سه شنبه ۱۱ ارديبهشت
|
|
کاش چو کلاغی درخت بر دوش ، خبری درد می کرد بر دوشم
|
|
|
|
|
یک شبی گر بدر رویت سوی من مایل شود
|
|
|
|
|
به جای کعبه مردم زائرِ چشم تو می گردند
پیِ ثبت نگاهت سازمانِ حج و اوقاف است
|
|
|
|
|
زندگی را به خاطرتو دوست دارم.
|
|
|
|
|
تو بیدارمان کن زغفلت ، خدا
که تابع شویم حکم و امر تو را
|
|
|
|
|
غزل عاشقانه يارو نگار
یارِمن آمد وبر صراحی اش نقشِ نگار
گوشه ی زلف کَجَش غنچه ا
|
|
|
|
|
لحظه یعنی یک دم وعمری که تمام است
|
|
|
|
|
گره نزن روسریتو موهاتو دست باد بده
باد موهاتو میرقصونه، رقصوندنو خوب بلده
|
|
|
|
|
صدایی تاریک گفت روشن بشوید
و ندیدم روشنی در آن صدا
تا محیا بشود مفهومی
آمدم
|
|
|
|
|
بر در میخانه دارم باده خواهی میکنم
|
|
|
|
|
دیدی آخر عشق قلبم را ربود!..........
|
|
|
|
|
نکته ها را، بارِ دیگر، بر وصالِ عشق خــــــوانَم
قدمی از پیش گرفته، نکته فالِ عشق خـــوانَم
|
|
|
|
|
شب به خیر می گوییم و بیدار می مانیم....
|
|
|
|
|
اي همه تن فداي تو ، رضاي تو عزيز من
|
|
|
|
|
اندک مهربانتر
زخمهای
کهنه ات هنوز درد دارد
لطفا مرا ببخش
با لحظه ی سکوتت
التیامم ده
|
|
|
|
|
تو اتفاقی نو بودی
اتفاقی که
آمدنی را برایم
معنی کرد با رفتنش...
|
|
|
|
|
کاش که شیطان به خدا سر بزند
|
|
|
|
|
دوش ملائک مرااز میخانه برون به دار زدند
پیر و میخانه به نار زدند
ساقی و مستان را گر
|
|
|
|
|
شاعر خانه ی دوست
شاعر کوچه باغ عشق
|
|
|
|
|
من بزرگ شده ام کفشهایم راببین{{درانتظارنقد4}}
|
|
|
|
|
آنجا کجاس؟!/تو نیستی/برای که مینویسی؟/سرنوشت/با تو سرشتی/ندارم دیگر/بیا این پیکر/برای تو/حالا برو/نم
|
|
|
|
|
ساقی امشب دست لرزانم ببین
این دل بشکستـه ارزانــم ببین
|
|
|
|
|
دستی که می پیچید گل بر ساقه ی دل
سائیده سنگ ِ بی کسی بر پایه هایم
|
|
|
|
|
الا هایکو کوتاه و درازی برای دل دلبر شعر سازی سپید از تو نشان ها داشت اما گرفتی همه ایر
|
|
|
|
|
یک وجب بالا تر از این آسمان
من به عشق او باز پر میکشم
یک وجب از آسمان هم بگذرم
این چنین
|
|
|
|
|
به شكرانه ي اين نعمت ها
مي پرستم خدايم را
تندرستي و آرا
|
|
|
|
|
دلا بیا به نزدِ ما ، قلم به غم کشیده ایی
شرابِ نابِ عشق را به تختِ جم کشیده ایی....
|
|
|
|
|
گاهی نگاه قابله ای زندگانی است
|
|
|
|
|
جرمی که نوشته به سر صفحه سیبم
یک سفره خالی است که در سینه ما هست!
|
|
|
|
|
در فلک تنها گرانی می کند شب زنده داری/می زند جام می و چهچه به همراه شراره
|
|
|
|
|
عشق های زودمیر وگذر عمر لحظه ها را دریابیم فردا دیر است
|
|
|
|
|
مـن بـــه آواره شــدن معـتــقــدم، حق دارم
گـــره افــتاده ازاین فـلسـفـــه ها در کـارم
|
|
|
|
|
باز دلم یاد جدایی رسید
اشک دلم به جان دل لیلی رسید
وقت به مستی رسید
رقص به هستی رسید
آو
|
|
|
|
|
هر چه کردم که ز خاطر ببرم روی تو را
|
|
|
|
|
مخراشيد دل ِ سنگ، كه او هم در دل...
|
|
|
|
|
کدخدا، گله گرگها همگی جمع شدند
دسته دسته کلاغها توی خونت رنگ شدند
|
|
|
|
|
بی تو ای عشق در این خانه شبی میمیرم ............
|
|
|
|
|
درآنگاه که چشمان آسمان از غروب خورشید
|
|
|
|
|
گر فلک دست رساند به دلم/دستگیریم و ز دنیا برویم
|
|
|
|
|
سرنوشتم را عوض کن ای خدا
پاک از درد و مرض کن ای خدا
داده ای بسیار نعمت شکر تو
نیّ
|
|
|
|
|
از قدیم همین بوده
ندارا برای دلخوشی داراها قصه گفتند
|
|
|
|
|
نا امیدی و دلتنگی ، خیانت و دو روئی و پیش قدم نشدن برای برداشتن فاصله ها
|
|
|
|
|
تنها و بی کس مانده در یک راه بی پایان
|
|
|
|
|
وقتی لب پرتگاه خاموشی رفتم
از ریزش سنگ های غم ترسیدم
از اینکه دوباره پای احساساتم
از صخره
|
|
|
|
|
من نسیمم که با موی تو هم سازم
مـن برقـم که به چشمان تو میبـازم
|
|
|
|
|
به غرورت
قسم خورده ی
سکوتم
|
|
|
|
|
انسان باید در این دنیا اثر خوبی از خود به جا بگذارد و توشه ی آخرتش نیز پر بار باید باشد
|
|
|
|
|
سوء برداشت های شخصی یا
اینکه نوعی مسامحه بوده ست
این وسط ما بهانه ای بودیم
عشق وجه المصالحه
|
|
|
|
|
از چشم تو افتادم و بسیار شکستم
از کار دلم بوده که هر بار شکستم
|
|
|
|
|
بگذار بگویم حرفهای دلم را ، تو ببخش !
|
|
|
|
|
غزلِ (بیراهه) کوششی ست برای فهماندن کسانی که نمی فهمند کجای کار قرار دارند و حتی در حق خودشان هم بی
|
|
|
|
|
در من به پاست هیزم آن چشم شعله ور
تن پارسی فدای تو این جان آذری
|
|
|
|
|
مشق های تازه ی من؛
بوی نا گرفته اند
به انتظار سخاوت واژه های تو !
|
|
|
|
|
تو آنجا...
من اینجا...
نیمکت های دنیا را چه بد چیده اند...!!!
|
|
|
|
|
عاقــــلان جملــــگی بـــر این رایند
آب را در هــــون
|
|
|
|
|
سراسر وجودم ،عشق توست
ولى چرا؟!
سجده ات نمى كنم ،
نماز عشق نمى خوانم
|
|
|
|
|
دلم خواهد شرابی ارغوانی
ز دست چشم آن یار نهانی
|
|
|
|
|
خم ابروی تو عقل و دینم بر باد داد
|
|
|
|
|
یادی کن از آن شبی که با هم بودیم
|
|
|
|
|
ماردُمبش را به کولش برگرفت و رفت و رفت...
سال نو ، اسب آمده ست ؛
یک کمی مست آمده ست ! :
کا
|
|
|
|
|
یک کرم درون پیله تنهایی ، در گوشه جنگلی به خود می پیچید
آن پیله جهان و یک جهان تاریکی ، در زاویه
|
|
|
|
|
خواهم که چو گاو تحت فرمان بشوم
چون اسب نجیب مش سلیمان بشوم
قدرت ز خر و وفا ز سگ آموزم
می خو
|
|
|
|
|
زندان تار و مسند شاهي به كس نماند ...
|
|
|
مجموع ۱۲۳۷۶۳ پست فعال در ۱۵۴۸ صفحه |