سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 27 ارديبهشت 1403
  • روز ارتباطات و روابط عمومي
9 ذو القعدة 1445
    Thursday 16 May 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      پنجشنبه ۲۷ ارديبهشت

      در محضر شیطان

      شعری از

      سید هادی سماوی (هدایت گر آسمانی)

      از دفتر شعرناب نوع شعر

      ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۱ ۱۲:۳۹ شماره ثبت ۶۷۰۱
        بازدید : ۸۴۷   |    نظرات : ۱۸

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر سید هادی سماوی (هدایت گر آسمانی)
      آخرین اشعار ناب سید هادی سماوی (هدایت گر آسمانی)

      شبی در محضر شیطان خدا را از نظر بردم

      دل بی کینه خود را به راه عشق افسردم

       

      تعارف کرد آن ملعون به پیکی لذت دنیا

      و من با ضربتی پیکش پریشان بر هوا بردم

       

      اشارت کرد بر پیک و بگفت ابلیس با زاری

      خدا واقف که بهر آن هزاران خونِ دل خوردم

       

      خدا گفتا که بر خاکت نمایم سجده ای آدم

      من استنکاف امر رب به استکبارِ خود کردم

       

      برای چون تویی ایزد مرا از درگهش راندی

      پس از آن از تب هجران خودش داند نیاسودم

       

      تنزل کرد شان من چو از حیوانترین حیوان

      برای غفلتت انسان! جلالش را قسم خوردم

       

      و من می دانم ای آدم که از حد خود برون رفتم

       برای دشمنی با حق به فکر خام  می بودم

       

      زعشاقان این عالم چو هشت و شش کسی نَبوَد

      پی آزردن آنان، سپاه کینه آوردم

       

      چو احمد در میان آمد زبهر دشمنی با او

      لهب ها بهر آزردن تدارک بیش وکم  کردم

       

      علی در صحنه گر بودی دو دستم خوب او بستی

      ز بهر عزلت حیدر  سه کس را خوب استادم!

       

      چو ناموس دو عالم را به عالم منجلی دیدم

       به ره  کردم یکی قنفذ که تا مونس شود دردم

       

      حسن اوج کرم بودی و بهر منع این مسلک

      هلاهل را به راهی نو به حلقش کردمی هردم

       

      حسین سردار دل بودی وَ من از بهر استیلا

      یزیدی فاسق و بد خو، مناسب تربیت کردم

       

      پس آنگه یک به یک آمد ز جمع درد سرداری

      منم بیکار ننشستم خدیوی را علم کردم

       

      پس از این گفتگو یارب به تو این گونه می گویم

      اعوذُ شرّ ابلییسی  بِنفس پاک تو هر دم    

      ۲
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      جواد صارمی
      پنجشنبه ۸ تير ۱۳۹۶ ۱۳:۱۵
      خندانک خندانک
      جمعه ۱۸ تير ۱۴۰۰ ۱۵:۲۹
      خندانک
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0