|
|
قلم بزن.. قلم بزن طرح قشنگ صاف و زلال و رنگ به رنگ با عش
|
|
|
|
|
آرزوها با من حرف نمیزنند از هر راهی میروم زندگی وارونه میگذرد.. تمام راههای من به برهوت
|
|
|
|
|
انقدر سبقت گرفتی در محبت از همه شد کمانی قد تو دیدی که محنت از همه محرم راز محرم رازی در
|
|
|
|
|
ایـنـتـیظار یورغون دوشوب İntizar yorğun duşup گولمه میش گوللر نـَدن سولغون دوش
|
|
|
|
|
برای شاعری که تفسیر شعر و عشق است.... خواب کبوتر باران به زبان خودش: تو یک امامزاده بود و
|
|
|
|
|
بانوی شهریوری گریه کن پیش زن زخمیِ پیراهن سفید یا که با این خنده های زیر لب خاموش باش ب
|
|
|
|
|
واسه عشقت دارم گم ميشم................بي تفاوت ازفکر فردا شبيه يه قايق بي پارو...............
|
|
|
|
|
کجای این سرنوشت گیر کرده ای که شب از نیمه هم می گذرد اما دلم نیامدنت را بهانه کرده است
|
|
|
|
|
یه چه ن وه قتیگه دلم خه مینه یاران ته کو توک پا لیم برینه حالم یه پرسن جور جار جاران تنیا م
|
|
|
|
|
ای جان که دل به تیر غم آماج می کنی این خانۀ تو است چه تاراج می کنی گویی که دیده باز بکن تا ببی
|
|
|
|
|
گویند درمیان خواب و بیداری حضرت علی (ع) پیامر(ص)
را به خ
|
|
|
|
|
سرودِ درد می خوانم سحرگاهان به یادِ باوری دیرین سقوط نفس میخواهم در این برزخ سرم بر شانه ی
|
|
|
|
|
شعری از:خالدبایزیدی(دلیر) «رهگذرغریب» چراغ برق های خیابان تاانتهای شهر درذهن رهگذرغریب
|
|
|
|
|
انگار نه انگار دل رفـت و جـوانــی سـپـری شـد ره ِ ایـن کار دل بـی تـو به تـنـگ آمــد و
|
|
|
|
|
دوش یاد خاطرات تو ، گریبانم گرفت
عقل و هوشم را ببرد
|
|
|
|
|
کسی خدای را بیدار کند قاصدکان بی خبر اختران بی نور ابرها دل چرکین شده اند
کسی
|
|
|
|
|
هزاران ساله ام، خسته از سکوت تشنه ی فریاد، میخواهم بایستم هم صدایی نیست و همه خسته از سکوت
|
|
|
|
|
دوشینه به خواب ارغوانی از برکت و فیض آسمانی دل کرد به ملک دوست پرواز تا پرده بر
|
|
|
|
|
هم از بند و حصار واژه ی تحمیل می ترسم هم از دیوانگی در شهر هَردَمبیل می ترسم تمام چشم
|
|
|
|
|
برای شانه به سرها سکوت لازم نیست زبعد سجده ی آخر قنوت لازم نیست میان چادر من ماه هم نمی تابد
|
|
|
|
|
زبان در دهانم سوخت از سکوت لرزانم ! فرو ریختم در خویش با آرزوی یک
|
|
|
|
|
این روزها هر کی از مامانش قهر می کنه، یا شاعر میشه یا خواننده! این آخرین نقدی بود که از
|
|
|
|
|
به نام او که روشنی بخش جان است در این حوالی... باد عاشق می شود کلاغ حاذق می شود روبا
|
|
|
|
|
گفتی ماه برای من بر کهکشان می رقصد باورم شد . گفتی رود می خرامد در پیچ بیشه برای
|
|
|
|
|
عصای موسی در دستانم بود آن زمان که از نامهربانی نگاهش به سوی دریا می دویدم !
|
|
|
|
|
1
باتو بودن،
استادی ست
که بالاتنه ی بنفشه های شهرم را
|
|
|
|
|
شست و شو کنار رودخانه بیشتر و بیشتر می شود کویر دستان زن شالیکار
|
|
|
|
|
به نام عشق چون خر میبرد بار به نام عشق چون سگ میشود هار فلندر میشود بیکار بیکار رها در
|
|
|
|
|
که لاک پشت... به پشت افتاد. و کبریتِ فاجعه نِیزارِ نسل ها را...
|
|
|
|
|
امروز می میرم بَدو ... تولدم دردی میگیرم وقتی که من شدم امروز ... از هر روز بیخود تری
|
|
|
|
|
بُغضی گم شده ؛ بر گوشوار ِ مروارید ِ شبنم که نسیم آویخت به گوش ِ گل ِ مریم سایه دارد
|
|
|
|
|
1.دستی به ناز کشیدم به رنگین کمان خیالم بوی باران و خورشید گرفت... 2. زاغک دلم
|
|
|
|
|
ترمینال صندلی خالی پشت سر راننده آینه , بوق صدای شاگرد شوفر ترمینال پر از صندلی
|
|
|
|
|
تا دلم تا آینه را هی کشید دست مارا باوری واهی کشید باز شد مشت پلنگ ساده تا چنگ سوی قبل
|
|
|
|
|
تو در قالب جیوه ای من آیینه حضور بهشتی ام گناهان تو را پاک نمی کند! دیوارهای سنگی سرنوشت
|
|
|
|
|
سلام ای آشنا، ای مرد، ای والاترین باور سلام ای سید اهل ولا ، ای عشق،ای اولاد پیغنبر..
|
|
|
|
|
ازدام خیالت تنهایی میبافم برای - دلم - به شکل بالهای - پرستو روی چراغ پایه
|
|
|
|
|
چه می گفتی که : دنیا، نقش آب است ؟ به وقت تنگدستی، چون سراب است به قدر زحمت خود، سهم
|
|
|
|
|
قلمم ساده بود خرده مگیرید که من شعر را محضر استاد نیاموخته ام در پی ساختن قافیه و وزن نیم چ
|
|
|
|
|
مهم نیست که شبنم ها سیاهیست مهم آن است که فردا روشنایست مهم تر و
|
|
|
|
|
چون بغضِ تلخي در گلويِ درختي خشكيده رو در رويِ لبخندِ تيزِ تبر هراسان از هجومِ
|
|
|
|
|
خوشا آن دل که هردم دلبرش دریادمی آید زهجرانش چو نی هرلحظه درفریاد می آید ح
|
|
|
مجموع ۱۲۴۴۶۹ پست فعال در ۱۵۵۶ صفحه |