سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 27 ارديبهشت 1403
  • روز ارتباطات و روابط عمومي
9 ذو القعدة 1445
    Thursday 16 May 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      پنجشنبه ۲۷ ارديبهشت

      طبع کور

      شعری از

      حسین زارع(مختار)

      از دفتر شعر مختار نوع شعر غزل

      ارسال شده در تاریخ جمعه ۷ خرداد ۱۳۹۵ ۰۸:۳۸ شماره ثبت ۴۷۳۱۵
        بازدید : ۱۱۸۴   |    نظرات : ۱۸

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر حسین زارع(مختار)

      واژه های شعر من گاهی جوانی میکند
      پیش حافظ هم گهی بلبل زبانی میکند

      گرچه میخواهم به زندان افکنم این واژگان
      طبع کور و سر کشم جفتک پرانی میکند

      سالها خون جگر خوردم ولی با این وجود
      لا مروت بی ثواد است و شبانی میکند

      تا اكابر هم اگر میخواند راه چاره داشت
      خیره سر احساس عجز و ناتوانی میکند

      میشود روزی ببینم در حرایِ سینه ام
      بی سوادی را که دارد نغمه خوانی میکند؟

      بار الهی ظلمتم بردار و روشن کن دلم
      عاقبت طبعم مرا روزی روانی میکند

      #حسین_زارع_مختار


       
      ۷
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      احمدی زاده(ملحق)
      شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۵ ۱۸:۱۱
      عزیز بزرگوار دست گلتان درد نکند عالی سرودید خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      عباسعلی استکی(چشمه)
      شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۵ ۲۰:۳۱
      درود گرامی
      جالب و زیباست
      لا مروت بی ثواد است و شبانی میکند خندانک خندانک
      مهدی حریفی
      شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۵ ۰۲:۴۷
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      به به...مرحبا...زیبا سرودید
      خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      مجنون ملایری
      شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۵ ۰۴:۰۸
      با سلام استاد بسیار عالی
      آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
      شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۵ ۰۵:۱۵
      خندانک خندانک خندانک
      صفیه پاپی
      شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۵ ۰۹:۱۴
      ............ خندانک خندانک خندانک .................
      زیبااا بود بزرگوار خندانک خندانک خندانک
      هزارااان درود خندانک خندانک خندانک
      ............ خندانک خندانک خندانک .................
      تقدیم به اهالی خوب شعر ناب:

      به هنگام حمله ی ناپلئون به روسیه دسته ای از سربازان او در مرکز شهر کوچکی از آن سرزمین همیشه برف در حال جنگ بودند ...یکی از فرماندهان به طور اتفاقی از سواران خود جدا می افتد و گروهی از قزاقان روسی رد او را می گیرند و در خیابانهای پر پیچ و خم شهر به تعقیب او می پردازند .فرمانده که جان خود را در خطر می بیند پا به فرار می گذارد و سر انجام در کوچه ای سراسیمه وارد یک دکان پوست فروشی می شود و با مشاهده ی پوست فروش ملتمسانه و با نفس های بریده بریده فریاد می زند : کمکم کن جانم را نجات بده . کجا می توانم پنهان شوم؟!پوست فروش میگوید : زود باش بیا زیر این پوستینها و سپس روی فرمانده مقداری زیادی پوستین

      می ریزد ...پوست فروش تازه از این کار فارغ شده بود که قزاقان روسی شتابان وارد دکان می شوند و فریاد زنان می پرسند : او کجاست ؟ ما دیدیم که او آمد تو!!!قزاقان علیرغم اعتراضهای پوست فروش دکان را برای پیدا کردن فرمانده فرانسوی زیر و رو می کنند . آنها تل پوستین ها را با شمشیرهای تیز خود سیخ می زنند اما او را نمی یابند سپس راه خود را می گیرند و می روند .فرمانده پس از مدتی صحیح و سالم از زیر پوستینها بیرون می خزد و در همین لحظه سربازان او از راه می رسند .پوست فروش رو به فرمانده کرده و محجوب از او می پرسد : ببخشید که همچین سوالی از شخص مهمی چون شما می کنم اما می خواهم بدانم که اون زیر با علم به اینکه لحظه ی بعد آخرین لحظات زندگیتان است چه احساس داشتید ؟فرمانده قامتش را راست کرده و در حالی که سینه اش را جلو میداد خشمگین می غرد : تو به چه حقی جرات میکنی که همچین سوالی از من بپرسی ؟ سرباز این مردک گستاخ را ببرید چشماشو ببندید و اعدامش کنید . من خودم شخصا فرمان آتش را صادر خواهم کرد !!!محافظان بر پیکر پوست فروش چنگ زده کشان کشان او را با خود می برند و سینه کش دیوار چشمان او را می بندند پوست فروش نمی تواند چیزی ببیند اما صدای ملایم و موجدار لباسهایش را در جریان باد سرد می شنود و برخورد ملایم باد سرد بر لباسهایش خنک شدن گونه هایش و لرزش غیر قابل کنترل پاهایش را احساس می کند ...سپس صدای فرمانده را می شنود که پس از صاف کردن گلویش به آرامی میگوید :آماده ............. هدف .....در این لحظه پوست فروش با علم به این که تا چند لحظه ی دیگر همین چند احساس را نیز از دست خواهد داد ؛ احساسی غیر قابل وصف سر تا سر وجودش را در بر می گیرد و قطرات اشک از گونه هایش فرو می غلتد پس از سکوتی طولانی پوست فروش صدای گامهای را میشنود که به او نزدیک میشوند ...
      سپس نوار دور چشمان پوست فروش را بر می دارند . پوست فروش که در اثر تابش ناگهانی نور خورشید هنوز نیمه کور بود در مقابل خود فرمانده فرانسوی را می بیند که با چشمانی نافذ و معنی دار چشمانی که انگار بر ذره ذره وجودش اشراف دارد به او می نگرد...آنگاه به سخن آمده و به نرمی می گوید : حالا فهمیدی که چه احساسی داشتم !

      روزگارتان خوش خندانک خندانک
      ابوالحسن انصاری (الف رها)
      شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۵ ۱۲:۱۶
      درودها بر شما خندانک خندانک خندانک خندانک
      آرمین اسدزاد (الف)
      شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۵ ۱۶:۱۲
      سالها خون جگر خوردم ولی با این وجود
      لا مروت بی ثواد است و شبانی میکند ...

      سلام به حسین عزیز خندانک
      خیلی قشنگ ، عمیق و گیرا نوشتی خندانک
      دستمریزاد خندانک خندانک خندانک

      پ.ن: یه کتابخونه ی عمومی و کمی مطالعه ...
      نجمه طوسی (تینا)
      شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۵ ۱۶:۱۸
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      درود بر شما عالی بود
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      غلامرضا کفائی(کویر)
      جمعه ۱۴ خرداد ۱۳۹۵ ۱۶:۱۷
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0