سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 16 ارديبهشت 1404
    10 ذو القعدة 1446
      Tuesday 6 May 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        بخشندگی را از گل بیاموز؛ زیرا حتی ته كفشی را كه لگدمالش می كند خوشبو می سازد.اونوره دو بالزاك

        سه شنبه ۱۶ ارديبهشت

        شبِ بی پایان

        شعری از

        زهرامیرزایی (ارنواز)

        از دفتر ستاره شب نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۳ ۲۳:۱۶ شماره ثبت ۱۳۶۳۸۳
          بازدید : ۶۷   |    نظرات : ۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر زهرامیرزایی (ارنواز)

        شب است و سکوت، من و تنهایی  
        دلم می‌لرزد،  
        در جستجوی تو  
        نوری محو در تاریکیِ بی‌پایان.
        آرامشی گم‌شده را می‌طلبم،  
        تو را میان شب‌بوهای عطرافشان حیاط  
        پنهان دیدم،  
        نفس‌نفس‌زنان به دنبال سایه‌ات دویدم  
        اما تو نبودی...  
        مانند خیالی که  
        با نخستین نسیم از هم می‌پاشد.
        صدای پرواز پرنده‌ای در دلِ شب  
        یاد لانه‌ای را در دلم زنده می‌کند،  
        لانه‌ای که با عشق و دست‌های خسته‌مان ساختیم،  
        آن لانه اکنون خالی است  
        و تنها شاخه‌هایش،  
        پناهی برای غم‌های خاموشم شده‌اند.
        اکنون،  
        من مانده‌ام و شاخه‌های اقاقیا،  
        شاخه‌هایی که زمانی بوی مست‌کننده‌شان  
        میان خنده‌هایمان می‌پیچید،  
        حالا در این شبِ بی‌انتها  
        تنها هم‌نشین سکوتِ بی‌صدای من است.
        شب طولانی است  
        و من،  
        مانند پرنده‌ای که نمی‌داند  
        فردا برایش پروازی هست یا نه،  
        تنها بر این شاخه‌ها نشسته‌ام  
        و هر نسیمی که می‌وزد،  
        یادم می‌آورد که تو نیستی.
        زندگی، بی تو  
        همچون رودخانه‌ای‌ست  
        که در مسیرش  
        دیگر هیچ صدای جریانی نیست،  
        بی‌حرکت، بی‌جان.
        کاش با رفتنت،  
        نفسم هم می‌رفت،  
        کاش با هر قدمی که دورتر می‌شدی  
        سنگینی دنیا نیز  
        از دوش قلبم برداشته می‌شد.
        اما هنوز هستم،  
        در این شبِ بی‌پایان،  
        با خاطراتی که چون آینه،  
        تو را در هر لحظه بازتاب می‌دهند،  
        و من، تنها مانده‌ام  
        در انتظار صبحی که شاید هرگز نرسد.
         
        به قلم :#زهرا_میرزایی (ارنواز )
        19 اسفند 1403
        ۳
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        محمد باقر انصاری دزفولی
        پنجشنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۳ ۱۲:۴۱
        دلچسب و زیبابود
        قلمتان نویسا
        در پناه حق
        درود درود
        خندانک خندانک خندانک
        شیدا  بیان (فریاله)
        پنجشنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۳ ۱۹:۰۳
        هنرمند قدیمی و خوش بیان شعرناب خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1