سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 20 ارديبهشت 1403
    2 ذو القعدة 1445
      Thursday 9 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۲۰ ارديبهشت

        نفسهای آخر پر عبرت

        شعری از

        رشاد عقیلی قشم

        از دفتر بیداری جهان نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۱ ۰۵:۴۳ شماره ثبت ۶۶۴۲
          بازدید : ۷۶۶   |    نظرات : ۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر رشاد عقیلی قشم

        به..نام..خدا..
        روزها میگذرد...
        در عطش به هم چسپیدۀ زمان
        شبهای سرد بی عبادت
        وخشکی چشمان مسخره ام را
        هدیه میدهم تا
        پیوندی باشد به ترنمات 
        زیباترین شبهای شعر و سرودوترس!
        نترسید
        در محفل من تاریکیها آماج نو ر است
        حیله ی من آنجا
        جوانه های نفاق مؤمنانند
        جایزه می دهم
        به دستفروش شبگرد پولداری
        که صاحب شرکتی در
        شبهای شعر من است
        اینجا کسی نمی ترسد
        بیا تا آبروی آدم را ببریم
        میوه های نچیده را بچینیم.
        ناگفته ها را به شب بچسپانیم
        از ترس حقیقتهای بی زبان.
        از درختهای عصیان،
        سالکان بی سخاوت
        پس از نابودی بهار
        می بخشند  له مانده ها را
        به زاهدان گرسنه
        تا در گورستان حرص گرسنه نمانند
        واینک
        پستوی گرم گورستان را
        غنیمت میگیرم
        برای دلخوشی آرزوهای دشمنان
        بی رحم و فداکارم
        مردی در این شهر مرده است دیگر
        ودست در دست کودکانه ی مرگ میگذارم
        تا زیبایی را بیابم برای آخرین بار
        همنفس با نوازش نبودن
        ودور سازم نوادگان سنت را
        از دیوانهای اختلاف کهنه ی  ادیان مبهم
        تا کسی از گذشته ی
        مبهم ادیان سخن نگوید
        دین را به کودکم بیاموزید
        آخرین برگهای برنده را
        دیگران چیده اند
        وما حیران مانده ی پس مانده های مردم
        کنار برگه های بیشمار تقدیر.
        واینک جهان را نصیحت می کنم
        برای آخرین بار
        دست بردارید از  من وعشق
        وبترسید از ترکشهای آتشین تقدیر
        من  در این جادها مرده ام
        وگسلهایم فرو ریخته اند
        ونفسهای آخرم پر از واژه های عبرت است
        نبودم  و شدم
        بودم و اینک نیستم
        ولی فردا زودتر از همه بیدارم
        وخوشیها در تار و پود من است
        پس راحت بگذارید
        خستگیهایم را..
        **********************************
        نوشته رشاد13اردیبهشت91

         
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0