بریده ای از پیش گفتار کتاب پند نامه شاعران برای بهتر زیستن:
زندگی عشق ورزی به تمامی آفریده های پروردگار است. حاصل این عشق ورزی پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک است، که توصیه همه مصلحان جهان بوده و هست. عشق ضامن رعایت حقوق دیگر انسانها است. ضامن رعایت حقوق طبیعت است. ضامن تندرستی پیکر و روان آدمی است. عشق ضامن رواج صداقت و عدالت و شایسته سالاری است. عشق اساس وجدان، انسانیت و خداباوری است. عشق ورزی دستمایه پایبندی به تعهدات است. چنین است که آدمی خوشبخت خواهد بود و سرشار از رضایت. رضایت از پیوستن به سرچشمه کمال، که صمد و بی نیاز است. رضایت گذر از تعیُّن و منیّت خویش و پیوستن به دریای بقاء.
" قطـــره در دریـــا مگر فانی شـود / از تعـــیُّن بگـــذرد آنــی شود
هرکه منظورش بود پیوند دوست / بی کران در عشق آن جانی شود"(مظفر جوینی)
چنین است که انسان به درجه بالایی از ضریب شرافت دست می یابد. در این صورت است که شایسته موفقیت و مقبولیت و محبوبیت در جامعه خواهد بود.
آشکار است که دیوان شاعران فارسی زبان پر است از این اندرزهای حکمت آمیز و انسان ساز که باید در اندیشه نیز تجلی یابند تا مایه بهروزی شوند. این گزیده رهنمودی است برای جوانان که در این زمینه بیشتر جستجو کنند و بیندیشند. (مظفر جوینی).
* توصیه به عشق ورزی و مهربانی
عشق ورزیدن یعنی بی ریا و بی چشم داشت، بسیار دوست داشتن که از ذات الهی سرچشمه می گیرد. عشق ورزی هزارسودای سر عاشق است که موجبات قرار و حال خوش دل را فراهم می کند.
"عشق بی علت ترنج دوستی بار آورد/ گر به علت عشق ورزی رنج و تیمار آورد"(اوحدی مراغه ای).
"فلک بی عشق محرابی ندارد..."(نظامی گنجوی).
"جز عشق تو در دلم مبادا / شد حُسن تو در میان هویدا // گشته سرِ سربراه ما نیز / زان بوی سرِ زلف تو شیدا // تابش نگرد چو سینه بی تاب / عطرش ز شمیم شانه پیدا // دیگر حرجی به دل نباشد / یک سر بوَدش هزار سودا..."(مظفر جوینی).
" هر دم که دل به عشق دهی خوشدمی بود / درکار خیر حاجت هیچ استخاره نیست"(حافظ).
" مذاب عشق تو در بوته ی دل/ نیالاید زر خود با مس و گِل"(مظفر جوینی).
انسان عاشق در اوج از خودگذشتگی است و از منیّت ها رها. سینه اش بی کینه و اندیشه اش از ناروا به دور، و دلش در بند پیمان است.
"خود رها کن تا همه جـانـان شوی/ عشق او پـرور به دل تا آن شوی"(مظفر جوینی).
" هر چه داری اگر به عشق دهی/ کافرم گر جوی زیان بینی // جان گدازی اگر به آتش عشق/ عشق را کیمیای جان بینی"(هاتف اصفهانی).
"عشق او گرداند این چرخ جهان/ عاشقِ آن مهربان شو ای جوان..."(مظفر جوینی).
"خوشا آنان که پا از سر ندونند / میان شعله خشک و تر ندونند // کنشت و کعبه و بتخانه و دیر / سرایی خالی از دلبر ندونند"(بابا طاهر).
" عمر که بی عشق رفت هیچ حسابش مکن/ آب حیاتست عشق در دل و جانش پذیر"(مولانا).
"در مکتب عشق جز فنا نیست روا / در بستن عهد جز وفا نیست روا // هرچند فناست همچنان شرط بقا / در وصلت دوست جز بقا نیست روا // تا دوست طبیب است بر این آتش تب / بیماری عشق را دوا نیست روا..."(مظفر جوینی).
"از فیض عشق سینه بیارای و جان طلب / بر روی دوست دل آیینه سان طلب..."(مظفر جوینی)
"جهان بی عشق سامانی ندارد/ فلک بی میل دورانی ندارد"(امیر خسرو دهلوی).
عاشق جز زیبایی نمی بیند و خلوتی را از حضور پروردگار خود نمی یابد و آگاه است که هجران به گاهی، شیرینی وصال را دوچندان می کند. او خویش خود را ازمیان برداشته تا بی پرده معشوق را بنگرد.
"بلای عاشقی زان سوی پروین است / که دردِ عشقِ حق چون شهد شیرین است // خرد داند که این قهر و وصال و هجر / عنایت ها از آن دلدار سیمین است // بنای عاشقی عشق نخستین کرد / که پی آباد و ایوان نیز رنگین است..."(مظفر جوینی).
"چشم دل باز کن که جان بینی/ آنچه نادیدنی است آن بینی// گر به اقلیم عشق روی آری/ همه آفاق گلستان بینی"(هاتف اصفهانی).
"ای مظفر دیده بر گردان و در هامون نگر/ می زهد ازچشمه آب اندکی، جـیحون نگر//
گر تو در دل پروری سودا وصل دلبری/ بگذر از خود در رهش بس عاشق دل خون نگر"(مظفر جوینی).
" چرا عـاشق نیی با من نشینی/ که دل غمگین کند این همنشینی// تو گر با خود در این مجلس درآیی/ چه بنشینی چه برخیزی همینی..."(مظفر جوینی).
" در محضر عشق جز نکو را نبرند/ خودشـیفتگان زشت خو را نبرند//
بگذار خــودی و رنج سودای ثواب/ خواهند بها ، بهانه جو را نبرند"(مظفر جوینی).
"طریق عشق سستی بر نتابد/ محبت جز درستی برنتابد"(اوحدی مراغه ای).
" من که از عشق تو ای رونق جان سرشارم/ به چه رویی نظر از حُسن رخت بردارم..."(مظفر جوینی).
"عشق است و عاشقی است که باقی است تا ابد/ دل بر جز این منه که بجز مستعار نیست"(مولانا).
"چون قطره ی شرمنده ی دریای تو بودن/ با چون تو کریمی به ادب گفت و شنودن//
اندر صدف عشق گهرپروریِّ تو/ خوشتر چه بوَد زین که در این عرصه غنودن"(مظفر جوینی).
عشق شریف است و عاشقی صیقل جان که کوششی خردمندانه را می طلبد.
" چو عطر و شور بهاران بوَد طراوت عشق/ که کام دل بنوازد چه خوش حلاوت عشق// به سان جاذبه در چرخش فلک به نظام/ مدار گردش عالم بوَد درایت عشق//
ندای مردم دانا بوَد ندای شرف / شرف گرفته قوام خود از شرافت عشق..."(مظفر جوینی).
" در عشق زنده باید کز مرده هیچ ناید/ دانی که کیست زنده، آن کو ز عشق زاید"(مولانا).
"عشـق را با عقل پیوندی بوَد/ بر وصــال دوست ترفنـدی بوَد// هر که لاف عشق زد عاشق مبین/ عشق سودای خردمندی بوَد"(مظفر جوینی).
" در دفتر من جز سخن از عشق نخوانی/ جز عشق نپاید سره اندر دو جهانی// زندانی خویشی تو اگر عشق نَوَرزی/ سرمستی از این میکده هرگز نتوانی"(مظفر جوینی).
" مِی ز رطل عشق خوردن کار هر بی ظرف نیست/ وحشیی باید که بر لب گیرد این پیمانه را "(وحشی بافقی).
" نکته های عشق ورزی پرده داران را سزاست / محرم اسرار با طوطی سخن ناآشناست..."( مظفر جوینی).
"عاشقی باش که گویند به دریا زد و رفت/ نه که گویند خسی بود که جوبارش برد"(حسین منزوی).
"فدای آن دلی کو دردمند است/ به عشق روی دلبر پای بند است// ز پند واعظانش دور بادا / که دور ازعشق شیخ خود پسنداست"(مظفر جوینی).
" ای اهل دل تو جور فـرومایگان بهـل/ صـراف عشق سنگ محک می زند به دل"(مظفر جوینی).
"چراغ جمله عالم عقل و دین است/ تو عاشق شو که بِه زان جمله این است"(امیر خسرو دهلوی).
"... بدو بسپرده ام سکّان دل را / مهـار سینه و سر،گُفت وکردار // که یار عشق و عقـل و شوق و ایمان / نهـاده طـاق هستی را بر این چـار..."(مظفر جوینی).
"عشق یشکافد فلک را صد شکاف/ عشق لرزاند زمین را از گزاف"(مولانا).
" غافل از منظر رویت نظری نیست که نیست/ بی خیال نظرت هیچ سری نیست که نیست// خاک هر تن که دلش در ره عشق تو تپید/ کُحل اهل نظر است خاک رهی نیست که نیست..."( مظفر جوینی).
"تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است/ چه سرانجام خوشی گردش دنیا دارد"(فاضل نظری).
"صحبت عافیت گرچه خوش افتاد ای دل/ جانب عشق عزیز است فرو مگذارش"(حافظ).
" ز عشق آغاز کن تا نقش گردون را بگردانی/ که تنها عشق سازد نقش گردون را دگرگونش"(فریدون مشیری).
عشق صادق است و خود مشکل گشای ماهری است.
"هفت خـانی گر رقیبان در رهت گسترده اند/ عاشقی کن تا که بس خان از رهت بر دارد عشـق..."(مظفر جوینی).
" سینه تابان کن ، که می فرمـاید عشـق/ گر بپیرایی نظـر می آید عشق// گر زبان شکر آن جـان پـروری/ بر لب و دندان ، شـکر می ساید عشق..."(مظفر جوینی).
عشق ورزی شایسته تمامی عمر انسان است گرچه در جوانی از طراوت بیشتری برخوردار است.
"عشق بالاتر از این لالا بوَد/ جایگاه عاشقان والا بوَد// تا جوانی نقد داری عشق ورز/ چون زمانِ عاشقی حالا بوَد..."(مظفر جوینی).
" مرا عشق تو اندر دل نهان بی/ مبین چین جبین در دل جوان بی// جوانی در پناه عشق خفته/ به دست عاشقان چرخ زمان بی"(مظفر جوینی).
"عمری است پادشاهم بی محنت و سپاهی/ واندر خزانه هرگز افزون ز برگ کاهی// من پادشاه عشقم کو عشق در دل افکند/ فرمان عشق جاری است بر انس و مرغ و ماهی..."( مظفر جوینی).
شک نیست که عشق ورزی به تمامی از عشق نخستین که عشق الهی است سرچشمه می گیرد و حرمت دارد.
" نقطه ی پرگار عشق است آن حبیب/ کثرت این درد عشق و یک طبیب..."( مظفر جوینی).
"فلک را آنکه در گردش فکند اوست / همه نقشند اینها، نقشبند اوست"(نظمی تبریزی).
" عاقل عاشق شود ای ماه از آن جلوه وجاه / گر دمی بنگرد آگاه به یک طرفه نگاه"(مظفر جوینی).
" روم به میکده و می برم سجود آنجا/ که عقده ای که به دل داشتم گشود آنجا// حدیث حُسن تو روز الست می گفتند/ ندای عشق تو گوش دلم شنود آنجا..."(نظمی تبریزی).
" نمک و قند تو دل می برد از سینه ی پاک..// خانه بی خانه خدا سینه ی بی آتش عشق/ خاکدانی بنگر پُر زغم و غصّه و خاک"(مظفر جوینی).
" دلی که عاشق خوبان دلجوست/ اگر داند و گر نی، عاشق اوست"(حافظ).
" سینه آراسته از مهر تو یارا بنگر/ دل به وصل تو در آرام نگارا بنگر// در امان داشت ز صد فتنه ی عالم به چه سان / فتنه ی چشم تو ما را خدا را بنگر"(مظفر جوینی).
" عشق آن باشد که چون آتش بوَد/ گرم رو ، سوزنده و سرکش بوَد"(عطار نیشابوری).
" دل یکی در سینه دارم ، زانکه دلبر نیز هم..// شرط عقل است گر بنوشی خون دل از جام عشق/ ور نه نوشد خون بسی خفاش شب پر نیز هم..."(مظفر جوینی).
" کسی زنده بر آسمان نگذرد/ مگر آن که با عشق یزدان پرد"(فردوسی).
" گویند درِ دوست به شب باز کنند/ آن بازی عشق را شب آغاز کنند// ای رونق جان نیست شب وروز مرا / چون شام و سحر نام تو آواز کنند..."(مظفر جوینی).
" دلی که در دو جهان جز تو هیچ یارش نیست/ گرش تو یار نباشی جهان به کارش نیست"(هوشنگ ابتهاج).