ماهِ تابان!
مگر اسرار نهان می دانی
که چنین قامتِ شب
واله و حیرانی
خبری هست بگو
صد برابر شده تالارِ رُخت نورانی،
گر چه خود هیچ نگفت
چشمکی زد بَرِ او چند ستاره
آری..
تو بگو بادِ صبا
تو بگو آنچه به من ماه نگفت
تو هم انگار خبر داری از این رازِ نهفت
ز چه رو این همه مشتاق روی هر سویی
می زنی عطر دل انگیزِ که را هر رویی
خنده ای کرد ملیح
و به بال و پرِ سروی پیچید
که به تعظیم کمان گشته از آنچه می دید..
دورتر بلبلِ آلاله نشینی در دشت
به صبوحی سرمست
و به چنگی در دست
نغمه ی شوشتری سر می داد
گفتمش خوش الحان
تو چه داری سودا
که چنین گشته ای از شور، هزاران غوغا
گفت با بانگ بلند
عود آورده و با نقل و نبات
جشن آراسته کن
باز بر بالِ ملائک خبری آوردند
جنّتِ روی زمین وادی مشهد کردند
باز هم بخشش ِحق
باز هم رحمتِ حق بر دلِ ما شامل شد
چشمِ آفاق به دیدارِ رضا (ع) نائل شد
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
سراغت را
از ستاره ای می گیرم
که هر شب در صحن نورانی ات در اقامه است
از خورشیدی می گیرم
تا قبل از این که جهان را بیدار کند
انوار طلایی اش را
در جوار ضریحت متبرّک می سازد..
عطرت را
از نسیمی می گیرم
که مهربانی ات را
با بالهای لطیف خود بر همه جا می پراکند
از شیشه ای می گیرم
که برای روزهای دلتنگی از حرمت پر کرده ام
ای امام مهربانی..
ارادت و عشق من به محضرت
مانند قطره ای است
که آرزوی پیوستن به اقیانوس را در سر می پروراند
اما نمی دانم
چه قصوری دامنگیرم شده
مدتی است سعادت
چهره دلربایش را از من دریغ کرده
و از فیض زیارتت محروم مانده ام
اما قلبم
هر شب در صحن های ملکوتی ات قنوت عشق می سازد
براستی
در حریم کبریایی ات
خدا را بیشتر از هر زمان دیگری می توان حس کرد
گویی با هر فراز زیارتنامه ات
پله ای بسوی خدا ساخته می شود
در دل شب
وقتی سکوت در اطرافم اتراق می کند
تصاویری را مرور می کنم
که در حرم امنت با خدا به راز و نیاز پرداخته ام
همچنان
در انتظار ندا و دعوتت هستم
همچون پرنده ای در قفس
که به آزادی اش می اندیشد
بسیار زیبا و دلنشین بود
یا امام رئوف علیه السلام
میلاد با ساعت هشتمین اختر آسمان امامت و ولایت بر شما مبارک