سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 5 ارديبهشت 1403
  • شكست حملة نظامي آمريكا به ايران در طبس، 1359 هـ‌.ش
16 شوال 1445
    Wednesday 24 Apr 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      چهارشنبه ۵ ارديبهشت

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      سوظن
      ارسال شده توسط

      عبدالله خسروی (پسر زاگرس)

      در تاریخ : دوشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۰ ۰۴:۳۶
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۲۱۱ | نظرات : ۱۲

      سوظن ..نوشته : عبدالله خسروی
      از دفتر روزنامه بیرون آمد  .امیدوار بود ایندفعه خبری از برادر گم شده اش بشود ..
      در طول سه سال گذشته این سومین بار بود که اطلاعیه گم شدنش رو چاپ میکرد..
      مثل همیشه کنار دکه روزنامه فروشی رفت و روزنامه ای که حوادث روز رو همیشه چاپ
      میکرد خرید ..عاشق ستون حوادث بود  ولی ناخواسته خواندن همیشه اتفاقات  شهر
      او را بدبین وشکاک کرده بود ..ستون ها را از نظر گذراند ..زورگیرها در شهر ..مرد شیشه ای
      زنش را آتش زد..زنی با کمک مردی غریبه شوهرش را کشت ..خیانت زن شوهردار..
      از خواندنشان بازهم عصبی شد ..مدتها بود به رفتار همسرش شک میکرد..
      در همین لحظه گوشی موبایلش زنگ خورد..اصغر مغازه دار محله بود ..حرفی که زد مغزش قفل کرد وخون در
      سروصورتش دویدن گرفت ..بالاخره شکش به یقین تبدیل شده بود ..از اصغر خواسته بود وقتی نیست هوای
      رفت وآمدهای زنش رو داشته باشه وحالا زنگ زده بود که مردی غریبه که تا حالا اصلا اونو ندیده وارد خانه شان
      شده بود..روزنامه را کناری انداخت وسوار ماشینش شد وپدال گاز را فشار داد ..دنیا بر سرش خراب شده بود
      ..اسلحه ای که برای روز مبادا همیشه در ماشینش داشت آماده  کرد ..
      لحظاتی بعد در خانه اش بود ..بی آنکه ماشین را خاموش کند پیاده شد وکلید را آرام در قفل درب خانه انداخت
      یواش ودزدکی وارد شد ...صدای خنده زنش ومرد غریبه گوشش را آزار داد ..فکرش دیگر کار نکرد
      واختیار از دست داد ..اسلحه آماده شده را به جلو گرفت وبا فریاد وارد شد وپیش از آنکه به مرد مهمان فرصت
      بدهد دو گلوله شلیک کرد ...مرد غرق بخون شد وزنش وحشت زده بظرفش دوید وشیون زنان فریاد زد
      وگفت:چکار کردی مرد ..این بیچاره برادر گمشده ات بود ..ای خدا بدادمون برس..
      روز بعد روزنامه ها نوشتند: مردی در پی یک سوظن برادر گمشده اش را که سالها بدنبالش میگشت به قتل
      رساند.
      عبدالله خسروی(پسرزاگرس)

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۴۹۱ در تاریخ دوشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۰ ۰۴:۳۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      طاهره حسین زاده (کوهواره)
      دوشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۰ ۱۵:۰۸
      درود برشما
      داستانی زیبا و آموزنده ی تامل و صافیِ دل از هرچه تردید و تیره اندیشی ها خندانک
      عليرضا حكيم
      سه شنبه ۵ بهمن ۱۴۰۰ ۱۰:۱۸
      خندانک
      مرتضی اربابی حکم آبادی
      دوشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۰ ۲۱:۵۹
      عالی بود
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      حسین فریدونی
      يکشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۰ ۲۳:۳۷
      جالب بود. خندانک خندانک
       فاطمه شایگان(هیراب)
      دوشنبه ۲۷ تير ۱۴۰۱ ۱۱:۲۴
      سلام بسیار زیبا وتاثیر گزاربود
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0