بسم الله الرحمن الرحیم
بادست های ناتوان و نیمه جانم
با خنجری که میرسد تا استخوانم
قلبی ترک خورده، شکسته، تکه تکه
با تارِ موهای سپید ،اما جوانم
با باور ،ناباوری ،از عشقِ دورم
با قلب بی طاقت ولی تنگ و صبورم
با چشمهای منتظر ،بر جای پایت
با این تن خسته،غرورِ بی غرورم
با هرچه بود و هر چه هست و هر چه آمد
با دیدن رویت که مانده تا قیامت
با این منِ دیوانه ی در هم تنیده
با راهِ رفتن،پای لنگِ بی شهامت
با این نمِ بارانِ هر شب،همنشینم
با یارِ در ماه و منی که در زمینم
سوسوی تنهای ستاره، پشت هر ابر
با من که بی تو با ترانه ته نشینم
با این همه ابهام و تشویش و معما
با این من غرق نیاز و صد تمنا
طاقت میارم، جای خالی نگاهت
با گاه گاه بودنت دادم تسلا
روحی که هر لحظه تمایل بر سفر داشت
از محبس تن رفته و عزم خطر داشت
طاقت میارم باز هم آروم و ساکت
با این من عاشق که شیدایی به سر داشت
گرمای خورشید نگاهت تا ابد نیست؟
این دختر عاشق،فراموشی بلد نیست!
طاقت میارم باز هم طاقت میارم
مجنونم و در مذهب رندان خرد نیست
پاییز1399
*******
به جوجه های آخرِ
خزان که می رسم هنوز
صدای مهر می رسد
زِ خنده های آذرم
همیشه با نگاه تو
*پر از ترانه می شوم*
شبیه مطلع غزل
شانه به شانه می شوم
پاییز 1402
*ترانه با تو ستاره میشوم استاد اصفهانی*