سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 8 ارديبهشت 1403
    19 شوال 1445
      Saturday 27 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        شنبه ۸ ارديبهشت

        مناجاتِ شب قدر(مثنوی بلند)

        شعری از

        غلامرضا مهدوی (مهدوی)

        از دفتر دفتر شعر آیینی1 نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۹ تير ۱۳۹۴ ۱۵:۲۳ شماره ثبت ۳۸۶۴۵
          بازدید : ۶۹۱   |    نظرات : ۳۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        نمای شب صفایِ آسمان است
        ملائک بـرهمـه در پـاسـبان اسـت
         
        نمی دانم شبِ قَدرَش کدام است؟
        که تا صُبحش سلام اندرسلام است
         
        ولی میخانه ای بـاشد شب قدر
        خُم و پیمانه ای باشـد شب قدر
         
        فرشته صف به صف باساغرآید
        به جمع میگساران باورآید

        فراوان رحمت ونعمت فزون است
        شمارش کی شود ازحد برون است
         
        دُرافشانی کنند آیـاتِ قـرآن
        سحرگاهانِ ما را نورباران
         
        خداوند آیه های حکمتش را
        فزوده رَحمتِ بی مِنّتش را

        فراخوانده همه پیروجوان را
        بهانه، تا ببـخـشد این وآن را

        فراخوانِ عمومی باشد این شب
        که اِرفاقِ نجومی باشد این شب

        ملائک سربه سر، شام وسحر گه
        بُـوَد روحُ الاَمیـن فـَرّاشِ درگه

        فشانند عطرو نـورو فیض وغفران
        بـرای بخشـشِ اصحابِ قرآن
         
        ببخشاید گنه کاران در این شب
        بهانه، اشـک و آه وگریه و تـَب

        شـبِ قـدر و دَرِ رحـمت گـشوده
        فـرشـته گـویِ سبـقت را ربـوده

        بـه فـرمانِ خدا هـر اَمـر وتـقدیر
        نـویسند و بَــَرنـد از بهـر تـدبـیر
        #
        سـلام و صـد سلامم بر شبِ قدر
        در ایـن مـاهِ صیام آرامشِ صـدر

        سلام ای بحرِ رحمت، فیضِ جاری،
        تویی بـر بنــدگـان اُمـیّــد واری

        سلامی گـویم و پـاسـخ سـتـانم
        وضـوئی سـازم و قـرآن بخـوانـم

        فـرشـته سَربه سَر ازهـر در آیـد
        امیر المؤمنین بــا کوثـر آیـد
         
        بجویم یار وهمراهانِ ساقی
        که ایـن دنیـا نبـاشـد جـای بـاقـی

        زِ هجـرِ یـارِ خوش سیما نخوابم
        مگـر قـدری زِ قدرَش در بیابم

        شمـارم لحـظه هـا، دروادیِ طور
        که آید رهنمایم، هادیِ نور

        بَرَم در جمع خوبان این تنِ پَست
        تهی دستم، تهی دستم، تهی دست

        اگر دل بشـکـند، رازم بگویم
        و درمـان از پـرسـتارم بجـویـم
         
        چرا صهبا دراین جامم نریزند؟
        چرا یک جرعه درکامم نریزند؟

        غزل خوان بامن از دستان بگوید
        وَساقی با من ازمستان بگوید

        فرا راهش به مژگانم بپویم
        که تا عطرِ وجودش را ببویم

        بجویم دلبرم هر کوی و برزن
        سراغش گیرم ازهرمرد وهرزن

        خدایا یارم از دَر کی درآید،؟
        رَهِ صدساله امشب طی نماید

        اگر یارم نیاید وای بر من،
        اگرعُمرم نپاید وای بر من!

        مگراز قائدین گردیده رنجور؟
        که نالان گشته درآن بیت معمور؟

        مگرزنجیرکین برگردنش هست؟
        ویا بارِ یتیمی دوش وی خَست؟

        مگر بی خود شد از خود آن دلاور،
        به نخلستان کوفه...! وای مادر؟

        مگر محبوب ما را سر شکستند؟
        که دلهامان به ماتم در نشستند؟

        مگر تیغ شقی بر فرقش آمد؟!
        که فرق آسمان در برقش آمد!
         
        مگر دل طاقت دوریش دارد؟!
        که سردرزخم وخون درریش دارد؟!

        شکسته دل زهجرانش خدایا
        چرا گلگون شده محراب مولا !؟

        الهی ریشه ی کافر تو بر کن
        وظالم را به قعر دوزخ افکن
        #
        شکسته دل چه خوش دارد خریدار
        بیرزد ذَرّه ای از آن به خروار
         
        دلِ بشکسته را امشب ستانند
        ستانند و به دلدارش رسانند

        که دلدارم چه خوش دل می ستاند
        به پای هردلی دُر می فشاند

        خدایا این دل وغمهای سنگین،
        مرا بارِ گناهان کرده غمگین،

        بلورِ دل چو یک آئینه باشد
        چراغی اندرون سینه باشد

        دواکن دردم امشب ای طبیبم
        غریبم من، غریبم من، غریبم

        توسّل جسته ام با حال زارم
        به غیرِ دَرگهت راهی ندارم

        خودت گفتی که بازآیم به سویت
        نمی رانی غریبان را زکویت!
         
        فراخوان داده ای امشب به درگاه
        نشانم داده ای بی راهه از راه

        کُمیتم لَنگ وپایم جان ندارد
        فرار از درگهت امکان ندارد
         
        چه سنگین گشته این بار گناهم
        نمی پرسی سپیدم یا سیاهم
         
        اگرم بارِ گنه دارم بیایم
        وگر رویِ سیه دارم بیایم

        لذا بازآمدم بیش ازدوصد بار
        گرفتارم، گرفتارم، گرفتار
         
        به درگاهت کنم ناله هماره
        کنی درد مرا تنها توچاره

        تو دعوت می نمائی بندگانت
        به درکاهِ شریف و آستانت

        طمع دارم مرا مهمان نمائی
        وَ جامم را پُرو پیمان نمائی

        چه کَم گردد زدریاهای جودَت،
        اگرمن هم بَـرَم فیض ازوجودت؟

        تو می دانی که نا بینا وچاه است،
        به نـزدِ حضرتت رویم سیاه است،

        کمان شد پشتم از بار گناهان
        پناهم ده ؛ پناهِ بی پناهان.

        #
        گنه از بنده و شرم از خداوند
        کرامت را نگر در اوج پیوند

        منِ لنگ و شب وسودائی وسوز
        سیه روزم، سیه روزم، سیه روز

        من واین حال زار و بی قراری
        غلط کردم شدم از تو فراری

        من و دل بستگیهای فراوان
        به اَغیار وبه هرچه غیرِ رحمان

        من واین کوله بارِ پر گناهم
        بده اینک به درگاهت پناهم

        نباشم من به درگاهِ تو لایق
        خود آگه هستی از سِرّخلایق

        به خوانِ رحمتت چشمم فتاده
        هَوَس بر پای من قفلی نهاده
         
        منم از این غرور دنیوی مست
        تُهی دستم، تهی دستم، تهی دست

        خجالت می کشم از خود بگویم
        گذر از من که عیبم را نجویم
         
        به جز از تو تمنّائی ندارم
        به غیرِ درگهت جائی ندارم

        غلط کردم من از اِشکم چرانی
        مَرانم از دَرَت با لن ترانی

        خدایا روسیاهم، بی پناهم
        ندارم هدیه ای جزاشک وآهم

        گناهان وخطای خانمان سوز،
        به غفلت بوده ام آری شب وروز

        منِ سرگشته امشب چون ننالم؟
        اگر نالم چرا محزون ننالم؟

        زِ من بار گناهان مانده برجای
        ببخشایم، ببخشایمِ، ببخشای

        بنالم از زبان ودست ودیده
        زِ گفتارو زِکردار وشنیده

        بنالم ازخود واز نفس وشیطان
        زِسُستی، تنبلی، ازضعفِ ایمان

        زِحقد وکینه وتحقیرو تهمت
        بیا و درگذر از من قیامت

        به قیل و قال وهنگام خموشی
        نمودی از گناهم پرده پوشی

        بدیهایم همه کتمان نمودی
        زچشم این وآن پنهان نمودی

        تو سَـتّارَالـعُـیُوبی، من چموشَم،
        صدایم می زنیّ ومن خموشم

        چه خوبیها که من لاحِق نبودم(2)
        نمودی مُنتشر لایق نبودم

        غرورم را ببخش و خاکی اَم کن
        مرا با رُتبه ای افلاکی اَم کن
        #
        خدایا بنگر این احوالِ زارم
        همه لَهو و لَعِب گردیده کارم
         
        زدم برطبل بی عاری من آری
        شدم از دَرگه ات آری فراری

        شده سنگین زمین ازاین گناهم
        نباشد جز به درگاه تو راهم

        خودت امشب ملائک را خبر کن
        گناهِ من نبین صرفِ نظر کن

        به هرکس رو نمایم بی نصیبم
        حبیبم، یا حبیبم، یا حبیبم
         
        منم آن نا سپاسِ بی شکیبا ،
        توغَفّارَالذُّنُـوبی، وه چه زیبا !

        اگر دارائی اَم جُرم و گناه است
        کلیدِ عفو تواین اشک وآه است

        خدایا بی پناهم، بی پناهم،
        زِ جُرمم در گذر،من روسیاهم

        بگو پرونده اَم منشی ببندد
        به عفوِ خود بگو، درمن بخندد
         
        #
        خدایا این من و این آبِ دیده
        فشانم از سرِ شب تا سپیده
         
        اگر سنگم زنی باز از پی آیم،
        اگر امشب برانی پس کی آیم؟

        اگر اَشکم سرآید خون بگریم
        به حالِ زارِ خود محزون بگریم

        بخوانم من زِقُرآنت فرازی
        به همراه دعائی و نمازی

        بنالم تا دهندم مژدگانی،
        ملائک جام نابِ زند گانی
        #
        تَـوَسُّـل جویَم اینک من به قرآن
        به نازل گشته های وحی و فرقان

        قسم برهرکدام از سوره هایت
        به شمس وذاریات وهَل اَتایَت

        به والَّیل و تَبارَک، نون و مِرصاد
        به کاف وها و یا وعین و بَرصاد

        تو از بارِ گناهم چشم پوشی
        که ستّارَالعُیُوبی، پرده پوشی

        مرا نوری عطا کن از جمالت
        که با آن رَه بیابم در وصالت
         
        زِعفوِخود به کردارم نظر کن
        خطایم را قلم گیر و گذر کن

        کریمی ، رازقی ، نیکو خصالی
        امیدم باشد ازعشقت ، وصالی

        گرو گیرم به قرآن بخششت را
        گذشت و مهربانی ، نرمِشت را

        به اَسماءِ جلال و پُـر زِ نورَت،
        به فیضِ بیم وامّید ازحضورت،

        که وامگذاری ام حتّی  به آنی
        بگیری دست من با مهربانی

        وَ محرومم نسازی از گذشتت
        که آواره شوم در کوه ودشتت

        مرا وصلِ تو باشد آرزوئی
        وگرنه خود ندارم آبروئی

        #
        به معصومینِ پاک وبی گناهان
        به قرآن و به قرآن و به قرآن

        رها منما به حالِ خود من ودل
        که ابلیس اَم کند با دل معادل

        خدایا حقِّ این قرآن و سُنّت
        به حقِّ آیه های نار و جَنّت

        به پیغمبر ، به زهرا وحُسینَت
        به سِبطِ اَکبرو اَنوارِعینَت

        به حقِّ مؤمنان، ممدوحِ قرآن
        به حق ذات خود والاتر ازآن

        قبولم کن به حقِّ نورِ مولا
        به حقِّ ناله ها وشورِ زهرا
        #
        به ده باره قسم گویم به اَلله
        که بنمایی مرا بیـراهه ازراه

        قَسَمها گویم ویک یک شمارم
        به معصومین همه دل می سپارم

        به حقّ مصطفی ختمِ رسالت
        زدائی از دلم عُجب و کسالت

        روا کن حاجتم امشب خدایا
        که درتاب وتبم امشب خدایا
         
        بگیرم دامنِ مولا علی را،
        امامِ مؤمنان بعدِ  نبی را

        به حقِّ فاطمه آن کوثرِ جان
        که باشد تالی و، با تِلوِ قرآن

        به حق مجتبی مولودِ این ماه
        براتِ آتشم ده، توشه ی راه
         
        به درگاه آمدم من با ندامت
        مرا صبری عطاکن با کرامت
         
        به ثارَاللهِ دین، سالارِ جنّت
        بیامرزی مرا ، بگذار منّت

        عنایت کن شهامت در وجودم
        گنه کارم ، خودم اذعان نمودم

        به زین العابدین معصومِ سجّاد
        کَـرَم بنما گناهانم بَـر ازیاد

        گناهانی که بنموده تباهم،
        سپرده دستِ شیطان کوره راهم

        اگر مویم سپید ودل سیاه است
        همه دارائی اَم دراَشک وآه است
         
        اگر لطفی کنی دستم بگیری،
        وَ بهتر از پدر شَستَم بگیری،

        به دنیا خواهم آمد بار دیگر،
        شوم دلدار تو نی یار دیگر

        به باقر پنجمین شمسِ امامت
        عطایم کن ز الطافت کرامت

        به یارَب، یا رَبَم، یارب نظرکن
        ز تقصیراتِ من یارب، گذرکن

        به جعفر صادقِ آلِ محمّد
        عنایت کن به من اَنوارِاحمد

        به عفوورحمتت ازجامی امشب
        بده برمن شراب نابی امشب

        به حقّ کاظم آن موسی بن جعفر
        زِ بیخ وبُن بکن بنیادِ کافر

        به حقّ این امام مانده در بند
        بباران رحمتت بر ما یکی چند

        به حق بوالحسن موسی الرِّضا جان
        زمین تشنه را سیراب گردان

        الها درگناهانم گرفتار،
        گنه کارم، گنه کارم، گنه کار

        تقی جان، ای جواد آقای مظلوم
        گِرِه واکن زِهَرمشکل، زِمحروم

        زِ عفوِ خود به مقصودم نظر کن
        ز جودِ خود بدین سودم نظرکن
         
        نقّی جان، بوالحسن، آقا و هادی،
        عطا کن غمگساران را تو، شادی

        همه غمهای عالم برطرف کن
        دراین دنیا توما را با شرف کن

        قسم بر عسکری... ابا محمّد
        زکیّ و زاده ی محمودِ احمد

        که از آلودگی پاکم نمائی
        ثمربرشاخه ی تاکم نمائی

        شفا ده کُلِّ مرضای زمین را
        گلستان کن دیار مسلمین را

        تَـرَحُّم کن بر احشام وبَهائِم3
        بکن سیرآب، اشجاروسَوائِم4

        به حقّ مهدی آن موعود عالم
        فراتر نورش از وهم و خیالم

        شفاعت جویم الآن از وجودش،
        وجودِ غرق فیض وپر زجودش

        بیا برجمع ما امشب نظر کن
        زکوی مُذنبان لختی گذر کن

        بیامرز امشب از من والدینم
        سپس هرکه ازاو من زیر دینم

        گذرکن، دَرگذراز این گناهان
        پشیمانم، پشیمانم ، پشیمان
        غلامرضا مهدوی
        1- قرآن کریم : سورۀ قدر
        2- لاحِق = شأنی غیرشأن سابق
        3-  بهائم = چارپایان
        4-  سوائم = چرندگان- چارپایانی که برحسب عادت به چرا روند مانند: شتر، گاو، گوسفند ، اسب
        ۹
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0