سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 1 ارديبهشت 1403
  • روز بزرگداشت سعدي
12 شوال 1445
    Saturday 20 Apr 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      شنبه ۱ ارديبهشت

      جیک جیک بی حالی

      شعری از

      باقر رمزی ( باصر )

      از دفتر دفترچه بغلی سیاه مشقهای من نوع شعر سپید

      ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۸ ۱۸:۵۸ شماره ثبت ۸۰۳۱۳
        بازدید : ۴۴۸   |    نظرات : ۱۱

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه

       
      نتیجه تصویری برای کبودی چشم
       
      جیک جیک بی حالی
       
      شمشیر تو
      با آه زخمهای من می‌رقصد.
      وقتی که تازیانه‌ات را
      به کبودی گونه‌ام می‌زنی
      به یاد نعره‌ی آلبالو-گیلاسهای
      تاریخی بد-مستان عرق سگی می‌افتم
      و صورتم گل می‌اندازد.
      من می‌دانم که زبان
      گل قرمزی من،
      روزی خاکستر سبزینه‌ی سرم را
      بر باد خواهد داد.
      همه می‌گویند:
      مگر کله‌ات بوی قرمه‌سبزی می‌دهد؟
      ولی باید گفت صحیفه‌ی مشیت و حکمت،
      حرف اول و آخر را زده‌است.
      آیا قرن جاهلیت کذائی
      فکر می‌کند هر کسی،
      هر جایی،
      هر چیزی می‌تواند
      به تفکرات نابالغ جوانانمان
      تجاوز کند؟
      ای گیاه‌کاران کرانه‌های آسیب!
      خون هزاران کودک و جوان
      در سر هر کوچه و خیابان
      از بوته‌ی کانابیس تَوَهّم
      و از هسته‌ی ماری‌جوانای مزرعه‌ی شما
      به زمین‌های غصبی و بی‌هدف می‌ریزد.
      ای راهپیمایان
      هزاروچهارصد ساله‌ی صفا و مروه!
      اکنون آفتاب مذاهب
      افول کرده است
      و در-راه-ماندگانِ بی‌خضر،
      امیدشان را به فانوسهای غبارگرفته بسته‌اند
      و چشمانشان را برگهای پاییزی
      به شعاع آینه می‌برند.
      این خونابه‌ای که از دیدگان
      ما می‌ریزد از آلودگی
      محیط زیست خاتون ابتکار است
      و این زخمهای کهنه،
      محصول لیسیدن کاردکهای
      حقه‌باز کشتزاران افیون
      که در هر سحرگاه
      در دشت خشخاش دیده می‌شوند.
      سحرآفرینا!
      به دستانم که پر است از
      ریگهای دشت وحشت نگاه کن!
      انگشت‌نگاران قرنطینه‌ی انفرادی
      نمی‌توانند مرا شناسایی کنند.
      ما از سلسله‌ی فروافتادگان فردوس ایم
      که در هبوط تنهایی
      به چرای کوکا مشغول شده ایم.
      ببین چگونه فراعنه‌ی مدعی الوهیّت،
      کمرگاه خواهران نابالغ ما را
      با فرمول لامسه اندازه‌گیری می‌کنند
      و در بوسه و کنار شبهای چراغانی،
      فرعونکهای مادگی خود را زنده‌زنده
      با دستمالهای خونین
      به گورهای متروک می‌کشند؟
      ما ندای درد در نقشینه‌ی سفالینه‌های اساطیری را
      دیده‌ایم و آن را با تعقّل و تفکّر و وجدان
      به تمام زبانهای مرده و زنده‌ی دنیا ترجمه کرده‌ایم.
      تاریخ تظلّم در هیچ لحظه‌ای
      بدون دادخواهی نبوده
      و در دادگاه‌های صحرایی،
      اسطورهایمان را به دارهای آه و درد کشانده‌اند
      و با زخم و چِرک،
      ملیّت مردمی را تهدید به آتش و دود کرده‌اند.
      ای سازه‌سازان آسمانخراش!
      اکنون گنجشکهایمان در جرز
      سقفهای قدیمی لانه دارند.
      شما را به اشتران خسته‌ی بیابانهای شور
      سوگند می‌دهیم
      که با چوبِ بدمستی و خودخواهی خویش
      آنها را به مخروبه‌های انزوا
      تبعید نکنید.
      بگذارید مورّخان و مفسران تاریخ،
      جیک جیک بیحالی و خستگی آنها را
      برای گربه‌های زیر شیروانی تفسیر کنند.
      باور داری که در دخمه‌های
      عمیق مدنیّت گرفتاریم ؟؟؟؟؟؟؟
       
      نتیجه تصویری برای گنجشکها
       
      باقر رمزی باصر
      ۶
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      سه شنبه ۱۷ دی ۱۳۹۸ ۰۰:۱۷
      زیبا و جالب بود خندانک خندانک
      پژمان بدری
      سه شنبه ۱۷ دی ۱۳۹۸ ۱۱:۵۲
      سلام تاج سر

      این قلم و این شعر مسحور کننده است
      خط ایصال موضوعی و رف ت و آمدهای فرازمانی شما مخاطب را به وجد می آورد کم لطفی بیش از حدی است وقتی چنین شاعر فرهیخته ای بین خودمان داریم تعداد بازدید اشعار به بیست نرسد و باعث تاسف است...آن هم شعری که این همه سواد و آگاهی درونش موج می زند
      هنوز نفهمیدم جامعه ی شعری چرا به سمت اشعار پوچ و بی مایه و فطیر کشیده شده است اشعاری که از ساده ترین آرایه ها عریان هستند...

      خط به خط شعر شما با آرایه های هوش ربا طلاکاری شده است
      کدامین را برشمرم که کمی از غصه ی دلم برای خوانش این شعر کم شود؟؟؟؟

      تشخیص
      تلمیح
      ضرب المثل
      مراعات نظیر(کانابیس،توهم،ماری جوانا)

      و این حجم انتقاد موجود شگفت آفرین است
      و چه قلم استادانه ای میخواهد که این موضاعات بدون سکته بدون بیرون زدگی به هم بافته شوند

      خیلی خوب بود خیلی
      هزاران بار این شعر را زندگی کرده ایم....
      باقر رمزی ( باصر )
      باقر رمزی ( باصر )
      پنجشنبه ۱۹ دی ۱۳۹۸ ۱۹:۵۶
      سلام و عرض ادب استاد بزرگوارم جناب پژمان عزیز
      از اینکه به سروده حقیر توجه کردید بی نهایت خرسندم
      ما در پیش شما و دیگر اعضاء دانشی نداریم هر چه هست از دل برآمده که بر دلتان نشسته است و از آسیبی که در گذشته ام خورده ام
      چه بگویم . . .. . .. .. ؟؟؟
      خودتان پروفایل من را بخوانید خندانک خندانک
      سروده ای به حضرتعالی تقدیم میکنم
      امیدوارم مقبول افتد در این شب جمعه

      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

      سالها دستان تاول‌زده‌ی دعا و نحیفم را

      با گردنی کج،

      پیش اغیار نمایش دادم.

      سالها دریچه‌ی زخم بر روی دلم گشوده بود.

      سالها می‌گذرد از دست‌نوشته‌ی زیبایت

      که نوشته بودی:

      بیا من هستم.

      اما... نمی‌توانستم.

      آخر دستان ام پیش مردم گرو بود!

      مپرس که چه می‌کردند

      چون...

      چون...

      چون تکدی‌گری برای بقای مردگی‌ام واجب بود.

      یادم می‌آید...

      یکبار تو را پشت چراغ قرمز دیدم،

      پوپک هم در کنارت بود،

      لب‌هایت به رنگ ناخن‌هایت،

      ناخن‌هایت به رنگ آلبالویی،

      دقیقاً همرنگ لُنگ تازه‌ای بود که من

      شیشه‌های اتومبیلها را با آن تمیز می‌کردم.

      یادت هست؟

      یادت هست که مرا دیدی و نشناختی؟

      اما پوپک شناخت،

      تو آنقدر محو سونات مهتاب بودی

      که حتی هاله‌ای از چهره‌ی مرا هم

      به یاد نیاوردی...

      چراغ سبز شد.

      پوپک بای‌بای کرد.

      مرا به جرم واقعیّت فقر و افیون دستبند زدند.

      وقتی دستانم را بستند

      و پیش قاضی ایستادم یاد کودکی‌ام افتادم

      که برای بستن دهانم به دستم جغجغه می‌دادند.

      من همان کودک ام.

      مرا از زندان بزرگی رها کنید.

      مرا به قالب کودکی‌ام برگردانید.

      من نمی‌خواهم چیزی را درک کنم،

      من نمی‌خواهم چیزی بفهمم.
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک


      باقر رمزی باصر


      ارسال پاسخ
      مسعود میناآباد ( مسعود م )
      دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۸ ۱۴:۲۸
      سلام :

      درود بر شما
      -------------------- خندانک
      رفتند آنجایی که کوی آشناییست
      آنجا که ماوای شهیدان خداییست

      جایی که جان آرام گیرد نزد جانان
      آن جا که "عند ربهم" فرمود قرآن --- شهید علیرضا فیروزی
      باقر رمزی ( باصر )
      باقر رمزی ( باصر )
      پنجشنبه ۱۹ دی ۱۳۹۸ ۱۹:۵۷
      سلام بزرگوار
      ممنونم از توجه شما
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      بهروز دارابی
      سه شنبه ۱۷ دی ۱۳۹۸ ۱۳:۵۰
      استاد رمزی عزیز بسیار زیبا سروده اید مثل حضور‌ خودتان با صلابت خدایتان همواره یار و قلمتان سبز استاد لذت بردم از فراز و فرود قلمتان و نتیجه اخلاقی هوشمندانه سرافراز باشید و پیروز
      🌹🌹🌹🌹🌹
      🌹🌹🌹
      🌹
      باقر رمزی ( باصر )
      باقر رمزی ( باصر )
      پنجشنبه ۱۹ دی ۱۳۹۸ ۱۹:۵۸

      سلام بزرگوار
      ممنونم از توجه شما
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      ارسال پاسخ
      اکرم بهرامچی
      سه شنبه ۱۷ دی ۱۳۹۸ ۱۹:۲۸
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک درود بر شما
      باقر رمزی ( باصر )
      باقر رمزی ( باصر )
      پنجشنبه ۱۹ دی ۱۳۹۸ ۱۹:۵۸
      سلام بزرگوار
      ممنونم از توجه شما
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      ارسال پاسخ
      اعظم قارلقی
      پنجشنبه ۱۹ دی ۱۳۹۸ ۰۳:۴۸
      واقعاً زیبا خندانک خندانک
      مرحبا استاد خندانک خندانک خندانک
      باقر رمزی ( باصر )
      باقر رمزی ( باصر )
      پنجشنبه ۱۹ دی ۱۳۹۸ ۱۹:۵۸
      سلام بزرگوار
      ممنونم از توجه شما
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0