
پـدر هـرگــز نَپـَروَرد اینچنینـم
که رنگ ذلّت و خـواری ببینـم
مـرا آمـوخت عـزّت ، سربلنـدی
چـو این دو باشدم ، داراترینـم
به من درس شرف داد و صداقت
کجـا ننگ ریـا هست بـر جبینـم ؟
پـدر روح ِ بلنـدت شــاد بـادا
نثــارت صـد درود و آفـرینـم
چه خوش دادی مرادرس شجاعت
کـه خـود استـاد بـودی نـازنینـم
میان هرچه عشق درمُلک ِهستی
حـرامـم بـاد جـُز تـو بـرگـزینـم
شکـوفه هـر چه دارد از تـو دارد
بدون تـو پـدر زار و غمینـم

بداهه ی فـوق به همراه سبدی از زیباترین و خوشبوترین
گلهـای عشـق و عــاطفـه و احسـاسـم تقـدیـم بـه :
" روح بلنـد پـدر بـزرگـوار و نازنینـم "
که پس از تحمـّل صبورانه ی سالها درد و رنج جانکاه بیماری
سه سال پیش در چنین روزهـایی دار فـانی را وداع گفتند.
رهین منّت همه ی عـزیـزانی خواهم شد که با سخاوت و
بزرگواری خویش روح پدر عزیزم را به قرائت حمد و فرستادن
صلواتی مهمان سازند. درود و رحمت بیکران خدا بر شما باد.