در میان همه ی پست و بلند دنیا
روی یک تپه، کنار دریا
باغی از زیتون بود.
باغی از مهر و محبت مملو
ساقه هایش همه آزاد و به سویی رسته
که پر از میوه ی زیتون زمرّد گون بود.
ریشه هایی که دوانیده بُد از شوق بقا
در دل سرد جفاجوی زمین مدفون بود.
چو گمان رفت که آن روضه ی پر مهر ،بهارش ابدیست
بته ای خار در آن گشت پدید.
بته ای پست که هر ساقه ی آن
گشته همدست به بادی غربی*
تا بکارند درآن باغ صفا، تخم پلید.
پسِ چندی که از آن عهد گذشت
آنچنان تخم به هر سو پاشید
که درختان خشکید
و پلاسید به هر گوشه ی باغ
میوه ی سبز امید.
باغ زیتون که زمانی که نه چندانش دور
میوه ای جز ز محبت به برش بار نبود
ای دریغا که مگر چند درخت
دگرش هیچ به جز خار نبود.
حالیا در دل آن خارستان
نو نهالی رسته
پی امّید به احیای جنان
دل خود را ز همه ریشه ی دنیا شسته
وزن: فعلاتن فعلاتن ... الخ
پ.ن:
زیتون نماد سرزمین فلسطین، نماد هویت و مالکیت فلسطینیان بر سرزمینشان، نماد استواری و ابستادگی فلسطین و مبارزه با اشغالگری اسرائیل
پ.ن*: باد غربی: بادی بهاری است که از نیمه فروردین تا اوایل تابستان از سمت جنوب به شمال می وزد
بته ای خار در آن گشت پدید.
بته ای پست که هر ساقه ی آن
گشته همدست به بادی غربی*
تا بکارند درآن باغ صفا، تخم پلید.
درودبرشماجناب اکرمی عزیز
بسیارزیبا وتاثیرگذار قلم زدید
دراین قسمت
میوه ای جز ز محبت به برش بار نبود
می توانستیدبگویید
میوه ای غیرمحبت به برش بارنبود
تاهم ضعف تالیفش برطرف شود وهم کلمه ی جز پشت سرهم تکرارنشود
قلمتان خیلی خیلی پیشرفت کرده وتصویرسازیها بهتروبهترشده
آفرین برهمتتان