سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 21 ارديبهشت 1404
    15 ذو القعدة 1446
      Sunday 11 May 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        امام علی ع :خودپسندی سر آغاز کم خردی است.

        يکشنبه ۲۱ ارديبهشت

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        شعری از شهریار
        ارسال شده توسط

        عرفان فتح الهی(واثق )

        در تاریخ : دوشنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۱ ۱۲:۵۱
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۴۵۹ | نظرات : ۳


          جناب لطف الله زاهدی یکی از دوستان نزدیک استاد این شرح را نوشته اند که در کلیات دیوان شهریار جلد اول چاپ شده است . جوان ۲۳ ساله ای فرض کنید به نام شهریار ٬ تقریبا در حدود سال ۱۳۰۸ شمسی که دانشجوی دانشکده ی پزشکی است.در یکی از خانه های تهران دو اطاق با یک مهتابی در اختیار دارد ٬ در این خانه دختر با ذوق و با عاطفه ای هم هست به اسم لاله که قسمتی از کارهای منزل شهریار را بدون توقع مزدی به عهده گرفته و این همان لاله است که شهریار چندین سال بعد که از سفر خراسان برگشت او را مرده یافت و در سر خاک او غزل بسیار لطیفی ساخت به مطلع :  بیداد رفت لاله ی بر باد رفته را.  

          این روزها معشوقه ی شهریار یعنی ثریا با صدها داستان شور انگیزی که برای آیندگان طراحی کرده تازه دارد از چنگش به در می رود ٬ دو هفته است که هم دیگر را ندیده اند ٬ شهریار با اضطراب و انقلاب فوق التصوری دست به گریبان است.روزها بلکه شب ها هم ٬ متصل می دود و می رود بهجت آباد که محل گردش های سابق است و دوباره دیوانه وار می آید منزل.این جا که هست ثریا را آنجا ٬ آنجا که هست اینجا می پندارد.اما به قول باباطاهر: " اگر دردم یکی بودی چه بودی " شهریار نه تنها ثریا را از دست داده بلکه سه نفر رفیق موافق هم که تاکنون داشته اکنون به هیچ کدام دسترسی ندارد. ۱-مرحوم سید ابوالقاسم شهیار متخلص به شیوا که همشهری و صمیمی ترین دوست شهریار است ٬ تقریبا تمام خوشی ها و تفریحات شهریار که مستلزم مخارجی هم ممکن است باشد دور محور شهیار می چرخد ٬ به وسیله ی شهیار است که شهریار پیش یک عده از رجال وقت معرفی شده و یا به وسیله ی اوست که در یک مجلس حال با قمر الملوک وزیری محبوب ترین خواننده ی زن ایرانی آشنا شده و غزل معروف خود "قمر اینجاست!" را ساخته و به دهان ها افتاده.شهیار عضو دربار است و جوانی است خون گرم و فعال و خیلی با ذوق که از اشعار شهریار هم نسخه بر می دارد و کتابچه ای ترتیب داده که همان دیوان کوچک شهریار است که در ۱۳۰۹ چاپ شده و گردآورنده ی آن مرحوم شهیار بوده است.اما در این موقع که شهریار احتیاج به توجه بیشتری دارد طفلک شهیار هم مریض و مسلول شده و برای تغییر آب و هوا به مازندران رفته و شهریار بعد ها که شهیار مرحوم شده در رثای او می گوید: او سایه ی خدا بود ٬ پشت و پناه ما بود تا سایه ی خدا باد پشت و پناه شهیار ۲-نگارنده یعنی لطف الله زاهدی که گرفتار امتحانات مدرسه و تهیه ی مقدمات سفر اروپا برای تحصیل هستم و دیگر هیچ. ۳-جوانی است به اسم کریمخان که اهل ذوق و ادب است و بسیار اصیل و نجیب اما نازک نارنجی و زودرنج ٬ او هم مثل اینکه طاقت خل بازی های شهریار را نداشته ٬ قهر کرده ٬ رفته و در تهران هم نیست. شهریار می گوید: " خدا وقتی بخواهد یکی را به سوی خود بکشاند هر در امیدی که به سوی خلق باز می شود به رویش می بندد." در چنین ایامی ٬ یک روز نزدیک غروب که شهریار باز سرسیمه وارد منزل می شود ٬ لاله به او مژده می دهد که ثریا آمد اینجا و مقداری هم منتظر شما شد ٬ چون عجله داشت رفت.اما گفته شاید برای ساعت نه شب بتوانم باز سری به شما بزنم.لاله با تاسف اضافه کرد که پیراهنش را هم برد ٬ گفت این پیراهن وقتی من نباشم شهریار را آزار خواهد داد.پیراهنی که پارچه ی آن را خود شهریار انتخاب کرده بود و به عنوان هدیه به ثریا داده بود و ثریا هم بعد از اینکه از آن پارچه ٬ لباس تهیه کرده بود ٬ لباس را به عنوان یادگاری پیش شهریار گذاشته بود. شهریار مثل اینکه دری از بهشت امید به رویش باز شده باشد اشک شوقی سر داد و در انتظار ساعت نه شب ماند ٬ اما سخت بی قرار ٬ مخصوصا از رفتن پیراهن که حکم پیراهن یوسف را داشت سخت ناراحت. شب شد ٬ لاله آمد چراغ نفتی شهریار را روشن کرد و گذاشت وسط اطاق ٬ خواست برود ٬ شهریار گفت در و پنجره ها را هم باز کن ٬ خفه می شوم ٬ با این که هوا منقلب بود لاله ناچار اطاعت کرد. ساعت نه شب داشت نزدیک می شد که باد زد و چراغ را خاموش کرد ٬ شهریار این را هم به فال بد گرفت ٬ و با خود گفت :" دیگر کار از کار گذشته است. " لاله آمد چراغ را روشن کند ٬ شهریار گفت:نکن ٬ اگر او آمد روشن می کنم ٬ لاله گفت:شامت حاضر است ٬ شهریار گفت : اگر او آمد می خوریم ٬ اما آن شب تا صبح ٬ چراغ خاموش و شام نخورده ماند ٬ زیرا او نیامد و نیامد که نیامد ٬ او نیامد اما شهریاری هم ساخت که چراغ دل ها بدو روشن شد. آن شب شهریار با یک پتو روی فرش دراز کشید و با تب و لرز شدیدی که به جانش تاخته بود ٬ شب عجیبی را سحر کرد ٬ نزدیکی های صبح بود که شمع شاعرانه ی خود را روشن کرد و این غزل را نوشت: بوی پیراهن. خواننده ی عزیز با خواندن این مقدمه و شرحی که زیر ابیات می نویسم می توانید دریابید که چگونه وقایع عادی هم ضمن بیان شعری از آیینه ی ذوق و ضمیر شهریار به روی کاغذ منعکس می شوند که ظاهرا ردپایی از خود باقی نمی گذارند و شکوه ابهام غزل هم نمی شکند.این همان سبک سمبولیک بلند و عجیب حافظ است که بعد از حافظ کسی از عهده ی آن برنیامده بود. بنده اینجا قصدم فقط بیان شان نزول و پیش آمد هایی است که این غزل را به وجود آورده است اما درک لطائف شعری و هنری غزل با خود شما است.  "                                                 بوی پیراهن" اشم رائحه یوسفی و کیف شمیم                                  عجب که باز نمی آیم از ضلال قدیم " چون موضوع پیراهن ثریا در بین است به یاد پیراهن یوسف افتاده و غزل خود را با اشاره به قصه ی یوسف آغاز می کند." اسیر بیت حزن گو دریچه ها بگشای                               اشم رائحه یوسفی و کیف شمیم " در این بیت اشاره به باز کردن در و پنجره ها شده است. " به بوی زلف تو جان وعده داده ام اینک                             چراغ عمر نهادم به رهگذار  نسیم " در این بیت به خاموش شدن چراغ هم اشاره شده است. " حدیث روی تو می گفت لاله با دل من                              که داغ دل کندم تازه ٬ یاد عهد قدیم " اشاره به صحبت هایی که لاله با او کرده و آمدن ثریا را مژده داده است اما نتیجه جز داغ دل نیست. " خدای را مستان یادگار عشق از من                                که در فراق تو نه یار دارم و نه ندیم " اشاره به پیراهن ثریا که از منزل او بیرون رفته و این بیت در دیوان چاپی نیست چون خود شهریار در نسخه ی خطی روی آن قلم زده بود ولی از نظر تکمیل موضوع لازم است." شکنجه ی شب هجران به زیر پنجه ی عشق                      فشار قبر به یاد آرد و عذاب الیم " بی خوابی و تنهایی و تاریکی شب و تب چهل درجه در حالی که خود را در پتو پیچیده و می خواهد عشق آتشینی را زنده به گور کند الحق جز عذاب قبر تشبیه و تعبیری ندارد." شکسته کشتی طوفانیم ٬ شبانگاهان                          به دست کشمکش گردباد ها تسلیم " شکستی که خورده ٬ طوفانی که این حادثه در روحیه ی او برانگیخته و بلاتکلیفی که باید دستخوش حوادث بشود ٬ در این بیت نقاشی شده است. " کجایی ای خط سبزت به پشت خاتم لعل                      نوشته آیه ی یحیی العظام وحی رمیم " در این بیت به دوست خود ابوالقاسم شهیار  اشاره کرده که اگر او بود در این موقع می توانست با نوازش های خود دل مرده ی او را زنده کند. " رقم به شیوه ی چشم تو می زنم به بیاض                 که نسخه یی بستانی از این سواد سقیم " باز اشاره به ابوالقاسم شهیار و همین طور اشاره به نگارنده ( لطف الله زاهدی ) دارد که هر دو از اشعار او نسخه بر می داشتیم." همای عشقم و از خلدم آبخور برکند                           هوای همت پرواز تا بدین اقلیم " اشاره ضمنی هست به اینکه از تبریز بار سفر بسته و به تهران آمده." فغان که چرخ نگونبخت حرمتم نشناخت                   که میهمان بکشد کاسه ی سیاه لئیم " اشاره به کم محلی و خلف وعده ای که دیده و حتی خطر جانی که برایش پیش آمده و همین طور پیش گویی حوادث بعدی است که در بیوگرافی شهریار اشاره شده است." اهادیا بکریم و قد هدیت لئام                               امان که داد دل من ده ای خدای کریم " اشاره ی ضمنی به دوست خود کریمخان کرده و رنجشی که از او داشته رسانده است. " من از صوامع کاخ رفیع معرفتم                             که در مقابل آن آسمان کند تعظیم من آن فرشته ی قدس حدیقه ی خلدم                  که حالیا شده ام در شراب خانه مقیم به شهریاری ملک سخن برندم نام                        برای خاطر لطف کلام و طبع سلیم " این سه بیت در آن تاریخ که شهریار این غزل را ساخت فقط یک غلو و مبالغه ای به نظر می آمد که شاعر برای تسلی دل رنج دیده ی خود بر زبان آورده باشد اما امروز معلوم می شود که حقا یک الهام و پیش گویی از حقیقتی مسلم بوده است.                                                                                         تهران-بهمن ماه ۱۳۳۷                                                                                             لطف الله زاهدی

          کلیات دیوان شهریار جلد اول
        [ پنجشنبه 29 اردیبهشت1390 ] [ 9:54 قبل از ظهر ] [ عرفان ]

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۹۱۸ در تاریخ دوشنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۱ ۱۲:۵۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1