يکشنبه ۱۴ ارديبهشت
|
دفاتر شعر راشد نصرت سراوان
آخرین اشعار ناب راشد نصرت سراوان
|
اگر خویِ عاشق هاْ شود پیشهْ خو کردن
چو بنگری جاییْ در این دنیاْ بَنا کردن
ندارد شعله ای از خودْ سوزِ دله خود را
که از بیمِ خدا در دلْ بودْ هیزُمه تَر را
قرمز نمی باشمْ که با گرماْ بچرخانی
من آن سبزمْ نه آن مشکیْ تو چَرخانی
آتش بِپا کردیْ شدم پیغمبری رَهرو
زبانْ چرخیدنش آمدْ نشد آتشْ بگردانی
درون من وزیدن بودْ عاشقْ نگه داری
خدای عشقْ مرا با خودْ تو چَرخانی
شدم رقاصه ای شایدْ دیگرْ نمی دانی
بشو خیره تماشاییْ دلْ چه می دانی
تو طاعت های هر عاشقْ تو رَقصانی
شود با منْ در این چَشمانْ بِرَقصانی
مگر بیگانه اَت بودمْ با منْ بِرَقصانی!
تو قهر کردیْ در این دریاْ تو می دانی
گرفتمْ دستِ خود بالاْ آریْ تو می آیی
سوی من آمدْ چه دانستمْ تو می آیی
عجبْ سرنوشتی شدْ ای خدا با تو
گر آمدْ سیل و هر طوفانْ خدا داری
|
۱ شاعر این شعر را خوانده اند
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.