سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 27 ارديبهشت 1403
  • روز ارتباطات و روابط عمومي
9 ذو القعدة 1445
    Thursday 16 May 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      پنجشنبه ۲۷ ارديبهشت

      داستانی که قرار بود شعر شود ...اما نشد !

      شعری از

      مسعود احمدی

      از دفتر خمیازه های شبانه نوع شعر سپید

      ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۹ شهريور ۱۳۹۵ ۱۵:۱۰ شماره ثبت ۴۹۸۲۸
        بازدید : ۴۴۴   |    نظرات : ۱۴

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر مسعود احمدی

      نیمه شب 
      دلتنگی هایم را 
      آهسته می گریم...
      می ترسم سحر 
      _ دخترم _ 
      بیدار شود ...!
      پی نوشت : 
      مراد از پشت کوه به شهر آمده بود  ، اما دلش مثل دشت ، وسیع و مهربان بود . 
      همان روز اول که در شهر کاری پیدا کرد ، با دو مرد دیگر دوست شد ... 
      مراد ، هر دو دوستش را خیلی دوست داشت ...سالها گذشت و این سه دوست ، با هم خوش و خرم بودند ...
      تا اینکه یک روز ، دوست اول مراد ، با دوست دوم ، قهر کرد ...مراد خیلی تلاش کرد آنها را آشتی دهد اما نشد که نشد ...با این وجود اما ، مراد ، هر دو دوستش را دوست داشت ...

      یک شب دوست اول به سراغ مراد آمد و به او گفت که اگر می خواهد با او دوست باشد ، باید با دوست دوم ، دوست نباشد ...چون دوست دوم ، حالا دشمن او بود ...مراد قبول نکرد و گفت که او هر دو دوست را ، دوست دارد ...
      دوست اول ناراحت شد و رفت ...

      شب بعد ، دوست دوم ، پیش مراد آمد و گفت اگر می خواهد با او دوست باشد  باید با دوست اول ،دوست نباشد ، چون حالا دوست اول ، دشمن دوست دوم بود ...مراد پیشنهاد دوست دوم را نیز قبول نکرد ...چون او می خواست هر دو دوست را دوست داشته باشد ...
      حالا دیگر ، هر دو دوست مراد ، که با هم دشمن بودند ،  با مراد هم دشمن شدند  ...اما مراد همچنان هر دو دوست را ، دوست داشت .
      سالها گذشت ...تا اینکه دوست اول مراد ، با دوست دوم ، آشتی کرد ...
      مراد خیلی خوشحال شد که دوستانش، با هم آشتی کرده بودند ...اما دوستان مراد ، با مراد آشتی نکردند و  مراد را همچنان دشمن خود می دانستند !
      اما مراد  ، آنها را ، همچنان ، دوست خود می دانست ...

      سالها گذشت و دوستان مراد با او همچنان دشمن بودند و مراد هم همچنان آنها را دوست داشت  ...

      تا اینکه یک روز ، دوست اول  مراد ، مریض شد و جانش را از دست داشت ...مراد  برای مرگ دوست اولش ، خیلی گریه کرد و تصمیم گرفت که به مراسم خاکسپاری او برود ...
      وقتی دوست دوم مراد ، ناراحتی مراد را دید ، دلش سوخت و به طرف مراد آمد و او را بغل کرد ...
      پس از مراسم خاکسپاری ، دوست دوم ، رو به مراد کرد و گفت : من تا  دیروز  یک دوست خوب داشتم که از دست دادم،  ولی امروز ، باز هم  یک دوست خوب دارم  و از این بابت خیلی خوشحالم ...
      مراد در پاسخ گفت : اما من خیلی اندوهگین هستم ...چون تا دیروز دو تا دوست خوب داشتم ولی امروز فقط یک دوست خوب دارم ...

      دوست دوم ، ساعتها به این حرف مراد فکر کرد ، اما هیچگاه  متوجه منظور مراد نشد .
      مسعود احمدی 
      ۹ شهریور ۹۵
      .
      ۹
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      احمدی زاده(ملحق)
      شنبه ۱۳ شهريور ۱۳۹۵ ۰۰:۳۷
      سلام استاد عالی زیبا قشنگ و اموختنی بود مرحبا خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      محمود  خرمی فرد
      پنجشنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۵ ۰۴:۲۱
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      همایون فتاح(رند)
      پنجشنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۵ ۰۶:۳۷
      درود بیکران شمارا سزاست خندانک خندانک خندانک
      لیلا باباخانی (سما الغزل )
      پنجشنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۵ ۰۷:۲۴
      خندانک
      خندانک
      خندانک
      خندانک
      خندانک
      خندانک بسیار عالی خندانک
      جواد مهدی پور
      پنجشنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۵ ۰۸:۱۵
      درود بر شماا
      خندانک
      خدابخش صفادل
      پنجشنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۵ ۰۹:۲۵
      درود!قشنگ بود.
      شریف شریفیان
      پنجشنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۵ ۱۰:۲۵
      درود استاد بزرگوار
      خندانک خندانک خندانک
      عباس وطن دوست
      پنجشنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۵ ۱۱:۲۲
      خندانک
      سلام
      درود جناب احمدی
      زیبا بود خندانک
      آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
      پنجشنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۵ ۱۵:۱۷
      خندانک خندانک خندانک
      شاهین لقایی(شاهین)
      پنجشنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۵ ۱۶:۱۹
      سلام بر شما شاعر گرامی
      سروده ای زیبا و داستان آموزنده ای بود.
      پایدار باشید خندانک خندانک خندانک
      شاهدخت
      پنجشنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۵ ۱۶:۴۴
      درود برشما بزرگوار زيبا بود
      موفق باشيد
      مجنون ملایری
      پنجشنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۵ ۱۸:۴۵
      با سلام استاد احمدی بسیار زیبا
      زهرا منصوری
      جمعه ۱۲ شهريور ۱۳۹۵ ۱۵:۳۹
      خندانک خندانک خندانک
      سلام بسیار زیبا سرودید
      حسين زرتاب
      جمعه ۱۲ شهريور ۱۳۹۵ ۲۰:۲۵

      سلام مسعود عزیز

      زیبا بود دخترتون سحر!!

      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0