سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 16 ارديبهشت 1404
    10 ذو القعدة 1446
      Tuesday 6 May 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        بخشندگی را از گل بیاموز؛ زیرا حتی ته كفشی را كه لگدمالش می كند خوشبو می سازد.اونوره دو بالزاك

        سه شنبه ۱۶ ارديبهشت

        زاینده رود نیمه جان

        شعری از

        منصور شاهنگیان

        از دفتر گذشت ايام نوع شعر قطعه

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۷ تير ۱۳۹۴ ۰۹:۱۵ شماره ثبت ۳۸۸۹۸
          بازدید : ۴۷۸   |    نظرات : ۵۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر منصور شاهنگیان
        آخرین اشعار ناب منصور شاهنگیان

        با ته مانده آبی که مثلا به زاینده رود اختصاص یافته ، 
        و انگار زاینده رود با شرمساری آنرا به اینجا و آنجا میکشد ، مجبور به تکرار گفته های دیروزم ...
        شاید باعث تسلی خاطر رود ِ نا امید و غمگین ِ زاینده رودمان باشد  ... شاید ...
        آری نمانده از رود ، دیگر اثـر ، ندیدی ؟
        زخمی ز خار و خاشاک ، پا تا به سر ، ندیدی ؟
        این رود شد کویری ، بی آب و خشک و تشنه 
        تیـپـا خور و لگد مال ، شب تا سحر ، ندیدی ؟
        ره می سپُـرد و می گشت ، سرمست در سپاهان
        دُردانه ، رود ِ ما شد ، بَـد ، در به در ، ندیدی ؟
        زاینده رود عمری ، با ناز ، می خرامید 
        از کوه و دشت و صحرا ، بودَش گذر ، ندیدی ؟
        رفتند از کنارش ، پروانه های رنگین 
        از بلبلان نباشد ، دیگر اثـر ، ندیدی ؟
        آتش به جای آبست در بستَـرَش دریغا
        سوزند شاخه ها را ، از خشگ و تـر ، ندیدی ؟
        کو آن همه پرنده ، در جستجوی ماهی
        مانده فقط از آنان ، یک دسته ، پَـر ، ندیدی ؟
        دیدم که مردم ِ شهر ، با اشگ ِ دیده کردند
        زاینده رود ِ شان را ، یک لحظه ، تَـر ، ندیدی ؟
        قلاب و تور و ماهی ، با زنده رود ، رفتند
        شد پیرمرد ِ غمگین ، افسرده تَـر ، ندیدی ؟
        در گوش رود دیدم ،  "خواجوی " پای در گل 
        پنهان گلایه میکرد ، با چشم ِ تَـر ، ندیدی ؟
        " خواجوی " پیر میگفت ، با بغض و آه و گریه 
        دیگر ، نه آب مانده ، نه رهگذر ، ندیدی ؟
                                اصفهان - تابستان 93
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1