سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 27 ارديبهشت 1403
  • روز ارتباطات و روابط عمومي
9 ذو القعدة 1445
    Thursday 16 May 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      پنجشنبه ۲۷ ارديبهشت

      بر قصر دلم سلطان

      شعری از

      سید هادی سماوی (هدایت گر آسمانی)

      از دفتر شعرناب نوع شعر

      ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۱ ۲۱:۵۰ شماره ثبت ۶۶۵۷
        بازدید : ۱۰۹۹   |    نظرات : ۲۲

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر سید هادی سماوی (هدایت گر آسمانی)
      آخرین اشعار ناب سید هادی سماوی (هدایت گر آسمانی)

      با سلام و صلوات به پیشگاه نورانی آن آقای آقایان عالم.

      این شعر را با دست لرزه، حوالی خیمه عشقش می اندازم و با بارکوله زشتی هایم از آنجا می گریزم.

      باشد که مقبول حضرتش افتد و بر رویم لبخندی زند.

      عزیزان این شعر 313 (سی صد و سیزده) نقطه دارد، به تعداد یاران آن یار مه جبینمان.

      تقدیم به او که عشق را تادیب نمود:

       

      ای یوسف کنعانی، جانا به چه می نازی

      از ابرو و موی خود، در شوری و طنّازی

            

      گیرم که زلیخا را، آن عاشق شیدا را

      دیوانه صفت سازی ، دیوانه ی پیدا را     

       

      آخر نرسی برجان،آن پادشه خوبان

      او کز همه سر باشد،بر قصر دلم سلطان

       

      نوحا تو به شوق دل، زورق بکنی محمل   

      طوفان چو رسد بر تو،برهم زَنَدَت محفل

       

      آخر تو به یارانت،آن جیره بخوارانت

      از عشق نفرمودی،دل نیست نواخوانت

       

      آخر نرسی برجان،آن پادشه خوبان

      او کز همه سر باشد،بر قصر دلم سلطان

       

      موسی به عصا نازی،عیسی به شفاسازی

      آیا به چنین مسلک ،دل می شودم راضی؟

       

      من مرده نیم جانا، کز دم بشوم مانا

      از نیل نترسم چون، سرحلقه بود دانا 

       

      آخر نرسی برجان،آن پادشه خوبان

      او کز همه سر باشد،بر قصر دلم سلطان

       

      دانی که چه می گویم،دنبال چه دارویم؟

      مهدی چو کند درمان،خم نیست به ابرویم

       

      هادی ز صفا گفتی،از مرد خدا گفتی

      این نکته بگو چون که، بی روی و ریا گفتی

       

      آخر نرسی برجان،آن پادشه خوبان

      او کز همه سر باشد،بر قصر دلم سلطان 

      ۰
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      جمعه ۱۸ تير ۱۴۰۰ ۱۵:۲۹
      خندانک
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0