سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 19 ارديبهشت 1404
    13 ذو القعدة 1446
      Friday 9 May 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        بخشندگی را از گل بیاموز؛ زیرا حتی ته كفشی را كه لگدمالش می كند خوشبو می سازد.اونوره دو بالزاك

        جمعه ۱۹ ارديبهشت

        دُردی کشِ میخانه

        شعری از

        بهمن بیدقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۸ ۱۵:۵۹ شماره ثبت ۸۱۴۰۷
          بازدید : ۳۱۴   |    نظرات : ۱۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهمن بیدقی

         دُردی کشِ میخانه
         
         بیرون آمد ازخانه
         نیت کرد ، یکراست رَوَد بسوی میخانه
         اما  به خطا خود را یافت ،
         در محل  بتخانه
         محل بتخانه قبل ازآن بود ،
         چسبیده به میخانه
         
         درمحل بتخانه، دوگمشده را دید درحال نزاع ،
         درسیرتِ گرگانه
         او که خود گمشده ای بود ، کلافه شده ازخانه
         یک گوشه نشست وماجرایشان شنید ،
         همه را ، دانه به دانه
         دید همه ی صحبتِ آنها ، ز دنیای پلیدی ست ،
         که ز آنست فراری شده است ،
         بهریافتنِ منزلِ آغازینِ جدش آدم ،
         آن منزلِ شیرین، با حال وهوایی ،
         پردیس مأبانه
         دربتخانه همه را دنیاطلب یافت ، همان دنیایی ،
         که چنین بال و پرش را سوزاند
         بیرونش نمود ، ازآنهمه شادیِ صمیمانه
         
         بیرون آمد ازبتخانه ،
         که رَوَد به سمت میخانه
         در را که گشود، چشمش افتاد به دُردی کشِ میخانه
         دید گرچه کاملِ کوی محبت است اما 0
         درد می آشامد ، اندوه نشین است و رنج فرسای ،
         نه عجین به شادیِ دل ، که نامیده شود دُردانه
         دردپیمایی که خود را به قصد ،
         گم و گورکرده ، ازخانه و کاشانه
         آمده است به خونِ جگری لعل شود ،
         مبدل شده به خانه به دوشی ،
         بی سامانه
         
         تنها عاقلِ آن میکده ، مِی فروش بود و بس
         قبل ازآنکه ساقی بشود ، بهر آن پیمانه
         او را گفت : چندسالی هست میشناسمت
         خانه ات همچون من، واقع شده درکوی غریبانه
         
         ظاهراً تو هم ، کسرآوردی درعمق دنیایی که ،
         همه اش طوفانی ست ،
         آنرا نیست وزشِ بادی سرخوش ،
         همچون یک باده نسیمانه
         
         قبل از نوشیدن مِی ، که مصنوعی تو را مست کند
         بگذار که من، که عمریست دستم به مِی آلوده است
         به تو که سادگی ات، روحم را ربوده ، نصیحتی کنم :
         
         بجای این مِی دنیاییِ تلخ ، مِی شیرین چو عسل ،
         صافیِ قرآن -- که جامِ مِی ربانی ست -- کامل بنوش
         آخرِ می نوشی، اینهمه مست است همه  خانه به دوش
         
         مستیِ کلامِ حق را ، بهر راهیانِ حق ،
         دیده و بس شنیده ام
         بی برو برگرد ساغری از قرآن ، توِ شادی جو را ،
         ازپیله ی غمها ودرد ، نیک بیرون میکشد ،
         با دوچشمانم اینرا دیده ام
         
         به شرابِ نابش، تبدیل میشوی به یک پروانه
         مستی را تو بسنج ! هزار هزارانه
         
         وقت برگشت ،
         خُمِ قرآن دردستش بود ،
         آیه های عشقش چون پیمانه بود
         در راه چند پیمانه از آنرا نوشید ،
         مینوشید و می آمد ، سلّانه سلّانه
         
         مستیِ عشقی ناب ، را به جانش حس کرد،
         مستی  ...  ناشی ازحرفِ خداوندانه
         مست و شنگول وشاد ، تا که تمامش نوشد
         به شتاب رفت بسوی خانه
         که دگر با قرآن ، این عزیزِ دلخواه ،
         پُر کند آن خانه ، از بویِ خوش ریحانه
         مثل آن منزل اولینِ آدم
         که گرچه بهشتِ واقعی نبود هیچگاه ،
         ولی استعاره ای بود ازآن ،
         یک امنیتِ دلخواه ،
         بهشت مأبانه
         
         بهمن بیدقی 98/11/16
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۸ ۱۷:۰۳
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و حکیمانه بود خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۸ ۱۸:۵۴
        با سلام ودرود بیکران
        ممنونم بزرگوار همیشه همراه
        سپاس
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        يکشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۸ ۰۹:۲۸
        باعرض سلام .
        شاعر گرامی
        قلمتان سبز
        درودبرشما
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۸ ۱۱:۳۳
        باسلام و درود بی پایان
        افتخار میکنم که دوستانی چون شما دارم
        تشکر میکنم از همراهی همیشگیتان
        ارسال پاسخ
        کیمیاطولابی
        يکشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۸ ۱۷:۳۷
        خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۸ ۱۸:۵۴
        باسلام و عرض ادب
        ممنونم از محبت شما
        ارسال پاسخ
        محمودرضا رافعی (رافع)
        دوشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۸ ۱۱:۵۸
        دلنشین و زیبا سروده اید خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        دوشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۸ ۱۳:۰۱
        باسلام وعرض ارادت
        ممنونم از نظر دلگرم کننده ی شما بزرگوار
        ارسال پاسخ
        مسعود میناآباد  مسعود م
        سه شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۸ ۰۰:۵۴
        سلام ودرود
        -------- . خندانک
        سخن از عشق بگو ،
        بادل دیوانه ی من
        تا که از عطر تو لبریز شود خانه ی من

        شبی ای ماه به این کلبه ی من پا بگذار
        تاکه روشن شود از مهرتو کاشانه ی من

        ای که مضمون همه شعر وغزل های منی
        مبر از یاد... غزل های صمیمانه ی من ؟؟
        ------------ خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۸ ۰۷:۰۱
        باسلام ودرودبیکران استادارجمند
        خیلی ممنونم از لطف همیشگیتان
        وسپاسگزارم از شعر ناب و زیبایتان
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1